به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Monday, December 28, 2009

نکته 54- تفکر استراتژیک چیست؟




به عنوان یک برداشت کلی، تفکر استراتژیک عبارتست از تحلیل فرصت ها و مشکلات با نگاهی وسیع و فهم تاثیر بالقوه ای که اعمال و اقدام ها میتواند بر یکدیگر داشته باشد. متفکران استراتژیک آنچه که می تواند باشد را به تصویر می کشند و نگاهی کل نگر به چالش ها و موضوعات روزمره دارند


شما به عنوان کسی که هدفی دارد، دائم با شرایط پیچیده، مسایل مشکل و تصمیم های چالش برانگیز روبرو هستید. هرچه هدف شما بزرگتر، مسایلتان هم بزرگتر خواهد بود. شما باید با اطلاعاتی که دارید به بهترین شکل ممکن، این موقعیت ها را اداره کنید. در یک دنیای ایده ال، شما به همه اطلاعاتی که برای راهبرد این مسایل دارید دسترتسی دارید. اما در واقع که شما اطلاعات محدودی برای انجام کارهایتان دارید. همچنین با توجه به موقعیت و جایگاه اجتماعی تان، دید شما هم محدود است و نمی توانید از تمام جنبه ها به مسائل نگاه کنید.


تفکر استراتژیک به شما کمک می کند که به این محدودیت ها فایق آئید. هنگامی که شما به صورت استراتژیک می اندیشید، شما نگاه تان را از کارهای روزمره بلند کرده و حوزه توجه تان را از آنچه که به آن مشغول هستید فراتر برده و آن را افزایش می دهید. در این حالت شما در مورد نحوه انجام امور و کارها به طرح سوالات راهبردی تر دست می زنید و فرضیات را به چالش می گیرید. شما اطلاعات پیچیده و بعضاً مبهم را گردآوری کرده و آن را تحلیل می کنید. و این بینش حاصل شده را برای انتخاب درست و صحیح پاره ای از اقدامات، مورد استفاده قرار می دهید.


علاوه بر این، شما تمام این کارها را انجام می دهید در حالی که یک چشم به ایجاد نتایج بهتر و استفاده موثر تر از فرصت ها دارید.


در تفکر استراتژیک مهم است که نگاه شما بلند مدت باشد. یعنی آنچه که می خواهید در آینده برای تان رخ دهد را از اکنون تعیین کرده باشید. این موضوع می طلبد که همواره به رو جلو نگاه کرده و برای خود اهدافی را معین کنید. افراد از همان ابتدا راهشان، اهداف بلند مدت خود را تعیین می کنند


منبع


http://ww3.harvardbusiness.org/corporate/demos/hmm10/strategic_thinking/what_is_strategic_thinking.html

Saturday, December 26, 2009

نکته 53 - یادگیری از طریق پرسش گری


یادگیری از طریق پرسش گری، درباره به خاطر سپردن واقعیت ها نیست بلکه فرموله کردن پرسش ها و رسیدن به یک نگرش صحیح به پرسش ها و مسایل است. این فرایند یادگیری از آنجایی که در تلاش برای یافتن پرسش های صحیح است منجر به عمیق تر شدن فهم از مسایل می شود. بر این اساس ، یادگیری از طریق انجام کار و درگیر شدن در کار می شود.

هدف اصلی این روش ، تغییر در فهم است. یادگیری از طریق پرسش گری، پایه اجتماعی دارد زیرا در این روش یادگیری از طریق کارگروهی است که یادگیرنده در تعامل با دیگر افراد تیم، منابع را شناسایی کرده و نتایجش را در اختیار دیگران می گذارد. بنابراین در این فرایند، یادگیری از طریق تقسیم کار، گفتگو و ادامه دادن کار یکدیگر ایجاد می شود.


الگوی یادگیری از طریق پرسش گری

برای این روش یادگیری، روش های زیادی ارائه شده است. مدلی که در اینجا ارائه می شود یک چرخه است. در این چرخه ایده ها و مفاهیم جدید در تیم یادگیرندگان ایجاد شده و بین آنان پخش می شود. در این مدل، یادگیرندگان تشویق می شوند تا بر اساس اطلاعاتی که جمع آوری کرده اند، طرح سوال کنند و جواب سوال هایشان را بیابند و به این ترتیب به سمت تولید ایده ها و مفاهیم جدید سوق داده می شوند. این فعالیت اغلب با جمع بندی پاسخ ها پایان می یابد. یادگیری از طریق پرسش گری، اغلب به عنوان یک چرخه یا مارپیچ توصیف می شود، که از این گام ها تشکیل شده است: طرح سوال، جمع آوری اطلاعات، ایجاد جواب، بحث، و انعکاس نتایج.

طرح سوال

در این مرحله، یادگیرندگان با تمرکز بر موضوع یا مسئله و جنبه های گوناگون آن، پرسش هایی که ناشی از ابهاماتش درباره موضوع وجود دارد را مطرح می کنند. سوال ها باید چند بار مرور و بازنویسی شود تا کاملاً شفاف و روش شده و بتوانند به خوبی تداعی کننده ابهام و یا آن چیزی باشند که پرسشگر درصدد یافتنش است. مرز روشنی در این گام نیست. تا زمانی که ذهن یادگیرندگان قادر به طرح سوال باشد باید به این مرحله ادامه داد.

بعد از اینکه پرسش ها معلوم شد، بهتر است که طبقه بندی شوند و پرسش های هم سنخ کنار هم قرار گیرند. مثلاً پرسش هایی که درباره چگونگی، چرایی، افراد، گذشته، کاربردها و ... است از یکدیگر تفکیک شود.

جمع آوری اطلاعات

پرسش به صورت طبیعی ذهن پرسش گر را تحریک می کند تا برای یافتن پاسخ بکوشد و او را سوق می دهد تا از طریق جستجو یا کنار هم گذاشتن اطلاعت موجود به اطلاعات جدید دست یابد. از این رو یادگیرنده یا تیم یادگیرندگان اطلاعات را جمع آوری می کنند، دست به مطالعه می زنند، منابع را پیدا می کنند، آزمایش می کنند، مشاهده می کنند، مصاحبه می کنند و هر آنچه که برای یافتن اطلاعات جدید یا سرنخی که آنها را به اطلاعت جدید برساند را انجام می دهند. آنها در این مرحله نیز می توانند طرح سوال کرده یا سوال هایشان را پالایش و بازنویسی کنند.

ایجاد جواب

بعد از اینکه اطلاعات جمع آوری شد باید آنها را ترکیب کرد. از این رو یادگیرنده باید ارتباط بین اطلاعات را بیابد. توانایی در ترکیب مفاهیم نقطه آغاز رسیدن به دانش های جدید است. یادگیرنده در این مرحله ممکن است یادگیرنده به اندیشه های جدید، ایده های نوین و نظریه هایی که تا کنون به ذهنش نرسیده، دست یابد. در این مرحله تمام این اطلاعات باید ثبت و گزارش شود.


بحث

در این مرحله، یادگیرندگان عقاید و ایده هایشان را با یکدیگر در میان می گذارند و از یکدیگر در مورد تجارب و برسی هایشان سوال می پرسند. به اشتراک گذاشتن دانش یک مرحله عمومی از ایجاد دانش است و آنها تلاش می کنند تا نتیجه بررسی های یکدیگر را بفهمند. مقایسه یادداشت ها، بحث درباره نتیجه گیری ها و به اشتراک گذاشتن تجارب مثال هایی از این مرحله است.

انعکاس نتایج

این گام شامل بازنگری و نگاه به عقب است: بازنگری سوال اولیه، مسیر طی شده و نتیجه حاصل شده. یادگیرنده با نگاه به عقب ممکن است به تصمیم های جدید نیز برسد: آیا نتیجه ای حاصل شد؟ آیا پرسش جدیدی به وجود آمد؟ چه چیزی را اکنون می توان پرسید؟ و سوال هایی از این قبیل


ادامه کار

وقتی اولین دور چرخه تمام شد، یادگیرندگان دوباره به گام طرح پرسش می رسند. آنها می توانند دو انتخاب داشته باشند: 1- طرح سوال : یادگیرنده با طرح سوال های جدید یا ترکیب بندی سوال های قبلی، یک دور جدید را آغاز کند. 2- پاسخ دهی: یاگیرنده به این چرخه پایان داده و گزارشی تنظیم کند شامل پرسش های اولیه، طبقه بندی سوال ها و پرسش های جدیدی که حین چرخه تولید شده است. ایجاد یک پاسخ ترکیبی همواره راه حلی بهتر است حتی اگر این پاسخ بیانگر کلیت چرخه طی شده نباشد.
نتایج این مدل آن است که توسط هر یادگیرنده ای و در مورد بسیاری از مسایل قابل انجام است.


منبع

Thursday, December 10, 2009

نکته 52- استدلال های غلط در مناظره - قسمت ششم


ا
19- استدلال شیب لغزنده
استدلال شیب لغزنده، همواره خطا نیست. استدلال شیب لغزنده بیان می کند که پذیرش یک خط مشی یا انجام یک عمل منجر به پذیرش یک سری از خط مشی ها و انجام یک سری از اقدامات است بدون اینکه با خط مشی یا عمل اولیه ارتباط مستقیمی داشته باشد. به عنوان مثال: "اگر ماری جوانا را بپذیریم به ناچار باید هروئین، ال اس دی و کراک را هم بپذیریم." در اینجا هیچ دلیلی ذکر نشده که چرا قانونی اعلام کردن یکی منجر به پذیرش بقیه هم می شود. مثلاً چرا این استدلال درباره تنباکو صادق نیست و تنباکو همچنان قانونی است.
پارامترهای متعددی است که باعث می شود استدلال شیب لغزنده، معتبر باشد. تمام آنچه که باید انجام شود این است که دلیل اینکه چرا پذیرش یکی منجر به پذیرش بقیه می شود باید بیان شود. به عنوان مثال می توان دلیل آورد که قانونی کردن ماری جوانا توجه مردم را به استفاده از داروهای روان گردان، زیاد می کند و این عده خواهان سهل گیری در مورد دیگر مواد روان گردان خواهند شد.
یک آلترناتیو برای استفاده از استدلال شیب لغزنده، پیدا کردن اصول مورد تایید رقیب است که منجر به تایید دیگر اصول می شود و اگر آن اصول مورد قبول نیست می توان آنها را به چالش کشید.
به جای این اگر رقیب، قانونی کردن ماری جوانا را با این بیان استدلال کرد که "هرکس باید بتواند با بدن خود هرکاری که خواست انجام دهد" شما می توانید بگویید "به فرض که این صحبت درستی باشد اما قانونی کردن ماری جوانا منجر به حمایت از قانونی کردن دیگر موارد مخدر می شود و ما با دیگر مواد مخدر مخالفیم"

20- استدلال مترسک
در این استدلال با حالت نهایی یا کاریکاتوری یک استدلال مخالفت می شود نه با خود آن استدلال در حالت واقعی. به عنوان مثال، در استدلال " آقای جونز فکر می کند نظام سرمایه داری خوب است زیرا هرکس هرچقدر که بخواهد می تواند پول کسب کند. اما این کاملاً اشتباه است زیرا برخی از مردم فقط از طریق ارث، سرمایه دار می شوند." می توان گفت که درواقع آقای جونز استدلالی درباره کسب درآمد نداشت بلکه او گفت که نظام سرمایه داری مردم را تشویق به کار و پس انداز می کند.
واقعیت این است که برخی از استدلال ها برای اینکه برخی از خط مشی ها غلط است مستقیماً آن خط مشی را نشانه نمی گیرد.

21- استدلالی "تو نیز مانند من هستی"
این استدلال غلط شامل دفاع از یک موضوع غلط با این دلیل است که رقیب نیز همان اشتباه را در کارش دارد. در صورتی که یک کار خطا، بی ارزش است جدای از آنکه چند نفر آن را انجام داده اند . حاصل جمع یک میلیارد صفر، برابر صفر است. به عنوان مثال " آنها ما را محکوم می کنند که استدلال مان اشتباه است درصورتیکه خودشان بارها به همین صورت استدلال کرده اند"
در کل استدلال "تو نیز مانند من هستی" راه خوبی است برای اینکه مطمئن شد که داور بر اساس فاکتورهایی که بین دو رقیب متمایز است تصمیم می گیرد.


منبع:
http://www.csun.edu/~dgw61315/fallacies.html#Introduction

Sunday, December 06, 2009

نکته 51- استدلال های غلط در مناظره- قسمت پنجم


ا
15- استدلال ارزش گرایی
این استدلال سعی دارد یک نتیجه ارزشی را از یک عبارت مبتنی بر واقعیت استخراج کند. به عنوان مثال عبارت: "این دارو شما را از مرگ نجات می دهد" مستقیماً شما را به این سمت می برد که "شما باید این دارو را استفاده کنید". اما این استدلال بی اعتبار است زیرا عبارت اول بر مبنای یک واقعیت است اما عبارت دوم برمبنای یک ارزش. برای رسیدن به نتیجه استفاده از دارو، شما حداقل باید یک عبارت ارزشی بیاورید مثلاً :"شما باید به هر روش ممکن از زندگی خود محافظت کنید".
این استدلال به این علت بی اعتبار است که هرآنچه که عبارات مبتنی بر واقعیت ذکر کنید، نمی تواند موید یک نتیجه گیری ارزشی باشد. اگر شما خواهان رسیدن به نتیجه ارزشی هستید در فرضیات خود باید از عباراتی که دارای بار ارزشی هستند، استفاده کنید.

16- خطای عدم تبعیت
این یک خطای ساده و متداول است که در آن نتیجه گیری در راستا و تبعیت از فرضیه اولیه نیست. به عنوان مثال: "رانندگی در حال مستی، کار نادرستی است بنابراین ما باید اقدام موثری علیه آن انجام دهیم". در این استدلال یک گام میانی حذف شده است زیرا بیان نشده که رانندگی در حال مستی در عمل اتفاق می افتد یا نه. اگر در جامعه ای رانندگانی که در حال مستی پشت فرمان می نشینند در اقلیت و نادر باشند، چه اقدام موثری لازم است که علیه آن انجام شود؟
مناظرات معمولاً سرشار از خطای عدم تبعیت هستند. بخشی از این موضوع، نتیجه آن است که زمان جلسات مناظره محدود است و بخشی نیز به خاطر استراتژی مناظره کننده است. بنابراین با دیدن این خطا، سریعاً آن را اعلام نکنید. بهترین زمان برای آشکار کردن این خطا زمانی است که رقیب شما زنجیره ای از استدلال های که هرکدام به دیگری ختم می شود را بیان می کند (مثلاً الف به ب منجری می شود و ب به پ منجر می شود و ...) بدون آن که حلقه های این زنجیر کاملاً در راستا و تبعیت از هم باشند. در این حالت خطای عدم تبعیت را بیان نمایید.

17- استدلال "رخداد پیاپی نشانه ارتباط علت و معمولی است"
این استدلال غلط ناشی از آن است که بیان شود الف دلیل ب است زیرا الف قبل از ب رخ داده است. به عنوان مثال: "اکثر کسانی که به زنان تجاوز می کنند، در سنین نوجوانی فیلم های مستهجن می دیده اند. بنابراین، فیلم های مستهجن باعث خشونت علیه زنان می شود." نتیجه گیری بی اعتبار است زیرا دو پدیده با یکدیگر مرتبط هستند اما الزاماً یکی دلیل دیگری نیست. اغلب این دو پدیده به یک علت سومی مرتبط هستند. در مثال فوق این احتمال هست که برخی از علل روان شناسی مانند ناکامی جنسی، علت خشونت جنسی و علاقه به تماشای فیلم های مستهجن باشد که در این حالت دیدن فیلم های مستهجن علت واقعی خشونت جنسی نیست.

18- انحراف ذهن
این استدلال یعنی بیان یک سری اطلاعات غیر مرتبط برای انحراف اذهان از موضوع اصلی. برای مثال در جواب به ادعای رقیب که بیان می کند: "رفاه طلبی منجر به افزایش جرم می شود" می گویید "مردم فقیر بدون کمک ما چگونه می توانند از زندگی حداقل برخوردار باشند؟" این سوال به خودی خود درست است اما برای رد نظر رقیب در مورد رفاه طلبی، این سوال اعتبار ندارد.
اگرچه این خطا نیست که بیان شود منفعت طلبی برخی از مردم منجر به بالا رفتن خط فقر در جامعه می شود. در مثال فوق، توجه به تهیه سرپناه برای مردم بی بضاعت، دلیل بی توجهی به آمار جرم و جنایت نیست اما کسی می تواند به حق ادعا کند که میزان افزایش هر چه بیشتر جنایت، دلیل آن است که باید به فقر بیشتر توجه شود. این نقطه نظر مناظره کننده است که در این حالت خطا نیست.
واژه انحراف ذهن، گاهی به عنوان یک تاکتیک انحرافی استفاده می شود مانند بیان استدلال های غیر مهم که باعث می شود رقیب زمانش را صرف آن کرده و از موضوع مهم دیگری غافل شود. این تکنیک انحراف ذهن، مهارتی است که هر مناظره کننده ای باید با آن آشنا باشد.



ادامه دارد

منبع:
http://www.csun.edu/~dgw61315/fallacies.html#Introduction

Tuesday, November 24, 2009

نکته 50 - استدلال های غلط در مناظره- قسمت چهارم


ا
12- استدلال "ارتباط به علت هم زمانی"
این خطا در مورد مرتبط کردن وقایع به علت هم زمانی است زیرا فرض می کند چون دو چیز با هم اتفاق افتاده اند، یکی باید دلیل دیگری باشد. به عنوان مثال : "رئیس جمهور کلینتون، سیاست های اقتصادی بزرگی داشت، چون در زمان ایشان اقتصاد از رونق خوبی برخوردار بود". هم زمانی این دو اتفاق دلیل این نمی شود که یکی علت دیگری است. ممکن است رئیس جمهور از اقتصاد غافل بوده باشد اما علت رشد اقتصاد، پیشرفت تکنولوژیک بوده باشد. هم چنین ممکن است نتیجه یک علت با تاخیر رخ دهد. مثلاً رشد اقتصادی کنونی ممکن است نتیجه اقدامات رئیس جمهور گذشته باشد. یا ممکن است دو چیز با یکدیگر مرتبط نباشند اما هر دو با موضوع سومی مرتبط باشند. مثلاً کاهش یارانه منجر به از دست دادن تعداد زیادی رای می شود و ممکن است حتی رئیس جمهور دیگری انتخاب شود اما قبل از شروع به کار رئیس جمهور جدید، کاهش یارانه ها منجر به رشد اقتصادی می شود.
این خطا معمولاً به این علت است که دو چیز، علت و معلول فرض می شوند فقط به خاطر اینکه همزمان رخ داده اند. اما علت و معلول بودن نیاز به وجود مستندات دیگری دارد. در یک مناظره، این قابل پذیرش است که دو پدیده همزمان را مرتبط دانست و گفت یکی دلیل دیگری است به شرط اینکه بتوان اثبات کرد که آن دو پدیده به صورت تصادفی هم زمان رخ نداده اند.

13- استدلال "تعمیم یک ویژگی"
این خطا ناشی از تعمیم دادن یک ویژگی به همه عناصر یک مجموعه است. به عنوان مثال "به صورت میانگین، زن ها به قدرت مردان نیستند و توانایی آنها در حمل سلاح کمتر از مردان است. بنابراین زن ها نباید در ارتش حضور یابند". اینکه به صورت میانگین زن ها ضعیف تر از مردان هستند درست است اما نمی توان گفت هر زنی از هر مردی ضعیف تر است و ممکن است زنانی باشند که قوی تر از میانگین مردان باشند.
البته برخی از تعمیم ها درست است و به همه اعضا یک گروه اطلاق می شود، مانند اینکه تمام مردان کروموزم وای دارند جمله ای کاملاً درست است.

14- استدلال " طبیعت خوب است"
این استدلال می گوید هر عمل طبیعی خوب است و هرآنچه در تضاد طبیعت باشد بد است. مثلاً "سزارین خوب نیست زیرا هیچ موجودی در طبیعت به این صورت زایمان نمی کند". جدای از آنکه تبیین عمل طبیعی خیلی سخت است، هیچ دلیل نمی شود که یک عمل غیر طبیعی خوب نباشد یا بد باشد. لباس پوشیدن، سنگ فرش زمین، درست کردن آتش ممکن است غیر طبیعی تلقی شود زیرا هیچ حیوانی آن را انجام نمی دهد اما انسان ها آن را همواره انجام می دهند و نتایج بسیاری هم می گیرند.
طبیعت گرایی در یک مناظره به خصوص در موضوعات مرتبط با محیط زیست و حفاظت از حیات وحش، رخ می دهد اما این استدلالی ضعیف است و باید آن را کنار گذاشت. باید دلیل اینکه لازم است طبیعت را به صورت دست نخورده حفظ کرد بیان شود. یک استدلال بیولوژیکی مرتبط با این موضوع این است که "انسان یک سیستم بیولوژیکی پیچیده است و نسبت به تغییرات آنی بسیار حساس است. بنابراین برای انسان خطرناک است که به کارهایی روی آورد که قابل پیش بینی نیست". توجه کنید که این نگرش مستقیماً به طبیعت ارتباط ندارد اما آنچه برایش مهم است بقای انسان است


ادامه دارد

منبع:
http://www.csun.edu/~dgw61315/fallacies.html#Introduction
.

Tuesday, November 17, 2009

نکته 49 - استدلال های غلط در مناظره- قسمت سوم


ا
9- استدلال به اقتدار
این استدلال غلط زمانی رخ می دهد که شخص بیان کننده استدلال سعی دارد از طریق اینکه چه شخص معتبری با این استدلال موافق است حرف خود را ثابت کند؛ حتی ممکن است آن فرد در زمینه مورد بحث کارشناس نباشد. برای مثال برخی از مردم جملات قصار انیشتن در مورد سیاست را بیان کنند (انیشتن شخصی کاملاً چپ گرا بود) گویی انیشتن یک فیلسوف سیاسی بود تا یک دانشمند. البته اگر کسی که به او استناد می شود در زمینه مورد بحث، کارشناسی خبره باشد به خصوص زمانی که استدلال کننده در آن زمینه کاملاً دانش لازم را نداشته باشد جایز است. به عنوان مثال در زمینه سیاه چاله های فضایی می توان به نظرات استفان هاوکینگ استناد کرد.

حداقل در چند روش مناظره، استناد به منابع گوناگون برای حمایت از یک فرضیه قابل قبول نیست اما لازم است که این کار انجام شود. مثلاً وقتی که شخصی که به آن استناد می شود در آن زمینه یک کارشناس خبره نباشد، اما دارای کلامی شیوا باشد که منجر به متقاعد شدن افراد شود. در کل، مناظره کنندگان، زمانی می توانند از استدلال به اقتدار استفاده کنند که : 1) آنها تکیه بر منبعی اطلاعاتی غیر موثق دارند و برای صحت واقعیت هایی که ارائه میدهند از منبع دیگری استفاده نمی کنند. 2) آنها ذکر می کنند که برخی سیاست ها باید درست باشند زیرا فلان فرد و فلان فرد چنان فکر می کردند.

10 – استدلال های چرخه ای
استدلال چرخه ای زمانی رخ می دهد که فرد از آن استفاده می کند برای اثبات فرضیه ای که در حال اثبات آن است. به عنوان مثال : "ماری جوانا در تمام ایالت های آمریکا ممنوع است و نباید قانونی نقض شود. از آنجایی که استعمال ماری جوانا غیرقانونی است، تو نباید آن را استعمال کنی. و از آنجایی که تونباید اری جوانا استعمال کنی، این وظیفه دولت است که مردم را از استعمال آن منع کند و این دلیلی است که ماری جوانا غیر قانونی اعلام شده است."
استدلال چرخه ای در مناظرات به کرات استفاده می شود اما آنها به سادگی مثالی که در بالا مطرح شد نیستند و پیدا کردن آن در یک استدلال کار ساده ای نیست. بهترین راه برای پیدا کردن یک استدلال چرخه ای این است که تمام مفروضاتی که استفاده می شود، قبلاً صحت آن به اثبات رسیده باشد.
یک جمله مناسب که در برخورد با استدلال چرخه ای می توان گفت چنین است: "به عبارت دیگر آنها سعی می کنند به ما بگویند ایکس درست است زیرا ایکس درست است. اما آنها باید به ما بگویند برای چه ایکس درست است."

11- استدلال سوال پیچیده
سوال پیچیده سوالی است که با ساختارش به دنبال اثبات فرضیه اش است. مثلاً "آیا کتک زدن زنت را متوقف کردی؟" این سوال چنین القا می کند که فرد قبلاً زنش را کتک می زده است.
سوال پیچیده در مناظره به عنوان یک ابزار مورد استفاده می شود. در این حالت سوال کننده می خواهد که سوال شونده به صورت ناآگاهانه موضوعی را بپذیرد که در حالت معمولی و بیان مستقیم آن را نخواهد پذیرفت. به عنوان مثال، فردی ممکن است بگوید : " به همان اندازه که اکثریت سیاهان آمریکا در فقر زندگی می کنند، آیا شما واقعاً فکر می کنید که خوداتکایی در جامعه سیاهان برای حل مسایلشان کافی است؟ " البته جمله مقدماتی در باره اکثریت سیاهانی که در فقر زندگی می کنند ممکن است درست نباشد (در واقع اشتباه است) اما یک مناظره کننده ناآگاه ممکن است سریعاً متوجه نشود که آن فرض قابل تردید است. این تکنیکی آب زیرکاهی است اما مناظره گاهی، فعالیتی آب زیرکاهی است. دریک تحقیقات آکادمیک چنین سوالی را نمی توان ذکر کرد اما در مناظره ممکن است طرح شود. اما مراقب باشید، اگر می خواهید فرد هوشیاری را از این طریق به دام بیاندازید، احمق به نظر می رسید. "فرضیاتی که پشت سوال شماست اشتباه است. اکثریت سیاهان در فقر زندگی نمیکنند. واقعیت های درستی را ذکر کنید قبل از اینکه بار دیگر استدلالی را مطرح کنید"


ادامه دارد

منبع:
http://www.csun.edu/~dgw61315/fallacies.html#Introduction

Friday, November 13, 2009

نکته 48- استدلال های غلط در مناظره- قسمت دوم

ا
4- استدلال ظاهراً منطقی
در این حالت گفته می شود که چون روش اثبات یک استدلالی غلط و نامعتبر بوده پس آن فرض غلط است. در اینجا نمی توان گفت چون روش اثبات غلط است، پس آن فرضیه نیز غلط است. شاید آن فرض را بتوان با روش دیگری اثبات نمود. این خطا در استدلال مترسک نیز رخ می دهد.
این نیز استدلال دیگری است که بر اساس اینکه مسئولیت اثبات با چه کسی است، ممکن است درست یا غلط باشد. اگر کسی که فرضیه ای را ارائه می دهد، نتواند آن را اثبات کند، مناظره را باخته است حتی اگر استدلال های دیگری در آستین داشته باشد. علاوه بر این، از منظر داور جلسه مناظره هم چنین کاری بی ارزش و بدون امتیاز تلقی می شود. دلیل این موضوع این است که وقتی کسی ، فرضی را مطرح می کند، مسئولیت اثبات آن با خودش است.
5- استدلال "بده در راه خدا"
به این مثال توجه کنید: «به بچه های فقیر و گرسنه فکر کنید. چگونه می توان آنقدر سنگدل بود که به آنها فکر نکرد. » مشکلی که با این قبیل استدلال ها وجود دارد اینکه چون برای درخواست خود مقداری کمی، ذکر نکرده است بنابراین ناممکن را ممکن، درست را غلط و گرانبها را بی قیمت ساخته است.
البته این مجاز است که وخامت یک مشکل را مورد توجه قرار داد تا راه حلی برای آن یافت. خطا از اینجا رخ می دهد که کمیتی ذکر نمی شود و معلوم نیست اگر چنین کاری انجام شود چه کسانی آسیب می بینند. البته شما نمی توانید با دیدن چنین استدلالی رقیب خود را از میدان به در ببرید مگر اینکه این استدلال حجم عمده مناظره اش را در بر گرفته باشد.

6- استدلال "منزجر کردن"
این استدلال غلط از طریق بیان مکرر یک چیز سعی در اثبات آن دارد. اما هرچقدر که یک موضوع را تکرار کنید، ارزش آن موضوع بیشتر نمی شود. البته اگر یک موضوع درست را مکراراً تکرار کنید خطا نیست بلکه خطا اینجاست که انتظار دارید تکرار یک موضوع غلط، باعث درستی آن شود.
علی رغم این موضوع، این یک خطای رایج در مناظره است و دلیل خوبی هم برای این موضوع هست: هرچقدر بیشتر یک موضوع را بگویید، داور ممناظره آن را بیشتر در حافظه اش نگه می دارد. اولین چیزی که در یک دوره سخنرانی گفته می شود این است که : هرآنچه که می خواهید به مخاطب بگویید را به او بگویید سپس بگویید که چه چیزی را به او گفته اید. متاسفانه بعضی از مناظره کنندگان فکر می کنند این کار را می توانند در هر موقعیتی انجام دهند بدون اینکه به ضرورت آن توجهی داشته باشند. بهترین زمان برای استفاده از این استدلال این است که وقتی حریف نمی تواند ادعایی را ثابت کند در اینصورت شما استدلال ضعیف خود را دائماً تکرار می کنید. اگر شما به عنوان یک مناظره کننده در چنین موقعیتی قرار گرفتید و حریف شما مکراراً استدلال ضعیف خود را بیان کرد، موضوع را به داور مناظره گوش زد کنید.
7- استدلال سیاهی لشکر
استدلال سعی دارد درستی یک موضوع را از طریق اینکه چه تعداد افراد به درستی آن معتقدند، اثبات کند. اما مهم نیست که چه تعداد از افراد به یک موضوع معتقدند و تعداد نفرات بالای معتقد به یک چیز باعث درستی و حقانیت آن نمی شود. ممکن است همه آن افراد در خطا باشند. این استدلال شبیه عوام گرایی است. عوام گرایی تکیه بر عقیده ای دارد که عموم مردم به آن معتقدند تا به این صورت دیگران را نیز متقاعد کند که آن عقیده را بپذیرند. اما استدلال سیاهی لشکر، تکیه بر تعداد نفراتی دارد که معتقد به درستی یک موضوع هستند تا به این ترتیب بتواند اثبات کند آن موضوع درست است. البته تفاوت بین این دو بسیار ظریف است و می توان هر دو را در یک مناظره، یکی تلقی کرد.
8- استدلال تکیه بر اکثریت
این استدلال نیز مانند استدلال سیاهی لشکر است زیرا بیان می کند چون اکثریت با شما موافق است پسشما بر حق هستید.


ادامه دارد

منبع:
http://www.csun.edu/~dgw61315/fallacies.html#Introduction

Monday, November 09, 2009

نکته 47- استدلال های غلط در مناظره - قسمت اول


مناظره را می توانیم شطرنج استدلال ها بنامیم. طرفین مبارزه با ارائه استدلال سعی در مغلوب کردن عقیده طرف مقابل و در بهترین حالت متقاعد کردن طرف مقابل را دارند. آنچه در مناظره مهم است اینکه داور چه کسی را برنده معرفی می کند. البته گاهی داور یک فرد است، گاهی یک شوراست و گاهی افکار عمومی است.
برای پیروزی در این مبارزه تفکری (مناظره) باید سلاح ها و ادوات جنگی طرف دیگر مناظره (استدلال ها) را شناخت و با نشان دادن خطای آن استدلال ها، ماشین جنگی او را از کار انداخت. به قول سان تزو (پدر تفکر استراتژیک) به جای حمله به دشمن، استراتژی او را مورد حمله قرار دهید.
وقتی استدلال نادرستی را در صحبت رقیب دیدید، به ترتیب زیر عمل کنید:
اول از همه نام آن خطا را ذکر کنید. به این ترتیب نشان می دهید که دانش شما در مناظره بیشتر است. این موضوع علاوه بر خنثی سازی استدلال رقیب، روحیه او را نیز تضعیف می کند.
دوم ، بگویید که چرا استدلالش غلط است. به این ترتیب نشان می دهید که بر موضوع بحث نیز احاطه دارید.
سوم ، اگر بتوانید مثالی برای اثبات اینکه استدلالش غلط است را بزنید ، کار مهمی در خنثی سازی استدلال حریف آورده اید.
چهارم، آن استدلال را برای همیشه از موضوع مناظره کنار بگذارید تا در آینده نیز نتواند به آن رجوع کند.

خیلی خوب است که اصلاً هیچ کدام از این استدلال های غلط را به کار نبرید زیرا یک مناظره کننده قوی آن ها را می شناسد و آن را علیه شما به کار می گیرد. اما در عمل این موضوع بعید است و نمی توان به صورت مطلق از استدلال نادرست اجتناب کرد. برخی از استدلال هایی که در بعضی مواقع درست هستند عبارتند از: استدلال عدم اثبات، استدلال منطقی، سوال پیچیده، شیب لغزنده، مترسک و استدلال "تو نیز مانند من هستی" که توضیح آنها در ادامه خواهد آمد.
برخی از مهم ترین استدلال غلط عبارتند از:
1- استدلال سنت یا عملکرد گذشتگان
این استدلال رایجی است که در توجیه برخی از سیاست ها، رفتارها یا اعمال به کار می رود. این استدلال بیان می کند که همواره به همین ترتیب عمل شده است. به عنوان مثال :"در تمام تمدن های بزرگ تاریخ، حاکمان برای هنر و فرهنگ هزینه کرده اند." این دلیل نمی شود که این سیاست در زمان حال نیز باید به کار گرفته شود.
این استدلال را از طریق شناخت و مطرح کردن آن به راحتی می توان رد کرد. اما چنانچه شما ناگزیر از آودن این استدلال هستید، مثلاً وقتی که استدلال بهتری ندارید، باید دلیل اینکه تبعیت از سنت گذشتگان ضروری است را ذکر کنید.
2- استدلال نقطه ضعف شخصی
در این استدلال به جای اینکه یک عقیده و یا استدلال بررسی شود، شخصیت ارائه دهنده آن عقیده یا استدلال مورد حمله قرار می گیرد. حالت بارز این استدلال وقتی است که یک طرف مناظره کننده، بدخواه طرف دیگر باشد (مثلاً : اعضای حزب مخالف فاشیست هستند).
آنچه در اینگونه استدلال بیشتر متداول است، حمله به منبع اطلاعات است؛ به عنوان مثال در پاسخ به طرح ریچارد نیکسون در زمینه روابط تجاری آزاد با چین گفته شد : همه ما می دانیم که نیکسون فردی متقلب و دروغگوست. چرا باید هرآنچه او می گوید را باور کنیم.
استفاده از این استدلال کار نادرستی است اما حالت هایی هم هست که میتوان از این استدلال استفاده کرد مانند وقتی که شخص تمایل (و سابقه) دروغگویی را دارد، پذیرش صحبت او بدون طرح سوال و بررسی، ساده لوحی است.
همچنین می توان به جای اینکه خود شخص را مستقیماً مورد حمله قرار داد، به عقاید او حمله کرد. مثلاً به جای اینکه گفته شود اعضای حزب مخالف فاشیست هستند، گفت عقاید اعضای حزب مخالف ، فاشیستی است.
3- استدلال عدم اثبات
این استدلال وقتی است که به سادگی گفته می شود چیزی درست است زیرا هنوز نادرستی آن ثابت نشده است. مثلاً شخصی ممکن است استدلال کند که گرم شدن زمین حتماً اتفاق می افتد زیرا کسی قاطعانه نگفته که آن اتفاق نمی افتد. اما عدم رد نظریه گرم شدن زمین به معنی درست بودن آن نیست.
اینکه استدلال عدم اثبات درست باشد یا نه بستگی به این دارد که مسئولیت اثبات با چه کسی باشد. در یک دادگاه آمریکایی، مسئولیت اثبات با دادستان است. بنابراین دادستان نمی تواند استدلال کند که متهم عذر و توجیهی ندارد بنابراین او مجرم است. اما وکیل مدافع می تواند بگوید که دادستان اثبات نکرده که متهم جرمی انجام داده بنابراین او گناهکار نیست. هردوی اینها استدلال عدم اثبات هستند اما تفاوت در این است که مسئولیت اثبات با چه کسی است.
در مناظره، معمولاً مسئولیت اثبات یک موضوع با تیم موافق آن موضوع است. بنابراین اگر طرح کننده یک موضوع نتواند آن را اثبات کند به معنی پیروز شدن طرف رقیب است. به صورت حسی ، تیم مخالف، به حق تلقی می شود مگر اینکه اثبات شود که آنها درست نمی گویند. اما گاهی مسئولیت اثبات می چرخد به عنوان مثال در برخی اشکال مناظره، تیم موافق می تواند با بیان بدیهی بودن موضوع، مسئولیت اثبات را به تیم مخالف بگرداند.
بنابراین مسئولیت اثبات با تیم موافق است. این بدان معنی است که تنها تیم مخالف می تواند از استدلال عدم اثبات استفاده کند.

ادامه دارد

منبع:
http://www.csun.edu/~dgw61315/fallacies.html#Introduction

Friday, November 06, 2009

نکته 46- چگونه یک متفکر انتقادی شویم؟ گام پنجم: ارزیابی استدلال




آخرین گام در تفکر انتقادی که همانا ارزیابی انتقاد باشد، خود دارای سه زیر گام است که آیا : 1- فرضیه ها موجه است؟ 2- آیا دلایل کافی و معتبر هستند؟ 3- اطلاعات مرتبط حذف شده اند؟ این سه گام در زیر تشریح شده است.


فرضیات: وجود فرضیات برای استدلال هایی که باید صحت آن اثبات شود ضروری است. مثالی که قبلاً زدیم را دوباره مورد استفاده قرار می دهیم: به ریچارد اعتماد نکن چون او یک سیاستمدار است. فرضیه ای که در اینجا مورد استفاده قرار گرفته این است که سیاستمداران قابل اعتماد نیستند. اولین گام ارزیابی یک استدلال این است که آیا بر مبنای یک فرضیه است و آیا آن فرضیات موجه است یا نه؟
یک فرضیه موجه دارای یکی از ویژگی زیر است؟
1- عرفاً صحیح باشد
2- بدون آنکه نیاز به استدلال دیگری باشد به عنوان درست پذیرفته شود
فرضیه ای که هیچکدام از شرایط فوق را نداشته باشد، فرضیه ای ناموجه است.
بر مبنای اولین معیار، یک متفکر انتقادی باید برای دانستن آنچه عرفاً درست است، مستقلاً دست به تحقیق بزند. اگر متفکر انتقادی علی رقم چنین تحقیقی نتوانست تعیین کند که چه چیزی عرفاً درست است، نمی تواند حکم کند که فرضیه ناموجه است. بر مبنای دومین معیار، یک متفکر انتقادی، برای ارزیابی درست بودن یک فرضیه از این سه فاکتور استفاده می کند:
1- دانش و تجربه ای که خودش دارد 2- منابع اطلاعاتی مورد استفاده برای فرضیه 3- نوع ادعایی که در آن باره وجود دارد.
اگر یک استدلال دارای فرضیه ناموجه ای باشد و اگر این فرضیه، شرطی لازم برای اعتبار نتیجه استدلال باشد، متفکر انتقادی باید در باره اعتبار تمام استدلال پرسش به عمل آورد. تمام موانع ذکر شده در جدول موجود در منبع اینترنتی به خصوص جدول 3 و 4 ، زمینه های بسیاری از فرضیات ناموجه را ذکر کرده اند.
دلایل: دومین گام در ارزیابی یک استدلال، ارزیابی کافی بودن و مرتبط بودن دلایل (یا شواهد) است که در حمایت از صحت نتیجه آن استدلال ذکر شده است. بهتر است که مرتبط بودن دلایل را به عنوان کیفیت دلایل و کافی بودن آن را به عنوان کمیت استدلال در نظر بگیریم. یک استدلال خوب باید هم از کیفیت و هم از کمیت مناسب برخوردار باشد.
این ساده تر است (البته نه همواره) که دلایل مرتبط انتخاب شود (به عنوان مثال داشتن ارتباط منطقی یا موضوعی) تا اینکه تعیین شود که آیا دلایل کافی هستند یا نه (به عنوان مثال برای معتبر کردن استدلال کافی باشد). بنابراین چگونه کافی بودن دلایلی که در حمایت از نتیجه یک استدلال آمده است را ارزیابی کرد؟ واژه شک عقلانی که در یک دادگاه قضایی به کار می رود می تواند به عنوان یک راهنما مورد استفاده واقع شود. اما چگونه می توان شک عقلانی را تعیین کرد؟ متاسفانه جواب ساده ای در این ارتباط وجود ندارد اما معیارهای در این باره وجود دارد. نخست اینکه ، نگرش یک متفکر انتقادی (که در گام اول گفته شد) و آگاهی از موانع بر سر راه تفکر انتقادی (که در گام دوم گفته شد) مهم و قابل توجه است. دوم اینکه، از خود سوال کنید این استدلال برای چه قصد یا نتیجه ای ساخته شده است. همین موضوع گاهی، کافی بودن دلایل را تعیین می کند. سوم اینکه، در مورد آخرین استانداردهایی که درباره موضوع وجود دارد مطلع باشید؛ به عنوان مثال شما نمی توانید کافی بودن دلایل یک ادعای علمی را ارزیابی کنید، مگر اینکه در مورد آن موضوع، دانش داشته و روش ارزیابی ادعاهای مشابه را بدانید. آخر اینکه، کافی بودن دلایل باید به اندازه نسبت قدرتی باشد که نتیجه استدلال به آن اذعان دارد. بنابراین، دلایلی که برای اعتبار یک نتیجه گیری محکم (مثلاً تام حتماً تابلو نقاشی را خریده است) کافی نیست ، می تواند برای یک نتیجه گیری ضعیف (مثلاً تام احتمالاً تابلو نقاشی را خریده است) کافی باشد.
هنگام ارزیابی چندین شواهد، چه آنهایی که موافق و چه آنهایی که مخالف هستند، چگونه می توان آنها را وزن دهی کرد؟ مجدداً قانون سریع و محکمی در این باره وجود ندارد. هر چقدر که منبع یک دلیل (بر اساس گام چهار) معتبر تر باشد، وزن آن بیشتر خواهد بود. به علاوه، باید به دلایلی که از جهت ارتباط با موضوع، بهتر هستند باید وزن بیشتری داده شود. در غیر اینصورت می توان، دلایل را هم وزن در نظر گرفت.
از قلم افتادگی: یک استدلال معتبر آن است که تمام دلایل مرتبط را داشته باشد نه اینکه دارای دلایلی باشد که از موضوع حمایت می کنند. استدلال هایی که فاقد دلایل مرتبط باشند، ممکن است از آنچه هستند، قوی تر به نظر برسند. بنابراین آخرین گام در ارزیابی یک استدلال این است که آیا دلایل معتبر و مرتبط در حمایت از آن وجود دارد یا خیر. گاهی این موضوع به صورت غیرعمدی یا از روی ناآگاهی رخ می دهد اما اغلب به صورت عمدی اتفاق می افتد. از آنجایی که معمولاً نمی توان با استدلال کننده ملاقات کرد و از آنها خواست که از موارد قلم افتاده را ذکر کند، بهترین راه برای یک متفکر انتقادی این است که استدلال های مخالف در آن موضوع را پیدا کند تا موارد از قلم افتاده آشکار شود. نادر هستند استدلال کننده هایی که استدلال های مخالف را جستجو کرده و آن را با دقت مورد بررسی و مطالعه قرار دهند. البته یک متفکر انتقادی هنگام ارائه استدلال خودش باید این مطلب را مد نظر قرار دهد.
چک لیست استدلال:
بعد از فهمیدن پنج گامی که در بالا به آن اشاره شد، هنگام ارزیابی یک استدلال می توانید از این چک لیست نیز استفاده کنید:
1- آیا موارد مبهم، گیج کننده یا دشواری وجود دارد که مانع فهم من از استدلال شود؟
2- آیا ممکن است که استدلال، خود مصداقی از یک مانع (بر اساس جدول 1 موجود در منبع اینترنتی) باشد؟
3- آیا از گویش احساسی یا اغوا کننده در استدلال استفاده شده است؟ (برای اطلاعات بیشتر به جدول 2 موجود در منبع اینترنتی رجوع کنید)
4- آیا دلایل و فرضیات مرتبط را از اطلاعات جانبی، مثال ها و اطلاعات غیر مرتبط جدا کرده ام؟
5- آیا فرضیات موجه و فرضیات ناموجه را تعیین کرده ام؟
6- آیا می توانم دلایل به کار رفته در استدلال را لیست کنم؟
7- آیا می توانم اهمیت، کیفیت، ارتباط و کافی بودن دلایلی که برای حمایت از نتیجه به کار رفته است را مشخص کنم؟
8- آیا به اطلاعات بیشتر برای یک ارزیابی عقلانی (به علت قلم افتادگی یا دیگر موارد) نیاز دارم؟


منبع:
http://www.skepdic.com/essays/haskins.pdf


Tuesday, October 27, 2009

نکته 45- چگونه یک متفکر انتقادی شویم؟ گام چهارم: ارزیابی منابع اطلاعاتی


اکثر استدلال ها برای تایید نتیجه گیری از یک سری واقعیت ها استفاده می کنند. قدرت یک استدلال به ضعیف ترین اطلاعات ارائه شده است همان طور که قدرت یک زنجیر به ضعیف ترین حلقه آن وابسته است. اگر واقعیت هایی که یک نتیجه گیری را تایید می کنند، خود اشتباه باشند، بنابراین استدلال نیز اشتباه است. جدای تجربیات شخصی، واقعیت ها از یک سری منابع اطلاعاتی همانند شاهدان عینی، آزمایش هایی که صحت یک موضوع را اثبات می کند و یا نظرات کارشناسان، به دست می آیند. این منابع به صورت متعارف در رسانه ها و یا کتب وجود دارد. در جامعه ای که هدف مردمش تفریحات و سرگرمی باشد، سخت است که بتوان اطلاعات هدفمند و غیرمتعصبانه ای در مورد یک موضوع یافت. برای مثال، رسانه های ارتباط جمعی دریافته اند که استفاده از ژورنالیسم مبتنی بر "چه خواهد شد اگر..." ، فروش خوبی دارد: چه خواهد شد اگر رئیس جمهور چند کار وحشتناک انجام دهد؟ چه خواهد شد اگر جامعه به واسطه چند رفتار جنایتکارانه، هیجان زده گردد؟ و ..... . چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که با توجه به حجم تبلیغات، شعارها، کنایه ها، تحریف ها، تهمت ها، شایعات و اطلاعات نادرست که به صورت روزافزون و گسترده ای در تلویزیون، رادیو، روزنامه ها، مجلات و اینترنت وجود دارد، بتوان آنچه درست و صحیح است را پیدا کرد؟ به نظر می رسد حتی ناشران برجسته نیز جهت فروش محصولاتشان، تمایل دارند آنچه چاپ کرده اند را تایید کنند. بنابراین چگونه می توانیم بفهمیم که به کدام منبع اطلاعاتی می توان اعتماد کرد؟
در حالی که جواب ساده ای برای این سوال نیست، یک متفکر انتقادی باید منابع اطلاعاتی که قابل اعتماد، بدون تعصب و دقیق هستند را جستجو کند. این بستگی به مواردی همچون کیفیت، پیوستگی و خوشنامی دارد. برای ارزیابی این شرایط، یک متفکر انتقادی باید جواب سوال هایی مشابه آنچه در زیر است را پیدا کند؟
1- آیا منبع اطلاعاتی، کیفیت مورد نیاز و سطح فهم مورد نیاز برای نتیجه گیری را دارد؟
2- آیا منبع از دقت صحیحی برخوردار است؟
3- آیا منبع انگیزه ای برای عدم دقت یا تعصب زیاد را دارد؟
4- آیا دلایلی برای عدم صداقت یا پیوستگی منبع وجود دارد؟
اگر پاسخ دو سوال اول منفی و دو سوال بعدی مثبت باشد، متفکر انتقادی باید نسبت به استدلالی که اطلاعاتش را از این منابع برداشته است ، شک کند. این موضوع مستلزم بررسی های بیشتری را برای کسب اطلاعات معتبرتر است. اطلاعات معتبر معمولاً حاوی داده های آماری است که برای حمایت از یک نتیجه گیری مورد استفاده واقع می شود. البته فریب دادن مردم با آمار نیز بسیار ساده است. از آنجایی که کاربرد صحیح آمار در یک استدلال از موضوع این مقاله خارج است، اما لازم است که یک متفکر انتقادی قبل از استفاده از اطلاعات آماری ، دانش خود را در مورد اصول پایه ای آمار و احتمالات کامل کند.
جهت اطلاع بیشتر در این موضوع ، می توانید به جدول 3 در منبع اینترنتی رجوع کنید.


منبع:
http://www.skepdic.com/essays/haskins.pdf

Saturday, October 24, 2009

نکته 44 - گام سوم : یافتن استدلال صحیح



قلب تفکر انتقادی، توانایی در شناخت، ایجاد و ارزیابی استدلال است. برخی از افراد معنی واژه استدلال را درست درک نکرده اند. استدلال به معنی مقابله، شکایت و مخالفت نیست. در ادبیات تفکر انتقادی، استدلال به معنی آوردن یک سری دلایل برای حمایت از یک نتیجه گیری است. به بیانی دیگر: استدلال = دلایل + نتیجه گیری
مثال: به ریچارد اعتماد نکن چون او یک سیاستمدار است.
نتیجه گیری : به ریچارد اعتماد نکن
حرف ربط : چون
دلایل : او یک سیاستمدار است

در هر استدلال باید یک یا چند دلیل و یک یا چند نتیجه گیری وجود داشته باشد. متناسب با محتوی، دلیل ها شامل: قوانین، شواهد، داده، عقاید، آزمون و بررسی است. به همین ترتیب، متناسب با موضوع، نتیجه گیری شامل : ادعا، کنش، قضاوت یا نظریه ای جدید است.
گاهی استدلال ها با عباراتی همچون : از آنجایی که، زیرا، برای اینکه، به این دلیل که، همانطور که بیان گردید و ... تدوین می شود تا قسمت نتیجه گیری از قسمت دلایل جدا شود.
منطق ، استدلال را به دو قسمت استقرایی (جز به کل) و استنتاجی (کل به جز) تقسیم می کند. در حالی که تفکر انتقادی از این الزام پیروی نمی کند ، اما متفکران انتقادی باید نسبت به استقرا و استنتاج، فهم خوبی داشته باشند. اگرچه اکثر استدلال هایی که فرد در زندگی روزمره با آن روبرو می شود، استقرائی است. بر خلاف استدلال های استنتاجی، استدلال های استقرائی به صورت "صفر و یک" یا "سیاه و سفید" نیستند زیرا آنها بر اساس ضرورت و الزاما ها، نتیجه گیری نمی کنند . یک متفکر انتقادی باید بفهمد که هیچ موضوعی در یک استدلال استقرائی، حتی اگر شواهد محکمی هم در حمایت از آن وجود داشته باشد، از طریق ضرورت یا قطعیت نتیجه گیری نخواهد شد. بلکه یک استدلال استقرائی تنها درجه قطعیت یا احتمال را مطرح می کند.
مثال از استدلال استنتاجی (کل به جز) : همه انسان ها قلب (منظور سیستم خون رسانی است نه عواطف) دارند و سیاه پوستان آفریقا هم انسان هستند ، بنابراین سیاه پوستان آفریقایی نیز قلب دارند.
در این مثال "بنابراین" حرف ربط است و قسمت قبل از "بنابراین"، دلایل و قسمت بعد از "بنابر این" نتیجه گیری است. نتیجه گیری در اینجا مطلق است.
مثال از استدلال استقرائی (جز به کل): هر انسان فقیری که تا کنون دیده ام، حاضر بود برای به دست آوردن پول از کرامت انسانی اش دست بر دارد بنابراین فقر می تواند تاثیر بدی بر انسانیت داشته باشد.
در این مثال نیز "بنابراین" حرف ربط است و قسمت قبل از "بنابراین"، دلایل و قسمت بعد از "بنابر این" نتیجه گیری است. نتیجه گیری در اینجا مطلق نیست و صحبت از امکان تاثیر منفی فقر بر انسانیت شده است نه اینکه فقر همواره انسانیت را از بین می برد.
اگر نتیجه گیری به صورت مطلق باشد، کافی است که یک انسان فقیر پیدا شود که برای پول انسانیتش را زیر پا نگذارد در این صورت نتیجه گیری اشتباه خواهد بود.
استدلال هایی که توسط وکلای حقوقی که برای دفاع از موکلش در برابر یک اتهام قانونی بیان می شود مثال خوبی از استدلال های استقرائی است. این همواره ممکن است که یک استدلال استقرائی با وجود دلایل روشن، یک نتیجه گیری اشتباه داشته باشد. به عنوان مثال اگر چه هیات منصفه یک متهم را گناهکار بیابد اما همیشه این احتمال هست که متهم، جرمی را انجام نداده باشد. یک متفکر انتقادی باید یک استدلال را بر اساس درجه قطعیت ارزیابی کند نه بر اساس "سفید و سیاه" یا "درست و غلط" مطلق.

منبع:
http://www.skepdic.com/essays/haskins.pdf


Thursday, October 22, 2009

نکته 43 - گام دوم – شناخت و اجتناب از موانع تفکر انتقادی



هرروز که از عمرمان می گذرد، نسبت به موانعی که جلوی تفکر شفاف، دقیق و صادقانه را می گیرد، آسیب پذیرتر می شویم. برخی از این موانع غیرعمدی و ناشی از محدودیت های طبیعی انسان است در حالی که برخی دیگر ناشی از عملکرد خودمان است. برخی از این موانع آشکار هستند اما بیشتر آنها سخت به چشم می آیند یا حرکتی خزنده دارند. با مسلح شدن به نگرشی که در گام اول بیان شد، متفکر انتقادی باید بتواند این موانع را شناسایی و خنثی سازد. این موانع را می توان به 4 دسته تقسیم کرد (برای آشنایی بیشتر به منبع اصلی رجوع شود):
ا- محدودیت های اولیه انسان
2- کاربرد زبان
3- منطق و بینش اشتباه
4- خطاهای ذهنی (فردی یا اجتماعی)

محدودیت های اولیه انسان برای هرکسی حتی متفکران انتقادی متبحر ممکن است رخ دهد. این محدودیت ها باعث می شود که نتوانیم به فهم و درک وقایع، بینش ها، حافظه و تجارب گذشته، تعصب ها و ... نایل آییم و دنیا را آنطور که باید نبینیم. بهترین کاری که در این باره می توانیم انجام دهیم این است که فهم کافی از موضوعاتی که در دستمان است داشته باشیم.
کاربرد زبان ارتباط زیادی با تفکر انتقادی دارد. استفاده نادرست از لغات می تواند حقیقت را پنهان کرده یا منجر به گمراه شده، گیج شدن یا فریب خوردن ما شود. از تابلوهای تبلیغاتی که لاغری آسان را تضمین می کند تا سیاستمدارانی که موفقیت را برای همه انسان ها وعده می دهند، یک متفکر انتقادی باید یادبگیرد که تشخیص دهد چگونه لغات برای ارتباط ذهنی و عاطفی به کار نمی روند بلکه برای به کنترل درآوردن افکار و رفتار به کار می روند.
موانع دسته سوم و چهارم هم منجر به نتیجه گیری اشتباه می شوند. یک متفکر انتقادی باید یادبگیرد که چگونه می توان اعداد را برای گمراه ساختن به کار گرفت یا اینکه خطاهای ذهنی چگونه باعث تفسیرهای اشتباه می شود. همچنین استدلال می تواند برای کسب قدرت یا اثرگذاری به کار گرفته شود

منبع:
http://www.skepdic.com/essays/haskins.pdf


Wednesday, October 21, 2009

نکته 42 -چگونه یک متفکر انتقادی شویم؟ گام اول : پذیرش نگرش متفکران انتقادی



اولین گام برای تبدیل شدن به یک متفکر انتقادی حرفه ای، ایجاد نگرش صحیح است. چنین نگرشی شامل ویژگی های زیر است:
- ذهن باز
- شک سالم
- تواضع متفکرانه (استقرار در موضع من نمی دانم)
- تفکر آزاد
- انگیزه بالا
دو ویژگی اول ممکن است، متضاد یکدیگر به نظر برسد در صورتیکه چنین نیست. متفکران انتقادی باید علاقه مند به بررسی نقطه نظراتی متفاوت با نقطه نظر خود باشند اما در زمان تشخیص (که از شک نسبت به ادعاها حاصل می شود)، این بررسی مفید نیست. متفکر انتقادی نه باید خودرای (دگم) و نه ساده لوح باشند. داشتن دو ویژگی "ذهن باز" و "شک سالم" به معنی جستجویی خارج از واقعیت ها، منابع اطلاعاتی و دلایلی است که برای حمایت از قضاوتمان از آن استفاده می کنیم. بررسی موضوع از هر جنبه ممکن یعنی: یافتن نقاط ضعف و قدرت هر جنبه، پذیرش اینکه ممکن است ما در اشتباه باشیم، و از همه مهم تر اینکه خود را جای دیگران بگذاریم تا منظر آنان پی به خطاها ببریم. البته شک بسیار باعث می شود که فرد نسبت به همه چیز مردد بماند و کاری را انجام ندهد در حالی که شک کم نیز منجر به ساده لوحی و زودباوری می شود.
داشتن تواضع متفکرانه یعنی پذیرش موقت عقاید موجود تا آنکه بر اساس شواهد و استدلال های جدیدتری بررسی شود، به گونه ای که شخص خطاهای موجود در عقایدی که مطلوبش هست را پیدا کند. همچنین تواضع متفکرانه یعنی دست کشیدن از ساده کردن موضوعات به "درست و غلط" و یا "سیاه و سفید" و تفکر کردن بر اساس میزان قطعیت و یا طیف های خاکستری. گاهی بیان "من نمی دانم" خردمندانه ترین موضعی است که درباره یک مطلب می توان اتخاذ کرد. همان طور که سقراط بیان کرده است : برخویش غره شده، درخور متفکران انتقادی نیست.
همچنین یک متفکر انتقادی باید ذهنی غیروابسته داشته باشد؛ به عنوان مثال یک متفکر آزاد باشد. برای آزادانه فکر کردن، شخص باید علاقه مندی به باور کردن را محدود کند زیرا جامعه به دنبال آن است که انسان ها را مطیع بی قید و شرط خویش سازد. این برای عده ای کاملاً مشکل و حتی غیر ممکن است. فرد باید نسبت به این موضوع مشتاق باشد که آیا تبعیت پذیری باعث داشتن عقیده اش شده است و اگر بله باید توان و شجاعت آن را داشته باشد که حداقل به صورت موقت، دست به عملی نزند تا آن که ارزیابی او کامل شود.
در نهایت یک متفکر انتقادی باید جدیتی طبیعی برای درک و فهم بیشتر و ارزیابی جنبه های بیشتر یک موضوع داشته باشد. تنها راهی که فرد می تواند بر کمبود دانش خود درباره یک موضوع چیره شود آن است که قبل از آنکه قضاوتی داشته باشد مطالعاتش را تا زمان حصول سطحی کافی از فهم آن موضوع ادامه دهد. این ممکن است متفکر انتقادی را بر آن دارد تا پرسش های بیشتری را بپرسد تا به جواب برسد.
یک متفکر انتقادی نمی تواند تنبل باشد.

منبع:
http://www.skepdic.com/essays/haskins.pdf


Tuesday, October 20, 2009

نکته 41- چگونه یک متفکر انتقادی شویم؟ - مقدمه


برای تفکر انتقادی تعاریف زیادی وجود دارد. از منظر عملگرایی، تفکر انتقادی را می توان به این صورت تعریف کرد:
فرایندی که از طریق آن ما هوش و دانش خود را برای رسیدن به بالاترین جایگاه عقلانی و مناسب در موضوعات به کار می گیریم. همچنین تفکر انتقادی تلاش دارد تا موانع موجود بر سر راه تفکر عقلانی را شناسایی و بر آنها فائق آید.

درک ارزشمندی و نیاز به تفکر انتقادی هنوز همگانی نشده است. تفکر انتقادی معمولاً روشی سرد، فاقد تصویر و بدتر از همه، خسته کننده شناخته می شود. به آنها که می گویند: " ایمان داشته باشد و اجازه بده که احساست تو را به سوی حقیقت راهنمایی کند" این مقاله شاید گیرایی نداشته باشد. اما برای آنهایی که اهمیت تفکر انتقادی را درک کرده اند ، این مقاله و پیوست هایی که در منبع اصلی وجود دارد، می تواند به عنوان یک مرجع به کار آید. اگر کسی باهوش است یا از دانش بالایی برخوردار است، به این معنا نیست که توان تفکر انتقادی دارد. نبوغ سرشار ممکن است منجر به عقایدی غیرعقلانی و یا اعتقاداتی بی اساس گردد. تفکر انتقادی در مورد این است که چگونه ما از هوش و دانش خود برای رسیدن به اهداف و دیدگاه های عقلانی استفاده می کنیم. عقیده و اعتقاداتی که بر اساس تفکر انتقادی استوار گشته اند نسبت به آنهایی که بر اساس فرایندی غیر عقلانی شکل گرفته اند، دارای پایه و اساس محکم تری هستند. به علاوه، متفکران انتقادی نسبت به کسانی که فاقد آن هستند معمولاً برای تصمیم گیری و حل مسئله مجهزترند.
تفکر انتقادی از تفکر منطقی یا تحلیلی برتر است. می توانیم تفکر انتقادی را تفکری عقلانی و یا هدف گرا نیز معنی کنیم. اینجا یک تفاوت مهمی وجود دارد. منطق و تحلیل ، اساساً مفاهیمی فلسفی یا ریاضی هستند درحالی که تفکر عقلانی و هدف گرایی دارای مفاهیم وسیع تری است که زمینه های فلسفه و جامعه شناسی را نیز شامل می شود.
برای تبدیل شدن به یک متفکر انتقادی باید 5 گام را طی کرد:
گام اول : پذیرش نگرش متفکران انتقادی
گام دوم : شناخت موانع تفکر انتقادی و پرهیز از آن
گام سوم : یافتن استدلال صحیح و توان تشریح آن
گام چهارم : ارزیابی منابع اطلاعاتی
گام پنجم : ارزیابی استدلال ها

اما قبل از اینکه وارد هر کدام از این گام ها شویم لازم است بدانیم که تفکر انتقادی چه نیست:
تفکر انتقادی ، تفکر بدبینانه نیست که با یک پیش داروی به دنبال یافتن خطاها باشد بلکه فرایندی طبیعی و غیر متعصبانه برای ارزیابی ادعاها و عقاید دیگران و یا خود است.
تفکر انتقادی تهدیدی بر شخصیت افراد نیست. ممکن است هدف گرایی افراد را افزایش دهد اما هویت آنان را تغییر نخواهد داد.
تفکر انتقادی یک عقیده نیست. تفکر انتقادی می تواند اعتبار عقاید را ارزیابی کند اما خودش یک عقیده نیست بلکه یک فرایند است.
تفکر انتقادی احساسات و یا تفکر عاطفی را سرکوب یا جابجا نمی کند. عواطف به زندگی معنی و مطلوبیت داده و باعث می شوند قصد ها را بهتر احساس کرد. تفکر انتقادی نمی تواند این نقش را ایفا کند. بلکه تصمیم های عاطفی (مانند تصمیم به ازدواج یا داشتن فرزند) باید در بخشی از فرایند تفکر انتقادی قرار گیرد.
تفکر انتقادی هرآنچه را که بر اساس علم باشد را به صورت کور نمی پذیرد. به عنوان مثال فرهنگ ما شامل ادعاهای علمی نادرستی است که برای فروش بسیاری از محصولات از مواد خوراکی تا مواد دارویی به کار گرفته می شود.
البته این مهم است که متوجه باشیم استدلال هایی که مبتنی بر تفکر انتقادی هستند الزاماً متقاعد کننده ترین ها نیستند. شاید متقاعد کننده ترین استدلال ها آنهایی باشند که بر اساس نیازهای عاطفی یا انسانی طراحی شده اند تا آنهایی که در راستای اهداف هستند. به همین دلیل است که استدلال های سیاستمداران، اصحاب رسانه و بازاریاب ها معمولاً به عنوان متقاعد کننده ترین استدلال ها از طرف مردم پذیرفته می شود در صورتی که آنها تعمداً فاقد تفکر انتقادی هستند.

ادامه دارد
منبع:
http://www.skepdic.com/essays/haskins.pdf

Sunday, October 18, 2009

نکته 40- استانداردهایی برای استدلال انتقادی و تفکر خلاق



استانداردها به ما کمک می کند تا کیفیت استدلال و تفکر خود را در هر موضوعی تعیین کنیم. استانداردی که در زیر می آید به شما کمک خواهد کرد تا مراحل تفکر و استدلال خود را ارزیابی کنید. البته این ها استاندارد جدیدی نیست و ممکن است شما آن را در شرایط گوناگون مورد استفاده قرار داده باشید. در زیر این استانداردها نظم بخشی شده و با ارائه سوال های راهبردی تلاش شده که استفاده از آن ساده تر گردد:
1- شفافیت: شفافیت به این معناست که ما اندیشه های خود را به صورت روشن و واضحی بیان نماییم. برای مثال، آیا ما قصد خود را بیان کرده ایم و آن برای همگان روشن است. شفافیت باعث می شود که ما ارتباط، عمق، اهمیت و دقت ایده ها، توصیه ها و یا تصمیم های خود را بتوانیم ارزیابی کنیم.
- آیا می توانی ایده ات را به شکل دیگری توضیح دهی؟
- آیا می توانی جزئیات بیشتری را در این باره بیان کنی؟
- آیا می توانی مثالی بزنی یا تصویر روشن تری از ایده ات بیان کنی؟

2- صحت: صحت توصیف کننده آن است که چقدر محصول یا تصمیم ما از استانداردها و یا واقعیت، تبعیت می کند. از طرف دیگر ، عبارت "صحیح است" بیانگر آن است که هیچ خطا، اشتباه یا تحریفی صورت نگرفته است. هنگامی که تلاش داریم که صحیح عمل کنیم یعنی اینکه سعی داریم تا بر اساس یک استاندارد یا واقعیتی عمل کنیم. سوالاتی که باعث می شود صحت خود را بالا ببریم عبارتند از:
- چه مدرکی برای تایید عبارت وجود دارد؟
- چگونه می توانیم اعتبار مدرک را کنترل کنیم؟
- چگونه می توانیم صحت عبارت را بررسی یا آزمون کنیم؟

3- دقت: دقت بیانگر کیفیت صحت است. وقتی می گوییم که دقت یک ماشین حساب ، 6 رقم اعشار است یعنی اعداد اعشاری (مانند عدد پی) را تا 6 رقم اعشار در محاسبات منظور می کند. در هر صورت جواب صحیح است اما میزان صحت ، یعنی دقت.
- آیا می توانی مشخصات بیشتری را بگویی؟
- آیا می توانی جزئیات بیشتری را بگویی؟
- آیا می توانی تمرکزت روی موضوع را بیشتر کنی؟

4- ارتباط: ارتباط بیانگر این است که بین موضوع و داده های مربوط به آن یک پیوستگی وجود دارد. ما باید این پیوستگی و شدت آن را معلوم کنیم. سوال هایی که باعث پیدا کردن پیوستگی می شود عبارتند از:
- بین موضوع مورد بحث و مسئله، چه ارتباطی وجود دارد؟
- این چگونه به مسئله ارتباط پیدا می کند؟
- این چگونه بر مسئله اثر می گذارد؟
- این مطلب چگونه به موضوع مورد بحث کمک می کند؟

5- عمق: عمق بر خلاف دانش سطحی، در جستجوی فهم پیچیدگی های موضوع مورد بررسی است. برای ارزیابی عمق، این سوال ها را بپرسید:
- پیچیدگی های این مسئله چیست؟
- چگونه فهم این پیچیدگی ها فهم مسئله را بیشتر می کند؟
- چگونه جواب شما، بیان گر پیچیدگی های این مسئله است؟

6- جامعیت: ما ممکن است تمامی موارد با لا را برآورده کنیم اما ممکن است مطالب دیگری هم باشند که بر مسئله تاثیرگذارند. ما باید این سوال ها را از خود بپرسیم:
- چه نکات دیگری هست که بر مسئله تاثیر می گذارد؟
- چگونه می توانیم به این مسئله از زاویه دیگری نگاه کنیم؟
- یک محافطه کار، آزادی خواه و یا مخالف چگونه به این موضوع نگاه می کنند؟
- از نگاه دشمن (یا رقیب) این موضوع چگونه به نظر می رسد؟

7- اهمیت: یکی دانستن اهمیت و جامعیت خطرناک است. ممکن است چیزی با مسئله مرتبط باشد اما مهم نباشد. از این رو نباید موضوع بی اهمیت را بی ارتباط دانست. برای پیدا کردن جنبه های پراهمیت ، سوال های زیر می تواند موثر باشد:
- آیا این مهم ترین مسئله ای است که باید به آن توجه شود؟
- آیا این موضوع یا ایده ای مرکزی است؟
- کدام یک از وقایع زیر بیشترین اهمیت را دارد؟
- کدام موضوع بیشترین اثر را بر مسئله دارد؟

8- منطق: منطق به ارتباط بین ایده ها اشاره دارد. این شامل نظمی است که بین ایده های متنوع ایجاد می کنیم و اینکه چگونه این ایده ها از همدیگر حمایت می کنند. منطق شامل شرایطی عقلانی است که منجر به آن می شود که حادثه رخ دهد یا ندهد. منطق شامل فرض هایی است که منجر به انضباط در موضوعات آکادمیک، تجاری ، ارتشی و ... می شود. اصول منطق از دو الگو تبعیت می کند: دلایل استقرایی (از جز به کل رسیدن) و دلایل استنتاجی (از کل به جز رسیدن).
در روش استقرایی ما داده ها را برای اثبات یک فرضیه جمع آوری می کنیم یا از طریق مشاهده موارد جزئی ، پی به یک قانون کلی می رسیم. چنین پیش بینی هایی معمولاً نیاز به اصولی دارد که بدون اثبات آن را بپذیریم. اگر چه منطق استقرایی ما را قادر می سازد که استدلالی انتقادی داشته باشیم اما باید به خاطر بسپاریم که بیشتر قوانین علمی ممکن است با داده های جدیدی که می رسد تغییر یابد. به عنوان مثال مردم تصور می کردند که زمین تخت است تا زمانی که شواهد اثبات کردند که چنین نیست.
روش استنتاجی از یک کلیت حرکت می کند تا به یک جز خاص برسد. از این رو باید از جایی شروع کند که مخاطب قبول دارد؛ بنابراین در اینجا نیز باید متوجه خطاهایی باشیم که ممکن است رخ دهد. در روش استنتاجی ، نتیجه وقتی صحیح است که هم مقدمه صحیح باشد و هم روش حرکت از کل به جز.

منبع
http://www.waybuilder.net/sweethaven/Humanities/CriticalThinking/CritThink01.asp?uNum=1&iNum=0103

Saturday, October 17, 2009

نکته 39 - اصول تفکر خلاق – قسمت دوم




اصول عادت زدا:
معمولاً افراد، فرصت ها، مسائل، موفقیت ها و ... را از منظر خود مشاهده کرده و براساس
عقاید، احساسات، تجارب و انتظارات خود آنها را تفسیر می کنند نه بر اساس واقعیت ها. مجموعه این نگرش های شخصی را چارچوب ذهنی (یا ذهنیت) می نامیم. همه ما دارای این چارچوب های ذهنی هستیم و این چارچوب ها از بروز توانمندی های تفکر خلاق ممانعت میکند. ما حتی به این چارچوب ها اجازه داده ایم که بر نحوه واکنش ما نسبت به موقعیت ها، ایده ها، اطلاعات و تصمیم هایمان اثر بگذارد. مواردی که در زیر می آید متداول ترین چارچوب های ذهنی است که بروز تفکر خلاق را ممانعت می کند.


الف- چارچوب های ادراکی می گوید آنچه را که می
بینیم یا می فهمیم ممکن است با شرایط واقعی متفاوت باشد. چارچوب های ادراکی می تواند از دیدن یا فهمیدن مسئله یا اطلاعاتی که به حل مسئله کمک می کند، ممانعت به عمل آورد. برای مثال، به تصویر زیر از یک کمان نگاه کنید. آیا ارتفاع کمان بزرگ تر است یا پهنای آن؟
ارتفاع کمان به اندازه پهنای آن است. اگر چه دانستن اینکه پهنا و ارتفاع برابرهستند، نمی تواند ادراک دیداری ما را تغییر دهد. به صورت دیداری همچنان ارتفاع کمان بزرگتر از پهنای آن به نظر می آید. مثال دیگر تصویر مولر- لیر است. کدام یک از خطوط زیر بلندتر است؟
هنگامی که شما طول خطوط بالا را اندازه می کنید، متوجه می شوید که آنها دارای طول های مساوی هستند. اگر چه ادراک دیداری ما خط بالا را بلندتر از خط پایینی می بیند. ما این را چارچوب ادراکی می نامیم.

ب- چارچوب فکری، مانند چارچوب ادارکی، بر دیدن ما از واقعیت ها تاثیر می گذارد. برای مثال، کدام یک از این دو سنگین تر است : یک کیلوگرم سرب یا یک کیلوگرم پر؟ من شک دارم که در برابر این پرسش، چارچوب فکری شما به صورت خودکار بتواند تحت کنترل باشد. در ذهن شما چه گذشت؟ شما چه تصویری را دیدید؟ ما پر را به صورت کرکدار و سبک می بینیم و سرب را چگال و سنگین. اگر چه هر جفتشان وزنی برابر یک کیلوگرم دارند. آنچه که ما می بینیم یک اختلاف ادراکی در وزن پر و سرب است. این ادراک شامل عقیده در مورد نیرو است. ما تصور می کنیم نیروی که برای بلند کردن یک شی به کار می گیریم برابر تاثیری است که آن شی می تواند بر چیزی بگذارد. یک کیلوگرم سرب کوچک تر و سخت تر از یک کیلوگرم پر است. بنابراین ما نتیجه می گیریم که به این دلیل بلند کردن یک کیلوگرم سرب نیاز به نیروی بیشتری دارد تا یک کیلوگرم پنبه.
ما تصور می کنیم شی ای که نیاز به نیروی بیشتری برای بلند کردن است روی ت
رازو سنگین تر است. عکس این موضوع نیز درست است. ما تصور می کنیم که شی ای که بلند کردنش راحت است از آنچه که ترازو نشان می دهد سبک تر است. به عنوان مثال : یک پیاله که در آن 100 گرم آب ریخته شده و یک فنجان که درون آن نیز 100 گرم آب ریخته شده را روی میز بگذارید. از کسی بخواهید که فنجان را با یک دست و پیاله را با دست دیگرش بگیرد و بگوید کدام سنگین تر است. همواره سوژه خواهد گفت که فنجان سبک تر از پیاله است. تنها تفاوت این است که فنجان یک دسته دارد ولی پیاله دسته ندارد.
چارچوب های ادراکی و فکری ممکن است در فهم دقیق مسئله و یا اطلاعاتی که کمک به حل آن می کند، مانعی ایجاد کند. از طرف دیگر فهم چارچوب های فکری می تواند ما را در فهم اینکه چرا به پذیرش یا کنار گذاشتن یک چارچوب نیاز داریم ، کمک کند.
مهم ترین چارچوب های فکری عبارتند از:
- علاقه مندی به مرزبندی های بسیار درباره یک موضوع
- برچسب زنی و دیدن آن چه که انتظارش را داریم
- عدم استفاده از تمام حس ها و جنبه های ذهنی خود
- چسبیدن به گذشته
- حفظ منافع

ج- چارچوب فرهنگی شامل عرف، سنت و ضرب المثل هایی است که ما برای تشریح اینکه چرا می توانیم یا نمی توانیم کاری را انجام دهیم به کار می گیریم. همچنین این چارچوب شامل تمایل در مورد یافتن اطلاعاتی است که دیدگاه های ما را تقویت می کند و کنار گذاشتن اطلاعاتی است که بر ضد دیدگاه های ماست. چارچوب های فرهنگی ما بخشی از هویت ماست و کمک می کند تا دنیایمان را بهتر درک کنیم. اگر چه، چارچوب فرهنگی آزموده نشده منجر به جواب های نادرست می شود. این مهم است که ما از چارچوب های فرهنگی خویش آگاه شده و بفهمیم آنها چگونه بر اندیشه ما تاثیر می گذارد.
برخی از چارچوب های فرهنگی عبارتند از:
- این بر مبنای عقل سلیم است
- ما همیشه این کار را به این صورت انجام داده ایم
- دلیل، منطق، آمار، کاربرد و عمل گرایی خوب است و احساس، شهود، قضاوت کیفی و لذت بد است.
- سنت ها بهتر است که تغییر یابند.

شناخت چارچوب های ذهنی و اینکه چگونه خلاقیت را مانع می شوند ما را به راه درازی به سوی افزایش تفکر خلاق می برد. برخی از تکنیک هایی که شما برای آزمون چارچوب های خویش می توانید استفاده کنید به قرار زیر است:
- تعیین کنید برای حل مسائلی که در دست دارید چه چارچوب هایی را ممکن است دخیل کنید.
- از دیگران بپرسید که آنها در مورد چارچوب های شما پی به چه مواردی برده اند.
- برای روشن کردن چارچوب های خویش، سوال سازی کنید و به آنها جواب دهید.
- تعیین کنید چارچوب ها چه تاثیری بر مسائل شما دارد.
- برای استفاده بهتر از چارچوب ها، برای خود برنامه ریزی کرده و آن را اجرا کنید.



منبع:
http://www.waybuilder.net/sweethaven/Humanities/CriticalThinking/CritThink01.asp?uNum=1&iNum=0102

Friday, September 11, 2009

نکته 38 - اصول تفکر خلاق - قسمت اول




برخی از محققان چک لیستی مفیدی از عوامل موثر بر تفکر خلاق را ارائه داده اند. اما آنچه مهم است یافتن اصولی است که در زیر این عوامل نهفته است. اصول تفکر خلاق، قوانین پذیرفته شده ای هستند که نحوه تفکر و رفتار ما را راهبرد می کنند. به محض اینکه این اصول را درک کنیم، می توانیم از این دانش برای افزایش مهارت های تفکر خلاق خود استفاده کنیم.
اصول تفکر خلاق شبیه تابلوهایی هستند که در طول یک راه قرار گرفته و پیشرفت ما را به سوی مقصد ممکن می سازد، اما این تابلوها (اصول تفکر خلاق) مقصد ما نیست. آنچه رخ می دهد مجموعه ای از تابلوها (اصول تفکر خلاق) است که بر خلاقیت ما اثرگذار است. ما این اصول را به دو دسته تقسیم می کنیم : اصول "ایده زا" و اصول "عادت زدا". وقتی این اصول را درک کنیم و از آنها به صورت موثری استفاده کنیم، ما در راه افزایش مهارت های تفکر خلاق قرار گرفته ایم.

اصول ایده زا:
افراد، چه خلاق باشند یا نه، هنگامی که ایده ای را تولید می کنند از یکی از چهار اصل زیر استفاده کرده اند:
الف- پیش قدمی و انعطاف پذیری و ب- پذیرش ایده بدون در نظر گرفتن منبع آن ج- رسیدن به ایده برای حل مسئله جاری د- تلاش برای ایده جدید به علت قابل قبول نبودن ایده های موجود

الف – پیش قدمی و انعطاف پذیری به معنی رسیدن به ایده خارج از اطلاعات موجود است. این همچنین توانایی هدایت دیگران به سوی ایده های راهبردی علی رغم موقعیت متفاوتشان است. پیش قدمی و انعطاف پذیری اگر چه، الزاماً به معنی تغییر نیست اما فهم عمیق تر از چرایی کاری است که انجام می دهیم.

ب- آمادگی ما را برای افزایش دریافت ایده زیاد می کند. آمادگی شامل تعهد به افزایش اطلاعات از طریق مطالعه، شنیدن، گفتگو و در میان گذاشتن اطلاعات است، جدای از اینکه آیا این اطلاعات مسئله جاری ما را حل می کند یا نه، پذیرش اینکه اگر آن اطلاعات مسئله ما را حل نکند، احتمالاً می تواند مسئله دیگری را حل کند. سه تکنیکی که ما را برای دریافت ایده های جدید آماده می کند عبارتند از :
1) صحنه آرایی
- شناخت عادت ها و تلاش برای غلبه کردن بر آنها
- شک به مفروضات
- تعیین صورت مسئله و نوشتن آن به چند شکل مختلف
- شناخت کلماتی که ایده ها را از بین می برد
- انجام رفتار خلاقانه
- کاهش ریسک
- جستجو برای یافتن بیش از یک جواب به مسائل
2) عزم
یک ایده در اثر تفکر آگاهانه، متمرکز و شدید ایجاد می شود. شما باید نسبت به فهم برخی واقعیات، حل مسئله، تحقق یک هدف یا درک دقیق آنچه بدان می اندیشید، متعهد باشید. تعهد شما این است که برای کارهای روزمره ایده ها و نگرش های جدید بیابید. وظیفه شما این است که چالش ایجاد کنید. ایده های خلاقانه اغلب از تغییر 180 درجه در مواضع محکم، ایجاد می شود.
3) اشباع
تحقیق کنید، تحقیق کنید و تحقیق کنید. ذهن خود را از داده های گوناگون اشباع سازید. این کاری سخت و طاقت فرساست. تحقیق موشکافانه اساس تفکر خلاق است. تجربیات بخشی از تحقیقات است. برای دریافت ایده ها با کسانی گفتگو کنید که سال ها در موضوع تحقیق کرده اند. آنها می توانند بیشترین اطلاعات مرتبط را بدهند.
نگرش توماس ادیسون نسبت به مسائل، مثال خوبی از غرقه سازی است. او گفت " من بیشتر شبیه یک اسفنج هستم تا یک مخترع". هنگامی که او می خواست موضوعی را کشف کند، ابتدا او تحقیق می کرد که محققان دیگر در مورد موضوع چه گفته اند. سپس او از تجارب و مطالعات دیگران، اطلاعات جمع آوری می کرد. این تنها نقطه آغاز او برای برخورد با مسائل بود.

ج- تولید به معنی ایجاد ایده است. به ظاهر این کار به اندازه آمادگی، کار نمی برد اما نیاز به یک تلاش صبورانه دارد. تولید ایده شامل اجازه دادن به ذهن برای کشف جهت های جدید، درگیر کردن ذهن ناخودآگاه، شنیدن نجواهای اشراقی، گفتن "آها" که راه حلی را برای مسئله بیان می کند و دیدن راه حل هاست.
1) تفکر واگرا، مفهومی کلیدی در تولید ایده است که به ذهن اجازه می دهد در بیرون از چارچوب های خود تحمیلی پرسه بزند. کنجکاوی خود را درگیر کنید و به نتایج جدید برسید. اطلاعات خود را دنبال کنید و ببینید که چه چیزهایی کشف می کنید.
2) ضمیر ناخودآگاه انباری است که تمام آنچه که در تمام عمر یادگرفته ایم و تجربه کرده ایم را در خود نگه می دارد. به طریق شگفت انگیزی، ضمیر ناخودآگاه برای تولید ایده یا مفاهیم جدید از مفاهیم موجود استفاده می کند. ضمیر ناخودآگاه، جدای از حواس ما مشغول فعالیت است. وقتی به موضوعات دیگر توجه داریم، ممکن است ضمیر ناخودآگاه جواب برخی از سوالات ما را بدهد. رمز استفاده از ضمیر ناخودآگاه در توجه مضاعف به یک موضوع و سپس رها کردن آن است. در این زمان به دیگر کارهای خود مشغول شوید و از مسئله فاصله بگیرید و اجازه دهید ضمیر ناخودآگاه به آن مشغول باشد.
3) اشراق ناشی از بینش خلاقانه است که از ضمیر ناخودآگاه در طی پرداختن به یک مسئله حاصل می شود. راه های خاصی وجود دارد که به وسیله آن می توانید جرقه های اشراقی را افزایش دهید. انتظاری خاموش داشته باشید. درهای ذهن تان را باز بگذارید. ایمان داشته باشید که ایده ای که بدان نیاز دارید به سوی شما خواهد آمد. ایده های را سریع رد نکنید و یا برخورد تبعیض گرایانه نداشته باشید. موانع نقد را کنار بگذارید. آزادانه ایده های تان را دنبال کنید. به محض اینکه ایده ای به ذهنتان رسید آن را یادداشت کنید. بسیاری از ایده ها برای همیشه از بین می رود برای اینکه مردم به حافظه خود اعتمادی بیش از حد دارند؛ همانطور که ضرب المثلی چینی می گوید قوی ترین حافظه ها از یادداشتی کم رنگ ، ضعیف تر است.
4) تصور در تولید ایده از اشکال، فرم ها و یا مدل ها مفید است. تصور شامل دو قدم است : ابتدا دیدن تصویر ایده است. دوم راهبرد تخیل است. تصور از چیزی شروع می شود که شما آن را دیده اید. سپس می توانید آن را به یک ایده خلاقانه تبدیل کنید. با تمرین، می توانید تصاویر ذهنی تان را راهبرد کنید.

د- اعتبارسنجی زمانی است که شما اعتبار یک ایده جدید را بررسی می کنید که آیا مناسب هست یا نه. هر ایده ای نیاز به اعتبار سنجی دارد. این موضوع نیاز به تفکر همگرا دارد. تفکر همگرا ما را به سوی دانش، تصمیم گیری و ارزیابی سوق می دهد؛ آزمون ایده ها و انجام آزمایش ها.

اعتبار سنجی شامل ثابت کردن و تایید کردن ایده هاست. بدیهی است اعتبارسنجی باید در انتهای فرایند تفکر خلاق باشد زیرا قضاوت کردن و رد کردن در مرحله آماده سازی و یا تولید می تواند منجر به قطع جریان خلاقیت گردد. کسانی که جریان خلاق را در ذهنشان قطع می کنند، می گویند "من نمی توانم"، "من موفق نخواهم شد" یا "این غیرممکن است".

هنگام ارزیابی ایده ها متوجه می شوید که چه احتمالاتی پیش روی شماست. ایده هایی که به آن توجهی نداشتید یا حتی به آن خندیدید، ممکن است ایده ای را برای حل یک مسئله تداعی کند. ایده ای که در ابتدا غیر عملی به نظر می رسد ممکن است راهی برای حل یک مسئله باز کند.
شما ایده های خامی را خواهید یافت که اگر پرداخت شود، کاربردی خواهد شد و یا ایده های وحشی را خواهید یافت که اگر اهلی شود می تواند مورد استفاده قرار گیرد. در این مرحله برخی از ایده ها کنار گذاشته خواهد شد اما بقیه ارزشمند خواهند بود.



منبع
http://www.waybuilder.net/sweethaven/Humanities/CriticalThinking/CritThink01.asp?uNum=1&iNum=0102
ادامه دارد

Wednesday, September 09, 2009

نکته 37 - فرآیند استدلال کردن



ا
1- قصد یا هدف
ناتوانی در بیان اینکه چرا باید کاری را انجام داد و یا به هدفی رسید، یکی از علت های اختلاف ها، آشفتگی ها و متقاعد نشدن ها است. همچنین ناتوانی در بیان چرایی یک موضوع، ممکن است فهم ما را از آنچه که انجام داده ایم را نیز کم کند. از این رو ما باید برای روشن کردن آنچه که می خواهیم انجام دهیم زمان بگذاریم. فرایند استدلال کردن ما را کمک می دهد تا چرایی کارها را بررسی کنیم.
در فرایند استدلال کردن باید:
- قصد و وضعیت نهایی خود را به صورت شفاف و واضحی معلوم کنیم.
- مطمئن شویم که قصد ما واقع بینانه و مهم است
- تفاوت بین قصد خود و سایر قصدهای مرتبط را بشناسیم
- به صورت دوره ای بررسی کنیم که آیا در راه قصدمان حرکت می کنیم یا نه

2- طرح سوال در مورد موضوع یا مسئله ای که باید حل شود
هنگامی که می خواهیم موضوعی را متوجه شویم، باید در مورد آن موضوع، سوال هایی را طرح کنیم. تنها راه برای فهم یک موضوع این است که جنبه هایی که آن موضوع را در برگرفته است را تعیین کنیم. ما تنها در صورتی می توانیم به فهم یک موضوع برسیم که سوال های درستی در آن باره بپرسیم.
فرایند استدلال کردن، تلاشی است برای تعیین جنبه های یک موضوع و طرح سوال های درست. بنابراین:
- برای روشن کردن جنبه های موضوع زمان بگذارید
- تعیین کنید که آیا موضوع فردی است، سازمانی یا راهبردی
- موضوع را به چند موضوع کوچکتر تقسیم کنید
- در باره موضوع طرح سوال کنید
- سوال ها را به چند روش طرح کنید تا معنی و حوزه جواب، شفاف شود

3- زاویه نگاه
هنگامی که برای موضوعی دلیل می آوریم، این دلیل بر مبنای یک زاویه نگاه است. زاویه نگاه یعنی اینکه فرد از چه منظری به موضوع نظر دارد. زاویه نگاه بیان گر شخصیت، آگاهی و تجارب هر کس است. ما باید تجربیات و آگاهی خود را برای دیگران مطرح کنیم تا آنها بتوانند از زاویه نگاه ما مطلع شوند. هم چنین درخواست از دیگران برای بیان زاویه نگاهشان ما را در تحلیل و تعیین ابعاد پنهانی فرضیات کمک می دهد.
از آنجایی که فرایند استدلال کردن از زاویه نگاه شروع می شود ما باید:
- زاویه نگاه خود را معلوم کنیم
- زاویه نگاه دیگران را جستجو کنیم
- نقاط قوت و ضعف هر زاویه نگاه را معلوم کنیم
- تلاش کنیم به صورت علمی، زوایای نگاه را بررسی کنیم

4- داده
هنگامی که دلیل می آوریم، شواهد و مدارکی هست که بر اساس آن می خواهیم یک موقعیت را پشتیبانی یا رد کنیم. این شواهد را "داده" می نامیم. داده به اطلاعات، واقعیت، مشاهدات و تجاربی اطلاق می شود که ممکن است یک موقعیت یا نظریه را پشتیبانی یا رد کند. برای مثال، فرض کنید شما موظف هستید که گزارشی در مورد اثرگذارترین تکنولوژی های 50 سال گذشته تهیه کنید. شما باید معلوم کنید که به چه اطلاعاتی نیاز دارید سپس آن را جمع آوری کرده ، آنها را تحلیل کنید تا ارتباط های تقویت کننده و تضعیف کننده را تعیین کرده، نشان دهید که چگونه این داده ها موقعیت های گوناگون را تقویت یا تضعیف می کند و در نهایت نیز نتیجه گیری تان را بیان کنید.
اگر داده های ما برای پشتیبانی از یک موقعیت کافی نباشد، ما به مشکل بر می خوریم.
از آنجایی که پایه استدلال کردن بر داده ها قرارگرفته است، ما باید:
- تعیین کنیم که به چه داده هایی نیاز داریم
- اطلاعاتی که در موافقت یا مخالفت با دلایل ماست را شناسایی کنیم
- مطمئن شویم که تمام داده های دقیق، شفاف و مرتبط با سوال درباره موضوع است
- شواهد را کنار هم بچینید تا به صورت واضحی معلوم کنید کدامشان با هم موافق یا مخالف هستند.
- ادعاهای خود را محدود به اطلاعات تایید کننده کنید
5- مفاهیم یا عقاید
استدلال کردن برای مفاهیم و عقاید به کار می رود نه برای دیگر موارد. این مفاهیم و عقاید شامل نظریه ها، قواعد، اصول بدیهی و قوانین است. هر خطایی در این مفاهیم و عقایدی که به عنوان پایه استدلال محسوب می شوند، رخ دهد منجر به ریشه گرفتن پاره ای از مسایل می شود.
از آنجایی که مفاهیم و عقاید، استدلال ما را شکل می دهد، ما باید:
- مفاهیم کلیدی را معلوم کرده و آنها را به صورت واضحی توضیح دهیم
- مفاهیم جایگزین و یا معانی مکمل برای مفاهیم را در نظر داشته باشیم
- مطمئن باشیم که از مفاهیم با دقت استفاده می کنیم

6- فرضیات و پیش فرض ها
استدلال کردن باید از جایی آغاز شود و شما باید مفروضاتی داشته باشید. مفروضات و پیش فرض ها چیزهایی هستند که ما آنها را بدون بررسی می پذیریم؛ آنها بخشی از زندگی هستند. مفروضات و پیش فرض ها برای انجام هر کاری ضروری است. ما باید به روشنی معلوم کنیم آیا فرضیات و پیش فرض های که ما در نظر گرفته ایم ضروری است یا نه؛ سپس موارد غیر ضروری را کنار بگذارید. موارد زیر در شناخت موارد ضروری کمک می کند:
- اگر با تغییر فرضیات و پیش فرض ها، جواب و یا نتیجه گیری تغییر می کند، پس آنها ضروری هستند.
- اگر با تغییر فرضیات و پیش فرض ها، جواب و یا نتیجه گیری تغییر نکند، پس آنها ضروری نیستند.

از آنجایی که فرضیات ما بر استلال های ما تاثیر می گذارد، ما باید:
- به صورت واضحی فرضیات خود را معلوم کنیم و اعتبار آنها را معلوم کنیم
- سازگاری فرضیات خود را معلوم کنیم
- هنگامی که فرضیات قادر به حل مسئله نباشد، مجدداً سوال های اصلی مرتبط با موضوع را بررسی کنیم

7- استنتاج هایی که منجر به نتیجه می شود
استلال کردن با چنین گام هایی امتداد می یابد: "به دلیل اینکه ..... چنین است، بنابراین ...... چنان باید باشد" یا "از آنجایی که ... بنابراین .....". مستندات و شواهد، لایه زیرین یک استنتاج یا نتیجه گیری محسوب می شوند. ممکن است استنادات و شواهد منجر به چند نتیجه گیری شوند. بنابراین استنتاج، یک نتیجه گیری اولیه است که داده ها را به نتیجه مرتبط می کند. اگر در استنتاج کردن، خطایی رخ دهد، نتیجه گیری نیز شامل خطاهایی خواهد بود.
استنتاج ها، تفاسیر اولیه ای هستند که برای رسیدن به نتیجه و معنی دادن به داده ها از آن استفاده می کنیم.

8- اثرات و پیامدها
در هر مقطعی که فرایند استدلال کردن را متوقف می کنیم، همواره اثرات و پیامدهایی وجود خواهد داشت. ما باید بپرسیم آیا اثرات اعمال و پیامدهای آن را معلوم کرده ایم. افراد عملگرا در طراحی و اجرا، قوی هستند اما کمتر کسی می پرسد : "وقتی به نتیجه رسیدیم چه کار باید انجام دهیم؟" یا "پیامدهای بلند مدت تصمیم ما چیست؟" اثرات هر تصمیم ممکن است پیامدهای پیش بینی نشده مثبت یا منفی بر افراد، عملکردها و استراتژی ها داشته باشد.
استدلال کردن منجر به آن چیزی می شود که اثرات و پیامدهایی داشته باشد
- اثرات و پیامدهای احتمالی تمام برنامه ها و اعمال را معلوم کنید
- برای هر عمل، پیامدهای مثبت یا منفی را معلوم کنید
- پیامدهای غیر طبیعی و پیش بینی نشده هر عمل را معلوم کنید
- اثرات و پیامدها را از نقطه نظرهای گوناگون بررسی کنید

برگرفته از سایت آموزش تفکر انتقادی
http://www.waybuilder.net/sweethaven/Humanities/CriticalThinking/CritThink01.asp?uNum=1&iNum=0101

Friday, September 04, 2009

نکته 36 - وجوه تفکر انتقادی - قسمت آخر



ا
30- آزمایش یا ارزیابی فرضیات
ما
اگر تمام المان هایی که بر اساس آن یک دلیل و یا رفتار تشریح گشته را داشته باشیم، در موقعیت بهتری برای ارزیابی دلایل یا رفتارها قرار می گیریم . مبنای دلایل و رفتارهای ما اعتقاداتمان هستند از اینرو ما اغلب در مورد پیش فرضیات خود نا آگاهیم و تنها با شناخت آنها می توانیم آنها را ارزیابی کنیم.
متفکران انتقادی علاقه زیادی به حقیقت و پذیرش قوی ترین دلیل دارند بنابراین آنها مایل هستند تا فرضیات غلط را شناخته و آن را رد کنند. آنها می دانند که هرکسی ممکن است فرضیات غلطی را بسازد. بنابراین آنها مایل هستند که فرضیات را زیر سوال ببرند تا درستی آن برایشان ثابت شود. هم چنین به فرضیات جایگزین هم توجه دارند.
آنها مبنای پذیرش و یا رد فرضیات را آزمون دقیق آنها می گذارند. آنها عقاید غیردقیق را معلق نگه می دارند. متفکران انتقادی فرضیات خودشان را ارزیابی می کنند و به راحتی فرضیات دیگران را نمی پذیرند حتی اگر از طرف کسانی باشد که آنها را به خوبی می شناسند.
31- تماییز قایل شدن بین واقعیت های مرتبط با واقعیت های نامرتبط
برای انتقادی اندیشیدن، ما باید بدانیم بین واقعیت هایی که با موضوع مرتبط نیستند و آنهایی که مرتبط هستند چه تفاوت هایی وجود دارد. متفکران انتقادی توجه شان را بر واقعیت های مرتبط متمرکز می کنند و اجازه نمی دهند که واقعیت های غیر مرتبط توجه آنها را در نتیجه گیری به خود جلب کند. جدای از آنکه واقعیت مرتبط واضح و روشن هست یا نه، آن نیز باید به چالش گرفته شود. علاوه بر این تنها واقعیات هستند که می تواند نسبت به یک موضوع، مرتبط یا غیرمرتبط باشد. در صورتی که اطلاعات مرتبط با یک مسئله ممکن است با مسئله دیگر مرتبط باشد.

32- ایجاد استنتاج، پیش بینی و تفاسیر معقول
تفکر انتقادی مستلزم توانایی رسیدن به نتایج روشن مبتنی بر واقعیت و اطلاعات است. متفکران انتقادی بین مشاهدات و نتایج خود، تمایز قائل هستند. آنها نگاه به پشت واقعیت ها دارند تا ببینند که کدام واقعیت هایی به صورت غیر مستقیم اثرگذار است.
آنها همچنین مواردی که فقط مورد حدس است را از مواردی که قابل استنتاج است تمییز قایل می شوند. متفکران انتقادی نسبت به علایقشان به استنتاجی که تایید کننده خودگرایی و یا گروه گرایی شان باشد واقفند بنابراین اگر آنها در موضوعی که نسبت بدان دینفع هستند، استنتاجی داشته باشند، با دقت آن را ارزیابی می کنند. به خاطر بسپارید که هر تفسیری بر مبنای استنتاج است و ما هر وضعیتی که در آن باشیم را تفسیر می کنیم.

33- ارائه دلیل و شواهد ارزیابی شده و واقعیت های اظهار شده
متفکران انتقادی می توانند دلایلشان را جدای از آزمون و ارزیابی ارائه دهند. آنها می دانند که نتیجه گیری شان بر اساس کدام مدرک است. آنها می دانند که دلیل ناشناخته و نامشخص، قابلیت نقد شدن را ندارد. آنها مشکلی ندارند اگر به ایشان گفته شود دلایل خود را ارائه دهید.
آنها می توانند در مورد شواهد مرتبط با موضوع یا مرتبط با نتیجه به روشنی بحث کنند. هرآنچه که به عنوان شواهد اراده می شود نباید مورد پذیرش قرار گیرد. شواهد و واقعیت ها باید با دقت آزمون و ارزیابی شوند. شواهد ممکن است کامل یا ناکامل، قابل قبول، غیرقابل قبول و یا اشتباه باشند.
34- شناخت تضادها
برای متفکران انتقادی ، ثبات در اندیشه و کردار از مطلوبیت بسیار بالایی برخوردار است. آنها تلاش دارند تا تضادها را از عقایدشان حذف کنند و نسبت به تضاد در دیگران هوشیار باشند. به عنوان یک متفکر بالقوه، آنها تلاش دارند موارد مشابه را به صورتی مشابه قضاوت کنند.
شاید مشکل ترین شکل ثبات در عمل آن چیزی است که بین گفتار و رفتار رخ می دهد. مهم ترین مشکل بشر این است که نسبت به خود اهیمت بیشتری را به کار می گیرد تا نسبت به دیگران. کودکان نسبت به این موضوع حساسیت بیشری دارند. (چرا نمی توانم آنچه را داشته باشم که آنها دارند؟).
متفکران انتقادی می توانند دقیقاً مشخص کنند تضادها در چیست و آن را در خود مشاهده کرده و بین عقاید متضاد و سازگار تمایز قایل شوند؛ بنابراین بر نقطه نظرهای متضاد تمرکز دارند.

35- کشف پیامدها
متفکران انتقادی می توانند پیامد کارهایشان را مشخص کنند. آنها می دانند که پذیرفتن یک موضوع به معنی پذیرفتن پیامدهای آن هم هست. هنگام در نظر داشتن عقیده ای در مورد یک عمل یا یک سیاست، متفرکان انتقادی پیامدهای آن عقیده را نیز بررسی می کنند.




منبع :
انجمن تفکر انتقادی
http://www.criticalthinking.org/resources/k12/TRK12-strategy-list.cfm#s5

Wednesday, September 02, 2009

نکته 35 - چک لیست تفکر علمی






تفکر علمی از جمله روش هایی است که ما را از پیش داوری، توهم زدگی و تعصبات به دور نگه می دارد. این روش تفکر مبتنی بر شواهد و آزمایش است از این رو متفکر بر اساس مشاهداتش به استنتاج می رسد نه بر اساس گفتگوی درونی و یک سیر منطقی ذهنی. از این رو
نیاز و خلاء این روش تفکری در این دوران بسیار قابل لمس است







1- تمام ادله های علمی هدفمند هستند
- برای تعیین دقیق هدف زمان بگذارید
- هدف خود را از دیگر اهداف موجود تمییز دهید
- به صورت دوره ای کنترل کنید که در راستای هدف خود عمل می کنید
- اهداف واقع بینانه علمی انتخاب کنید

پرسش راهبردی:
چه کاری را می خواهم انجام دهم؟ هدف و قصد اصلی من چیست؟

2- تمام ادله های علمی تلاشی برای یافتن پاسخ به پرسش علمی و یا حل مسئله ای علمی است.
- برای تعیین دقیق پرسش مرتبط با موضوع زمان بگذارید
- پرسش را به چند صورت مطرح کنید تا معنی و حوزه آن شفاف گردد
- پرسش را به چند پرسش کوچک تر تقسیم کنید
- معلوم کنید که جواب پرسش ساده و صریح است یا نیاز به طرح فرضیه و یافتن محتمل ترین فرضیه دارد یا اینکه یک نگرش و زاویه نگاه است.

پرسش راهبردی:
سوال های من کدام است؟ به دنبال حل چه مسائلی هستم؟

3- تمام ادله های علمی مبتنی بر فرضیات هستند
- به صورت مشخص فرضیات خود را معلوم کرده و تعیین کنید که کدام یک از آنها مناسب است.
- در نظر بگیرید چگونه فرضیات شما شکل دهنده نقطه نظر شماست.

پرسش های راهبردی:
مجاز به استفاده از چه فرضیاتی هستم؟ چه فرضیاتی مرا به سوی نتیجه رهنمون می سازد؟

4- تمام ادله های علمی بر اساس چند زاویه نگاه انجام می شود
- نقطه نگاه خود را مشخص کنید. مطمئن شوید که این نقطه نظر علمی است.
- دیگر نقطه نظرهای علمی را یافته و نقاط قوت و ضعف آنها را مشخص کنید

پرسش های راهبردی:
از کدام نقطه نگاه دارم به موضوع نگاه می کنم؟ آیا نقطه نگاه دیگری هست که باید به آن توجه کنم؟

5- تمام ادله های علمی مبتنی بر داده، اطلاعات و شواهد علمی است
- ادعای خود را محدود به حوزه هایی کنید که توسط اطلاعات علمی پشتیبانی می شود
- به دنبال اطلاعاتی باشید که در مخالفت موقعیت شماست و همچنین اطلاعات مربوط به دیگر نظریه ها را هم جستجو کنید
- اطمینان حاصل کنید که تمام اطلاعات واضح، دقیق و مرتبط با پرسش شما در موضوع است
- اطمینان حاصل کنید که شما اطلاعات کافی کسب کرده اید

پرسش های راهبردی:
برای نتیجه گیری کردن از چه اطلاعاتی استفاده می کنم؟ برای یافتن پاسخ به چه اطلاعاتی نیازمندم؟

6- تمام ادله های علمی از طریق مفاهیم و تئوری های علمی شکل گرفته و تشریح می شود.
- مفاهیم کلیدی علمی را معلوم کرده و آن را به صورت شفافی بیان نمایید
- مفاهیم و تعاریف مکمل علمی را هم در نظر داشته باشید
- اطمینان حاصل کنید که شما مفاهیم و تئوری های علمی را با دقت و توجه به کار می گیرید

پرسش های راهبردی:
مفاهیم، نظریه و اصول اصلی در اینباره کدام است؟ آیا می توانم نظریه مرتبط را توضیح دهم؟

7- تمام دلایل علمی شامل استنتاج و تفسیر از طریق نتیجه گیری و معنی دادن به اطلاعات علمی است
- تنها بر اساس آنچه که داده ها بدان اذعان دارند استنتاج کنید
- استنتاج ها را بر اساس سازگاری آنها با یکدیگر بررسی کنید
- فرضیاتی که شما را به سمت نتیجه گیری سوق می دهد را معلوم کنید

پرسش های راهبردی:
چگونه می توانم به این استنتاج برسم؟ آیا راه دیگری برای تفسیر اطلاعات وجود دارد؟

8- تمام ادله های علمی منجر به دلالت و پیامد است
- پیامدهایی که از دلایل و داده های شما حاصل می شود را ردیابی کنید
- پیامدهای مثبت و منفی را جستجو کنید
- تمامی پیامدهای ممکن را دریابید

پرسش های راهبردی:
اطلاعاتی که گردآوری کرده ام دلالت بر چه چیزی دارد؟ دلیل استنتاج من چیست؟


منبع
www.criticalthinking.org/files/ScientificThinking-DC.pdf