به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Friday, July 31, 2009

نکته 4 - به ریشه مسائل بپردازید


مسائل؛ تمامی زندگی ما را در بر گرفته اند. آنها آنقدر زیادند که حتی قابل شمارش هم نیستند. پس اگر نمی توانید همه مسائل زندگی تان را حل کنید اصلاً ناراحت نباشید و خود را شماتت نکنید چون نه قرار است و نه چنین امکانی وجود دارد که کسی تمام مسائل زندگی اش را حل کند. هنر ما این است که مهم ترین مسائلی را که با آن روبرو هستیم پیدا کرده و به حل آن بپردازیم. بنابراین، زمان حود را صرف حل مسائل جزئی نکنید. مهم ترین و ریشه ای ترین مسائل را بیابید و آن را حل کنید. اگر یک مسئله ریشه ای حل شود طیفی از مسائل حل خواهد شد.
تکنیکی که برای یافتن ریشه مسائل داریم، «پنچ چرا» نامیده می شود. این تکنیک به ما یاد می دهد که اگر به مسئله ای برخوردیم، سریعاً و به صورت واکنشی اقدام به برطرف کردن آن نکنیم، بلکه با طرح سوال «چرا»، علت را بیابیم.
از ین رو هنگام مواجه شدن با یک مشکل از خود بپرسید چرا این مشکل بوجود آمده است؟ و این سوالات چرا را تا 5 بار تکرار کنید تا به اصلی ترین علت برسید.
مثلاً ماشین شما روشن نمی شود. پس از خود می پرسید:

1- چرا ماشین روشن نمی شود؟ پاسخ اینکه باتری ماشین خالی شده است.
2- چرا باتری ماشین خالی شده است؟ چون دینام کار نمی کند.
3- چرا دینام کار نمی کند؟ چون تسمه آن پاره شده و عمر مفید آن بسرآمده بود.
4- چرا عمر مفید تسمه بسرآمده بود؟ چون نسبت به آن بی توجهی کردم وبا وجود اینکه تعمیرکار هم توصیه کرده بود که بهتر است عوض شود،آنرا پشت گوش انداختم.

به این ترتیب می بینیم که اصلی ترین علت بوجود آمدن این مسئله خاص؛ این است که فرد نسبت به توصیه تعمیرکار (فرد متخصص) بی توجه بوده است. بنابراین حتی اگر باتری و تسمه دینام را هم عوض می کرده ، این مشکل به صورت دیگری و چه بسا بدتر رخ می داده است. بنابراین بهتر است که اول مسئله بی توجهی برطرف شود که اگر این مسئله حل شود، طیفی از مسائل فرد برطرف خواهد شد، چون احتمالاً این فرد؛ به توصیه های پزشکش هم بی توجه است، به گوشزدهای همکارانش هم بی توجه است، به انتقادهای دوستان و افراد خانواده اش هم بی توجه است و هرکدام از این ها طیفی از مسائل را بوجود می آورند.
نکته دیگری هم که از این تکنیک متوجه می شویم این است که ریشه بسیاری از مسائل مشترک است. هر چقدر ما بتوانیم به آن ریشه اصلی نزدیک تر شده و آن را حل کنیم، اقداممان موثرتر خواهد بود. پرداختن به مسائل جزئی موثر و کاری نیست همانند چرخهای اتومبیلی که روی سطحی لغزنده بوده درحالت درجا می چرخد (بکسواد می کند). راننده در این خیال است که چون موتور فعال است، کاری صورت می گیرد، در صورتی که حرکتی نیست و راننده به مقصد نزدیکتر نمی شود. این راننده اگر ماشینش را خاموش کند و به راه های غلبه بر لغزندگی بپردازد خیلی بهتر است.
تکنیک « پنج چرا» توسط "ساکی چی تویودا" ابداع شد و سپس شرکت تویوتا هنگام ارزیابی عملکرد روش های ساختش از آن استفاده کرد. مدیر بخش تولیدات شرکت تویوتا می گوید: " پایه و اساس نگرش علمی شرکت تویوتا ، همین تکنیک پنج چرا است. با استفاده از این چراها، نه تنها به علت اصلی مشکلات می رسیم بلکه راه حل هم بر ما آشکار می شود."
نکته ای که در مورد این تکنیک وجود دارد اینکه؛ زمانی که چرایی را مطرح کردید از پاسخ آن مطمئن شوید و تا هنگامی که از پاسخ مطمئن نشدید چرای دیگری را مطرح نکنید چون شما را از مسیر اصلی خارج کرده وممکن است پاسخ نهایی اصلاً درست نباشد.
امیدواریم این تکنیک را برای حل مسائل خود به کار ببرید.

تا فردا و نکته ای دیگر ذهن شما را به شعور خلاق می سپاریم .

Thursday, July 30, 2009

نکته 3- با قدم زدن بهتر بیاندیشیم



من وقتی می توانم متمرکزشوم که راه می روم. هنگامی که می ایستم ذهن من نیز از تفکر کردن متوقف می شود. ذهن من تنها با پاهایم کار می کند. ژان ژاک روسو

در مورد ارتباط بین راه رفتن و تفکر کردن تحقیقات متعددی از منظر روانشناسی انجام شده است. طبق یکی از این نتایج، تفکر تنها در مغز انسان صورت نمی گیرد بلکه اعضای بدن نیز در روند اندیشیدن دخالت دارد. حتی برخی از حرکات جسم، منجر به دریافت ایده های جدید می شود. ساده ترین حرکت جسم که البته به صورت گسترده ای هم مورد استفاده واقع شده ، پیاده روی است. یک ضرب المثل آمریکای لاتین می گوید : مسائل با راه رفتن حل می شوند.
سقراط وقتی که می خواست ایده هایش را برای شاگردانش تشریح و تبیین کند به همراه آنان به دور استادیوم لیسیوم واقع در آتن راه می رفت و در حین قدم زدن با آنها گفتگو می کرد. این دسته از شاگردان او به همین علت معروف بودند.
امانوئل کانت؛ فیلسوف بزرگ آلمانی هر روز صبح زود از خواب برمی خواست و مسیری را که به رودخانه نزدیک خانه اش منتهی می شد، پیاده طی می کرد. همسایگانش می گفتند که ساعتشان را با زمانی که او از خانه بیرون می آمده، تنظیم می کردند. اوبه گفته خودش، فلسفه خود را در حال طی کردن این مسیر هر روزه طرح ریزی کرد.
آیا شما هم وقتی که می خواهید تفکر کنید راه می روید؟ اگر خودتان هم این موضوع را تجربه کرده اید، به اهمیت آن پی برده اید. اگرهم چنین تجربه ای را ندارید پیشنهاد می کنم انجام دهید. در آن صورت، متوجه می شوید اندیشیدن چقدر هم می تواند مفرح و دلچسب باشد. به این منظور کافی است هنگامی که می خواهید در مورد موضوعی تفکر کنید قدم بزنید. البته خیلی بهتر است که در هوای آزاد قدم بزنید. می دانید که مغز نسبت به اکسیژن بسیار حساس است و کافی است که چند دقیقه اکسیژن به مغز نرسد تا سلول های مغزی نابود شوند. بقیه قسمت های بدن مقاومتشان در برابرفقدان اکسیژن به مراتب بیشتر است و مغز از این جهت بسیار آسیب پذیرتراست.
چنانچه محل این پیاده روی طبیعت باشد که دیگر چه بهتر. از انرژی های طبیعی نیز برخوردار می شوید. البته دیدن صحنه های بکر طبیعت خود عاملی است برای یافتن راه حل های بدیع.
برای پیاده روی می توانید از دوستان و همفکرانتان هم دعوت کنید. گفتگوهای سازنده در حین قدم زدن تاثیر خوبی در گشایش موانع ذهنی خواهد داشت. بعضی ها پیشنهاد می دهند که: " اگر اینطور است چرا به کوه نرویم؟" البته کوهنوردی، بسیار خوب و مفید است ،اما اگر قصد ما تفکر باشد، نباید پیاده روی در حدی باشد که منجر به خستگی مفرط جسم شده و یا ذهن را در موضوعات دیگر درگیر کند. بدین منظور یک پیاده روی سبک در کوهپایه ها خیلی خوب و اثربخش است.
مواقع خاص را فراموش نکنید مثلاً وقتی برف یا باران می آید و یا شبهای مهتابی را. اینها اوقات بسیار خوبی برای قدم زدن و تفکر در موضوعات گوناگون و یا خودشناسی است.
هنگام راه رفتن؛ یک دفترچه کوچک نیز همراهتان باشد تا نکاتی را که به ذهنتان می رسد یادداشت کنید. بدون این دفترچه، مانند کشاورزی هستید که دانه ها را پاشیده اما محصول را درو نکرده است. کلاً در تفکر به حافظه تان اصلاً اعتماد نکنید. اگر ایده هایی را که به ذهنتان می رسد یادداشت نکنید سریعاً فراموش می شوند.
توجه کنید که راه رفتن بیشتر یک شروع کننده در تفکر است نه یک خاتمه دهنده. راه رفتن؛ امکان دریافت ایده را فراهم می آورد نه امکان پرداختن و آراستن آن را. آراستن و اجرایی کردن ایده؛ نیاز به تمرکز بیشتری دارد که با نشستن و تمرکز کردن و همچنین استفاه بهتر از قلم و کاغذ و یا کامپیوتر فراهم می شود.
البته در مورد راه رفتن و نشستن و ارتباطش با تفکر، باید به تعادل رسید. با راه رفتن به ایده می رسیم و با نشستن و آراستن آن از طریق نگارش، شرایط اجرایی شدن آن را بیشتر می کنیم


Wednesday, July 29, 2009

نکته 2 - مثبت / منفی / جالب


این یک تکنیک ذهنی است که برای گرفتن تصمیم های نیمه بزرگ استفاده می شود. مبدع این تکنیک آقای ادوارد دوبونو است که در پست های بعدی باز هم از روش تفکری ای که او ابداع کرده و تفکر جانبی نام دارد، استفاده خواهیم کرد
این تکنیک همانند نیش ترمز در رانندگی است. دیروز گفتیم که ذهن ما تمایل دارد خیلی سریع از روی موضوعات بجهد در واقع بی حوصله بودن از ویژگی های یک ذهن تربیت نیافته است.
در حالت معمولی، ذهن ما به تعلیق تمایل ندارد و می خواهد تکلیف مسائلی راکه با آن روبرو می شود معلوم کند آنهم به صورت صفر و یک؛ یعنی هر موضوع یا خوب است و یا بد. در صورتیکه تعلیق یعنی حالتی بین این دو.
ولی همانطور که گذر از یک تقاطع با اتومبیل ،نیاز به کاهش سرعت دارد ، ذهن را هم باید تربیت کرد که در برخورد با موضوعات سرعتش را کم کند. دیروز از موضوعات معمولی صحبت کردیم و روشی هم که ارائه شد مانند برداشتن پا از پدال گاز بود.
تکنیک امروز مانند نیش ترمز است و استفاده از آن باعث کاهش قابل توجه سرعت می شود.
برای استفاده از این تکنیک باید حداقل جنبه های مثبت و منفی یک موضوع را قبل از اتخاذ تصمیم بسنجیم. بدین منظور یک کاغذ را به سه قسمت تقسیم کرده و در یک ستون موارد مثبت انجام تصمیم را می نویسیم و در ستون دیگر مورد منفی و مخرب آن را. اگر به موردی هم برخوردیم که نمی دانستیم مثبت است یا منفی و مشخص شدن این موضوع نیاز به بررسی بیشتر دارد ،آنرا در یک ستون سوم می نویسیم. نام ستون سوم را می گذاریم جالب.

قبل از اینکه تصمیم به انجام یا عدم انجام کاری بگیریم، لازم است که این دو بُعد( یعنی همان دو ستون مثبت و منفی) را در نظر بگیریم. چنانچه ابعاد مثبت یک تصمیم از ابعاد منفی آن بیشتر بوده و همچنین موارد جالب گسترده نباشد، انجام آن می تواند عقلانی باشد. در غیر این صورت انجام آن غیر عقلانی است.

به عنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که مشغول مطالعه برای آماده شدن در یک امتحان مهم است که تا 2 ماه آینده باید آن را بگذراند. دوستان این شخص به او پیشنهاد می دهند که به همراه آنها برای بازدید 3 روزه و استثنایی از یک منطقه محافظت شده همراه شود.
نتیجه انجام تکنیک مثبت/ منفی/ جالب به قرار زیر است:

مثبت
مدت هاست که سفر نرفتم و ذهنم کمی خسته شده است

این یک سفر استثنایی است و برای هرکسی امکان بازدید از چنین منطقه ای فراهم نمی شود به خصوص اینکه یک راهنما هم همراه باشد و شگفتی های حیات وحش را نشان دهد
از آنجایی که وسیله رفت و آمد و امکانات اقامت فراهم است قبل و بعد از سفر وقتم گرفته نمی شود

منفی
سه روز از برنامه ام عقب می افتم. جبران این مدت نیاز به کار بیشتر و صرف انرژی فراوان دارد

جالب
چند نفر در این برنامه هستند که آنها را نمی شناسم

در کل چنانچه این سه روز قابل جبران باشد می توان به سفر رفت در غیر اینصورت بهتر است که دندان طمع کشیده شود.


یک نکته ای که اینجا مطرح است اینکه؛ اول کدام ستون باید پر شود؟ در جواب باید گفت نباید مقید شد که اول یک ستون پر شود و بعد به سراغ ستون دیگر رفت. وضعیت و جوانب تصمیم باید مشاهده شود. هر مورد مشاهده شده در ستون مربوطه گذاشته می شود. مثل اینکه ما صندوقچه ای پر از تیله های رنگی داشته باشیم و بخواهیم تیله ها هم رنگ را جدا کنیم. به این منظور دستمان را در جعبه برده و هر تیله که به دستمان آمد را بر می داریم و آن را با توجه به رنگش در ظرفی جداگانه می گذاریم.

با انجام این تکنیک ساده چه بسا تردیدها و تعلل هایی که در گرفتن یک تصمیم است بر طرف شود، اختلاف نظرها بر طرف شود، برداشت های محکم که در موضوعات هست، کم رنگ شده و یا تغییر یابد و بن بست های یک مذاکره شکسته شود.
در آینده در باره تصمیم گیری بیشتر صحبت خواهیم کرد.

تا فردا و نکته ای دیگر خدا نگهدار

Tuesday, July 28, 2009

نکته 1 - راهبرد اولیه ذهن


نحوه شروع هر کار، مشخص کننده نتیجه آن کار است یا به بیانی؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست. در گفتگوهای روزمره می شنویم که: " باچشم بسته کاری را شروع نکن" و یا " بی گدار به آب نزن". تمام این صحبت ها بیان این واقعیت است که ذهن ما تمایل دارد وضعیت موجودش را حفظ کند، همانند قانون ماند در فیزیک. اگر شما دوچرخه ای را بگیرید و با آن شروع به دویدن کنید (نه اینکه سوار دوچرخه شوید) سپس دوچرخه را رها کرده و خود توقف کنید، دو چرخه در همان مسیری که رها شده به حرکت خود ادامه می دهد تا اینکه به مانعی اصابت کند یا سرعتش صفر شود.
همین اتفاق نیز برای ذهن ما می افتد. روانشناسان به این حالت می گویند:« شرطی شدگی». می توانید خودتان آزمایش کنید. از دوستی بخواهید 5 بار سریع بگوید پنگال. بعد از مرتبه پنجم سریع از او بپرسید سوپ را با چی می خوری؟ جواب او هر چه باشد جالب است. در هشتاد وپنج درصد مواردی که ما آزمایش کردیم، در جواب گفتند: چنگال. پنج درصد گفتند: قاشق و ده درصد هم دوباره گفتند پنگال!
غالب افراد از گروه هشتادو پنج درصدی هستند که ذهنشان تقریبا مسیر قبلی را طی می کند یعنی همان پنگال را. البته اینها از یک هوش متوسط هم برخوردارند که در جواب می گویند: چنگال! که نزدیک به آن است. پنج درصد، افراد هوشمند هستند که سوال را بررسی کرده سپس جواب می دهند. ده درصد هم به شدت شرطی شده هستند و از حداقل هوشیاری هم برخوردار نیستند و در جواب دقیقاً وکاملاهمان مسیر ذهنی قبلی را ادامه می دهند یعنی پاسخشان همان پنگال است.
وضعیت ذهن را شاید بتوانیم به یک خیابان اصلی تشبیه کنیم (مانند خیابان ولیعصر) که در هر چند صد متر یک چهار راه اصلی دارد. چنانچه شب هنگام که خیابان خلوت است در چنین خیابانی حرکت کنید، اگر سر هر تقاطع نایستید حداقل سرعت خود را کم کرده و یا مکث می کنید. غیر از این است؟ اگر کسی این خیابان را بدون مکث و با همان سرعت بالا طی کند می گویید چه خطرناک رانندگی می کند. زیرا در هر چهارراه ممکن است یک راننده دیگر نیز با سرعت بالا ازسمت متقاطع، در حال عبور باشد و نتیجه چیزی نیست جز یک تصادف.
جریان های ذهنی ما هم همین طور است. هر کار جدید بنا به اهمیتش یک تقاطع است.
بعضی کارها مهم هستند مثلاً انتخاب رشته، ازدواج، خرید مسکن یا اتومبیل. در این تقاطع ها باید کاملاً توقف کرد. ایست کامل و بعد از بررسی تمام جوانب و دیدن تابلوی مسیر اقدام به حرکت کرد. بعضی از کارها معمولی هستند مانند خرید روزانه ، رفتن سر کار در هوای بارانی، بازدید از اقوام نزدیک و ... در این گونه تقاطع ها نیاز به توقف کامل نیست. یک مکث و یا کاهش سرعت هم کفایت می کند مانند چراغ زرد چشمک زن.
خوب حالا احتمالاً می گویید:" چگونه می توانیم سرهت ذهنمان را کم کنیم و یا متوقف شویم؟ جواب خیلی ساده است: از خودتان «سوال» بپرسید. چه چیزی بپرسید؟ یک سوال مرتبط با موضوع. مثلاً برای تمرین ؛اگر می روید خرید، بپرسید آیا پول برداشتم؟ آیا لیست خرید همراهم است؟ اول سراغ کدام مغازه بروم؟ چطوری می خواهم اجناس را بیاورم خانه؟ کیسه یا زنبیل نیاز دارم؟
این سوال ها باعث می شود سرعت ذهن شما کم شود. کاهش سرعت ذهن منجر به این می شود که توان مشاهده شما بهتر شده و بتوانید وضعیت خود را بررسی کنید و به بیانی با چشم باز حرکت کنید.
آنچه که مطرح شد «مکث ذهنی» نامیده می شود.
در پستهای آینده خواهیم گفت که اگر به یک چراغ قرمز چشمک زن و یا به یک چراغ قرمز رسیدید و یا حتی وقتی می بیند که مسیر جلویتان در اثر تصادف یا وجود مانع مسدود شده ، چگونه سرعتتان را کم کنید و یا بایستید.و در این حالت ترمز، ترمز دستی و دنده معکوس ذهنی چیست وچگونه می توان از آن استفاده کرد.
آنچه مطالعه کردید برداشتی آزاد از تعلیمات استاد ایلیا در مورد «راهبرد ذهن » بود.
پس تا فردا و نکته ای دیگر خدانگهدار

Monday, July 27, 2009

از امروز تا 360 روز سلام


سلام دوستان عزیز

ما از اعضای انجمن متفکران هستیم. از تفکر خیلی چیزها یاد گرفتیم و این تفکر توانسته در خیلی از تنگناهای زندگی به ما کمک اساسی بده و باعث گذر ما شود. چون رهایی بدون دوستان اصلاً مزه نداره، می خواهیم از آنچه که یادگرفتیم به شما هم یاد بدهیم. حالا یکدفعه فکر نکنید ما استاد تفکر هستیم ها. نه ما هم تازه کمی از اول راه گذر کردیم و در مسیر شاگردی قدم بر می داریم. آنچه از تفکر یاد گرفتیم از معلممان است. استاد ایلیا نه تنها معلم تفکر بلکه معلم زندگی ماست و ما چه ها که از او یاد نگرفتیم

فکر می کنید با ایشان به خاطر تعالیم زندگی بخشی که به هزاران جوان مثل ما داده اند، چه کردند؟ سیصدوشصت روز ناقابل ایشان را در زندان که چه عرض کنم در سیاهچال محبوس کردند. خوب ما چه وظیفه ای در برابر این عمل بس ناجوانمردانه داریم؟ حداقل کاری که از ما ساخته است همین انتشار تعالیم ایشان است. بعد خودتان قضاوت کنید که معلم این تعالیم سزاوار چیست

این یک وبلاگ عمومی است که در نظر داریم روزی یک نکته کوچک (اما کاربردی) را در آن بگذاریم تا نوش ذهن کنید. پس با این امید که در هر کجای این دنیای پهناور که هستید مهمان هر روزه ما باشید از الان تا یکسال دیگر به شما سلام می فرستیم
شمایی که دانشجو هستید، شمایی که دانش آموز هستید، ای معلمان شریف، ای مهندسان با دقت، ای مدیرانی که تمام روز در گیر مسائل متنوع هستید و شما ای مادر مهربان که می خواهید فرزند دلبندتان با نیروی اندیشه اش آینده درخشانی را برای خودش رقم بزند، خلاصه تمام مردم خرد دوست ایران، این وبلاگ را وبلاگ خودتان بدانید و ما را هم از پیشنهادها و نظرهای خودتان بی بهره نگذارید

پس به امید آمدن فردایی دل انگیز شما را به شعور خلاق می سپاریم