به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Sunday, August 30, 2009

نکته 34 - وجوه تفکر انتقادی - قسمت هشتم


ا
27- مقایسه و تطابق عقاید به تجارب واقعی
توسعه فردی و توسعه اجتماعی از اهداف اولیه تفکر انتقادی است. بنابراین تفکر انتقادی نیاز به تلاشی برای مشاهده دقیق خود و دیگران دارد. این نیاز اختلاف بین عقاید و تجارب را به رسمیت می شناسد. متفرکان واقع گرا برای تمایلات فردی ارزش قایلند اما برای کاستن این اختلاف هم تلاش می کنند.
ایده آل گرایی مانعی برای تحقق ایده آل هاست. از این رو آموزش مبتنی بر انتقاد تلاش دارد اختلاف بین واقعیت و ایده آل را پر رنگ کرده و روش هایی برای کاستن این اختلاف بیابد.

28- تفکر دقیق در مورد تفکر: استفاده از فرهنگ انتقادی
یک نیاز مهم تفکر انتقادی، توانایی تفکر درباره تفکر است، یعنی مشغول شدن به آنچه که فراشناخت نامیده می شود. یک تعریف تفکر انتقادی این است : هنر تفکر در مورد تفکر خویش برای آنکه نحوه تفکر خویش را دقیق تر، شفاف تر و بهتر سازید.

29- تفاوت قایل بودن بین تشابهات و اختلاف ها
متفکران انتقادی تلاش دارند تا موضوعات متشابه را به عنوان متشابه و موضوعات متفاوت را به عنوان متفاوت مد نظر قرار دهند. از طرف دیگر متفکران غیر انتقادی اغلب اهمیتی به تشابه و تفاومت نمی دهند. از منظر تفکر انتقادی، چیزهایی که تشابه کمی دارند متفاوت هستند و چیزهایی که تفاوت کمی دارند متشابه هستند.
تنها از طریق تمرین است که می توان نسبت به تشابه و تفاوت حساس شد. به موازات اینکه این حساسیت ایجاد می شود، نحوه تجربه کردن، نحوه توصیف کردن، نحوه طبقه بندی کردن و نحوه دلیل آوردن تاثیر مثبت می گیرد. در اینصورت دقت ما بیشتر شده و نسبت به نحوه استفاده از کلمات و لغات خود به تشخیص بهتری می رسیم. کاهش شک در تصمیم گیری بین دو موضوع ازدیگر نتایج این موضوع است.



منبع :
انجمن تفکر انتقادی
http://www.criticalthinking.org/resources/k12/TRK12-strategy-list.cfm#s5

ادامه دارد

Friday, August 28, 2009

نکته 33 - وجوه تفکر انتقادی - قسمت هفتم


ا 24- تمرین تفکر سقراطی : شفاف کردن و پرسش کردن درباره عقاید، نظریه ها و چشم اندازها
توانایی پرسش کردن و جستجوی عمیق، توجه به عقاید بنیادی و یافتن آنچه در باطن موضوعات قرار دارد، قلب تفکر انتقادی است. به عنوان پرسشگر، متفکران انتقادی از انواع پرسش ها استفاده می کنند و می توانند این سوالات را در مسیر درستی به کار گیرند.
علاوه بر این، متفکران انتقادی از اینکه مورد سوال واقع شوند، ناراحت و آشفته نمی شوند و از این بابت کسی را تهدید نمیکنند. آنها از پرسش های خوب به عنوان فرصتی برای ایجاد خط فکری جدید، استقبال می کنند.
25- گفتگوی عقلانی : مقایسه چشم اندازها، تفاسیر و نظریه ها
متفکران انتقادی به تفکری رجوع می کنند که شامل یک دیالوگ و یا امتداد تبادل نظر بین دیدگاه های گوناگون است. هرگاه که توجهی عمیق به مفاهیم داشته باشیم، به طور طبیعی ارتباط آن را با دیگر عقاید و نقطه نظرها در می یابیم.
متفکران انتقادی نیاز دارند در دیالوگ اکتشافی و پرمحصول توانمند باشند زیرا منجر به این موارد می شود: عقیده های جدید، جستجوی ریشه اعتقادات، توجه به شواهد و بینش های درگیر مسئله، آزمون مسایل و مشاهده مسئله از جنبه های گوناگون. هنگامی که تفکر می کنیم، معمولاً درگیر دیالوگ می شویم که یا درونی است و یا بین ما و دیگران است. ما نیاز داریم تا مهارت های تفکر انتقادی را تا آنجا که ممکن است با دیالوگ توام سازیم . پرسش های سقراطی یک شکلی از دیالوگ است.

26 – گفتگوی عقلانی : ارزیابی چشم اندازها، تفاسیر و نظریه ها
متفکران انتقادی،دیالوگی که برای آزمون قوت و ضعف نقطه نظرها انجام می شود را مد نظر قرار می دهند. بحث و محاکمات دادگاهی در واقع یک دیالوگ هستند. آنها برای رسیدن به حقیقت در برابر عقیده، عقیده ای را می آورند و در مقابل دلیل، دلیلی. به محض اینکه عقیده ای را کشف می کنیم، در می یابیم که برخی از آنها با هم در تضاد یا مغایرت هستند.
اگر ما می خواهیم تفکرمان را غنی کنیم، نیاز داریم تا عقاید مبهمی که به صورت موقت پذیرفته ایم و یا به صورت موقت رد کرده ایم را ارزیابی کنیم. هم چنین معلوم کنیم که کدام نقطه نظر قوی و کدام نقطه نظر ضعیف است و یا اینکه کدام دیدگاه ها قابلیت سازگاری با یکدیگر را دارد.


نکات مرتبط :
نکته 12 - پرسش های سقراطی
نکته 14 - دیالوگ : با هم تفکر کردن


منبع :
انجمن تفکر انتقادی
http://www.criticalthinking.org/resources/k12/TRK12-strategy-list.cfm#s5

ادامه دارد

Thursday, August 27, 2009

نکته 32 - خطاهای منطقی - قسمت اول




خطای منطقی، خطایی هستند که در یک استدلال رخ می دهد. در منطق، استدلال کردن یعنی ارائه یک سری دلایل برای اثبات یک ادعا. برای اینکه نتیجه گیری درست باشد شرط لازم این است که فرایند ارائه دلایل باید خالی از خطا باشد. از این رو برای تشخیص خطاهای موجود در یک استدلال ، قصد داریم شما را با مهم ترین خطاها که به قرار زیر هستند آشنا سازیم:



1) خطای محل سوال
هر استدلال بر مبنای فرضیاتی شکل می گیرد، از این رو فرضیات غلط ، اولین عامل خطا در استدلال می شود. این خطا را اصطلاحاً "محل سوال" می نامند. به این مثال توجه کنید:
سقط جنین، قتل عمد یک انسان محسوب می شود. قتل عمد غیرقانونی است بنابراین سقط جنین هم باید غیر قانونی باشد.
به نظر شما آیا این استدلال صحیح است؟ جواب خیر است زیرا استدلال بر این فرض است که سقط جنین قتل عمد است در صورتیکه این موضوع اثبات نشده و محل سوال است.
یک مثال دیگر:
1) دی ان ا ، تنها یک مولکول نیست، بلکه یک کد است و دارای مکانیزم ذخیره اطلاعات
2) هر کدی به وسیله یک ذهن هوشیار ایجاد می شود. از منظر دانش، هیچ فرایند طبیعی نمی تواند کدهای اطلاعاتی درست کند.
3) بنابراین دی ان ا توسط یک ذهن ایجاد شده است.
این استدلال بیان می دارد که کدهای اطلاعاتی فقط توسط یک ذهن ایجاد می شود و این محل سوال است زیرا هنوز ثابت نشده است. بنابراین استدلال غلط است.

2) خطای انتخاب ناقص:
این خطا وقتی رخ می دهد که سایر گزینه های قابل قبول دیگر حذف می شود. به عنوان مثال کسی می گوید بر اساس گزارش شاهدان عینی ، یا بشقاب های پرنده واقعیت دارد یا اینکه شاهدان دروغگو هستند. در اینجا خطای انتخاب ناقص رخ داده است زیرا ممکن است که شاهدان دچار خطا (مانند خطای دید) شده باشند.
مثال دیگر: جهان یا بر اساس اتفاق بوجود آمده یا بر اساس یک طراحی دقیق. بوجود آمدن بر اساس اتفاق ممکن نیست پس جهان بر اساس یک طراحی دقیق بوجود آمده است.
این استدلال دچار خطای انتخاب ناقص است زیرا ممکن است که جهان بر اساس یک طرح تکامل تدریجی بوجود آمده باشد. یعنی بنیان هستی بر اساس طراحی دقیق است و بعد بر اساس قوانین و وراثت، جهان به صورت مستقل از یک طرح تکامل تدریجی تبعیت می کند.

3) خطای خرافه گرایی:
این خطا وقتی است که وقتی فرد نمی تواند موضوعی را درک و یا فهم کند آن را به خدا و یا ماوراء الطبیعه نسبت می دهد. مثلاً من نمی توانم این موضوع را درک کنم پس باید کار خدا باشد. یا این موضوع خیلی اعجاب برانگیز است پس دست خدا در کار است. هم چنین اینکه من نمی توانم این موضوع را درک کنم پس باید موجودات سماوی یا ساکنان دیگر کره ها آن را انجام داده باشند. شکل دیگر این خطا این است که مثلاً این موضوع بسیار اسرارآمیز است و از فهم من خارج است پس باید نیروهای غیبی آن را انجام داده باشند.

4) خطای زیر سوال بردن گوینده
این خطا وقتی رخ می دهد که فرد نمی تواند پاسخی به دلایل و استنادات دیگری بدهد، بنابراین اعتبار گوینده را زیر سوال می برد و به او تهمت می زند و یا ترور شخصیتش می کند.

5) خطای عوام گرایی
این خطا وقتی است که فرد برای اینکه بخواهد صحت ادعایش را ثابت کند، تعداد نفراتی که بدان ادعا عقیده دارند را مطرح میکند. حقانیت یک ادعا جدای از تعداد نفراتی است که بدان اعتقاد دارند. ممکن است پنجاه میلیون نفر یک عقیده غلط را قبول داشته باشند، مانند زمانی که اکثر مردم زمین معتقد بودند زمین تخت است و ستارگان به دور زمین می چرخند.
عوام گرایی یک خطاست زیرا فرد برای اینکه همرنگ دیگران شود و یا برای احساس امنیت عقیده ای را می پذیرد. در تبلیغات و یا فعالیت های سیاسی از این موضوع استفاده زیادی میشود. متخصصان جنگ روانی از این حربه برای فریب کسانی استفاده می کنند که معتقدند اکثریت همواره درست می گویند. این خطا می تواند باعث می شود کسی که با اکثریت همراه نیست در خود احساس گناه کند و یا اگر با اکثریت همراه شد در خود احساس قدرت نماید.
به این مثال ها توجه کنید:
از این محصول استفاده کنید زیرا همه مردم از آن استفاده می کنند.
خدا هست زیرا در هر فرهنگی اعتقاد به یک موجود والا وجود دارد.
کتاب کیمیاگر خوب است چون 2 سال جزو پرفروش ترین کتاب ها بود.
فیلم کلاه قرمزی و پسر خاله خوب است زیرا رکورد بیشترین بیننده را دارد.
اینکه اکثر مردم از مجازات اعدام استقبال می کنند نشانه این است که این مجازات از نظر اخلاقی خوب است.

منبع :
وب سایت فرهنگ شک
www.skepdic.com

ادامه دارد

Wednesday, August 26, 2009

نکته 31- وجوه تفکر انتقادی - قسمت ششم



ا
20- تحلیل و ارزیابی اقدامات و خط مشی ها
برای پیشرفت، فرد باید اقدامات و خط مشی ها را تحلیل کرده و آنها را ارزیابی نماید. بهترین ارزیابی از طریق تمرین حاصل می شود : رفتاری را ارزیابی کنید، آن ارزیابی را تشریح و بهبود بخشید، ارزیابی های دیگر و نقاط بهبود آنها را نیز بشنوید. متفکران انتقادی هنگام ارزیابی رفتار خود و دیگران از استانداردی که استفاده می کنند آگاه هستند بنابراین این ارزیابی هم می تواند مورد ارزیابی قرار گیرد.
متفکران انتقادی پیامدهای امور را محک می زنند و این موضوع را به عنوان مبنایی برای استاندارد ارزیابی اقدامات و خط مشی ها تلقی می کنند. از منظر متفکران انتقادی مبنای ارزیابی رفتار ، فرضیاتی است که مورد استدلال قرار گرفته اند. آنها می توانند اصول را به وضوح و عقلانی به کار گیرند.

21- مطالعه انتقادی : فهم و نقد متون
متفکران انتقادی با شک سازنده به مطالعه می پردازند. اما تا زمانی که نفهمیده اند انکار نمی کنند. آنها قبل از اینکه قضاوت کنند، موضوع را روشن و قابل فهم می سازند. از آنجایی که آنها انتظار دارند متونی که می خوانند شفاف باشد فهم خود را هنگام خواندن کنترل می کنند. آنچه را نمی فهمند قبول نمی کنند. خوانندگان انتقادی هنگام خواندن از خود درباره نتایج، دلایل، مثال ها و مفاهیم آنچه می خوانند می پرسند.
نگاه آنها به نوشته، مجموعه ای از جملات نیست بلکه به عنوان یک مجموعه تلاش دارند تفسیرهای گوناگون را داشته باشند تا اینکه یک تفسیر بتواند تبیین کننده اثر باشد. داشتن خطا از هر انسانی قابل پذیرش است و نویسندگان کتب از این موضوع مستثنی نیستند.
از آنجایی هر انسان دارای نگرش خاصی است، هرکسی ممکن است اطلاعات مرتبطی را نادیده انگارد. هیچ دو نویسنده ای نمی توانند دقیقاً مانند هم کتاب بنویسند. بنابراین خوانندگان انتقادی در نظر دارند که خواندن یک کتاب، مطالعه یک زاویه نگاه به موضوع است و اگر به دیگر زوایای موضوع هم توجه شود، فهم بیشتری حاصل خواهد شد.

22- شنیدن انتقادی :هنر دیالوگ خاموش
متفکران انتقادی معتقدند که شنیدن هم می تواند انفعالی و غیرانتقادی باشد و هم انتقادی و فعال. آنها می دانند که درک اشتباه آنچه که دیگران می گویند به سادگی رخ می دهد و اینکه منطبق کردن تفکر دیگران با تفکر خود سخت است. شنیدن و سخن گفتن را مقایسه کنید. هنگامی که ما سخن می گوییم، تنها کافی است که خط سیر پرداختن به ایده خود را حفظ کنیم، آنها را به شیوه ای که می خواهیم مرتب کنیم و آنها را با مفاهیمی که می دانیم و برایمان ملموس است تشریح کنیم.
اما شنیدن به مراتب دشوار تر است. ما باید کلمات دیگران بشنویم و آن را به مفاهیمی که برای ما مانوس است ترجمه کنیم. ما تجربیات گوینده را نداریم. ما در منظری که او نگاه می کند نیستیم. هنگامی که ما به دیگران گوش می دهیم. هنگامی که ما به دیگران گوش می دهیم نمی توانیم پیش بینی کنیم که گوینده به کجا می خواهد برود. ما باید به طور پیوسته آنچه که دیگران می گویند را با توجه به تجربیات خودمان تفسیر کنیم. ما باید راهی برای ورود به منظر نگاه دیگران پیدا کنیم و ذهنیت خود را برای دنبال کردن آنچه میخواهد بگوید تغییر دهیم.
در نتیجه ما نیاز داریم یاد بگیریم فعال و انتقادی گوش دهیم. ما نیاز داریم که شنیدن را یک هنر بدانیم که شامل مهارت هایی است که با گذاشتن زمان و تمرین افزایش می یابد. ما باید توجه کنیم که برای شنیدن و یادگرفتن از آنچه که می شنویم باید پرسش های کلیدی بپرسیم که ما را در جایگاه گوینده می برد؛ از جمله : من مطمئن نیستم که آنچه گفتی را فهمیدم، می توانی بیشتر برایم توضیح دهی؟ می توانی برایم مثالی بزنی؟ آیا می توانستی نظرت به این صورت هم بگویی که ....؟ اجازه بده ببینم که منظورت را فهمیدم یا نه. تو گفتی که ..... . آیا این درست است؟ واکنش تو نسبت به این موضوع چیست؟
خوانندگان انتقادی برای اینکه با نویسنده همراستا شوند از خود سوال می پرسند. شنوندگان انتقادی نیز برای اینکه خود را با آنچه گوینده بیان می کند همسو کنند از خود سوال می پرسند " چرا او چنین موضوعی را مطرح می کند؟ برای روشن کردن این موضوع چه مثالی می توانم بزنم؟ منظور اصلی چیست؟ این موضوع با منظور اصلی چه ارتباطی دارد؟ آیا او این لغت را به همان مفهومی که من می دانم استفاده می کند یا نه؟ "
این مهارت مهمی است که باید یاد گرفته شود.

23- برقراری ارتباط های میانی
اگر چه خوب است که دانش را طبقه بندی کنیم، اما این طبقه ها نباید مطلق باشد. متفکران انتقادی اجازه نمی دهند چیزی بین دانش آکادمیک فاصله بیاندازد اما برای درک بهتر، آنها از مفاهیم، دانش و بینش های مرتبط با موضوعات دیگر هم برای تحلیل استفاده کنند. مثلاً چه بسا برای فهم یک موضوع بینش های تکنولوژیک، جغرافیایی، اقتصادی و فلسفی لازم باشد تا به کار گرفته شود.

منبع : انجمن تفکر انتقادی
http://www.criticalthinking.org/resources/k12/TRK12-strategy-list.cfm#s5

ادامه دارد

Tuesday, August 25, 2009

نکته 30 - وجوه تفکر انتقادی - قسمت پنجم


ا
16- سنجیدن اعتبار منابع اطلاعاتی
متفکران انتقادی به اهمیت استفاده از منابع معتبر اطلاعاتی واقفند. آنها برای منابعی که سابقه ثبت اطلاعات در آن وجود ندارد و یا منابعی که نسبت به موضوع بسیار علاقه مند است ارزش کمی قائلند. متفکران انتقادی در مواقعی که چند منبع اطلاعاتی درباره یک موضوع وجود دارد، مغایرت منابع را با هم می سنجند، صحت منابع را ارزیابی می کنند و اگر مغایرت زیاد بود به دنبال منابع بیشتری می گردند.
آنها نسبت به سختی جمع آوری اطلاعات صحیح و مرتبط واقفند. آنها به پیش داوری ها معتقدند مثلاً اینکه ما معمولاً چیزی را مشاهده می کنیم که انتظارش را داریم و آنچه را که به دنبالش نیستیم را معمولاً متوجه نمی شویم.




17- پرسش های عمیق
متفکران انتقادی می توانند یک موضوع را تا عمق آن پیگیری کنند، جنبه های گوناگون آن را در فرایند ممتد بحث یا تفکر دنبال کنند. هنگامی که یک متنی را می خوانند آنها به جستجوی موضوعات و مفاهیمی هستند که ادعاهای مطرح شده را مد نظر قرار می دهد. آنها به دنبال آن هستند تا در جزئیاتی که می آموزند فهم خودشان را کسب کنند و آن موضوع را در اشل و چشم اندازی بزرگتر قرار می دهند تا از یک موضوع جزئی بتوانند به یک موضوع کلی تری برسند. آنها می توانند بین ایده های کلی و جزئیات اختصاصی در حرکت باشند.
هنگامی که یک خط فکری را دنبال می کنند، فقط به طور پیوسته موضوع اصلی را مد نظر قرار نمی دهند. آنها مهم ترین موارد را به کار می گیرند تا سازماندهی خودشان را ترسیم کنند و خود را محدود به سازماندهی ارائه شده از دیگران قرار نمی دهند. هر موضوعی باید دارای ساختار مستقل باشد تا قابل فهم و پاسخگو به سوالات مربوط به خودش باشد.

18- تحلیل یا ارزیابی استدلال ها، تفسیرها، عقاید و تئوری ها
بیش از اینکه در مورد موضوعی، موافقت یا مخالفت خود را بر اساس پیش داوری اظهار کنند، متفکران انتقادی از ابزارهای تحلیلی برای فهمیدن دلایل پشت آن و تعیین میزان قوت و یا ضعف آن استفاده می کنند. هنگام تحلیل اطلاعات، متفکران انتقادی به اهمیت جستجوی دلایل و در نظر داشتن دیدگاه ها واقفند.
آنها به خصوص در مورد امکان قوت استدلال هایی که با آن مخالفت می شود حساس هستند و نسبت به تمایل صرفنظر کردن، ساده کردن، تغییر شکل دادن یا دیگر راه های کنار گذاشتن آن استدلال های مخالف واقفند. متفکران انتقادی پرسش ها را تحلیل می کنند و استدلال های تهاجمی، تفاسیر و نظریه های مخالف یکدیگر به عنوان راهی برای برجسته کردن مفاهیم کلیدی، فرضیات، پیامدها و ... را مورد توجه قرار می دهند.
هنگام ارائه یا شنیدن یک تفسیر، متفکران انتقادی، تفاوت بین شواهد و تفاسیر را مد نظر قرار داده و در جستجوی فرضیاتی هستند که تفاسیر بر پایه آنها شکل گرفته است و دیگر تفاسیر مرتبط با موضوع را ارزیابی می کنند. متفکران مستقل به نظریه های رقیب توجه داشته و سعی می کنند تا نظریه خودشان را ایجاد نمایند.

19- تولید یا ارزیابی راه حل ها
حل کنندگان مسائل به شیوه انتقادی از هر چیزی که در دسترسشان است برای بهترین راه حلی که می توانند استفاده می کنند. آنها راه حل ها را نه به صورت مستقل بلکه در ارتباط با یکدیگر ارزیابی می کنند، زیرا بهترین ترکیبی از آنهاست.
آنها برای رسیدن به فرمول هایی واضح و دقیق برای حل مسائل، وقت می گذارند و از ارائه نسخه های ناپخته و نیم بند اجتناب می کنند. آنها در جستجوی ریشه مسائل در طول کار هستند.
آنها به چنین پرسش هایی واکنش نشان می دهند : چه چیزی باعث می شود که برخی از ایده ها بهتر از بقیه باشد؟ چه چیزی راه حل این مسئله را ضروری میگرداند؟ چه راه حل هایی برای این مسئله و موارد مشابه آزموده شده است؟ نتایج چه خواهد بود؟
متفکران انتقادی باید متفکران خلاقی هم باشند تا راه حل های ممکن را برای رسیدن به بهترین راه حل ایجاد کنند. موارد بسیاری است که یک مسئله باقی می ماند نه به این دلیل که نمی توانیم بگوییم کدام یک از راه حل های موجود بهتر است بلکه به این دلیل که بهترین راه حل هنوز در دسترس نیست (هنوز کسی به آن فکر نکرده است).
اگر چه متفکران انتقادی از بهترین اطلاعات مرتبط با مسئله شامل راه حل هایی که برای موارد مشابه ایجاد شده است، استفاده می کنند، اما آنها با انعطاف پذیری و توان تصور بالا مشتاق آزموده هر ایده خوبی هستند صرفنظر از اینکه قبلاً استفاده شده باشد یا نه. متفکران انتقادی همه کسانی که در مسئله ذینفع هستند را مد نظر قرار داده و بر این اساس ایده هایشان را ارائه می دهند. آنها بیشتر به یافتن بهترین راه حل ها متعهدند تا اینکه نظر خودشان را اعمال کنند. نگاه آنها به مسائل واقع بینانه است.

Monday, August 24, 2009

نکته 29- چه کسی خرافاتی است




در این موارد شما یک خرافاتی هستید؟
وقتی که بدون دلیل عقیده ای را می پذیرید
وقتی که معتقدید جهان به وسیله شانس یا هوس اداره می شود
وقتی که رابطه بین علت و معلوم را نادیده می گیرید
وقتی که عقلانیت را پشت سر می گذارید
وقتی که تصور می کنید همه چیز زاده ذهن است
وقتی که به انرژی بدون لحاظ کردن ماده، یا به ماده بدون لحاظ کردن انرژی توجه دارید





هرکسی تا اندازه ای خرافاتی است. پایه خرافات، نادانی است. خرافات ترس از ناشناخته است، خرافات اعتقاد به جادو است، خرافات اعتقاد به شانس است و به همین ترتیب خرافات اعتقاد به چیزی است که اشتباهاً علت یک پدیده تلقی می شود.
جالب اینکه افراد خرافاتی فکر می کنند که آنچه بدان معتقدند، پایه علمی دارد ولی علم هنوز بدان مرحله ای نرسیده است که آنرا بپذیرد.
اگر با بعضی از ورزشکاران یا هواداران آنها صحبت کنید، آنها به یک سری اعمالی معتقدند که انجام آنها منجر به رسیدن به نتیجه بهتر می شود مانند پوشیدن لباس های خاص، به همراه داشتن برخی وسایل، گفتن یک سری اذکار، خوردن غذاهایی که طی مراسم ویژه ای تهیه شده اند و مواردی از این دست.
خرافات ناشی از تفکر انتخابی است. تفکر انتخابی فرایندی است که فرد تنها مدارک و نشانه هایی که خودش مایل است را توجه دارد در حالی که به دیگر عقاید یا نشانه ها توجهی ندارد. البته تفکر انتخابی با تفکر آرزوگرا (تفکری که فرد شواهد و گزارش ها را مطابق میل خود تفسیر می کند) و یا تفکر متعصبانه (توجه به آنچه که عقیده او را تایید می کند) متفاوت است.
عقاید خرافی باعث می شود که فرد آنچه را که از کنترلش خارج است یا در برابرش ناتوان است را توجیه کند. البته در بسیاری از عقاید خرافی، رگه هایی از حقیقت دیده می شود اما این حقیقت به شدت تحریف شده و حتی به ضد خودش تبدیل شده است.
علی رقم اینکه واقعیت ها و دانشی که در نزد بشر امروز است به مراتب بیشتر از نیکان ماست، اما ما از نیکانمان خرافاتی تر هستیم، زیرا آنها بر اساس همان دانش کمی که داشتند عمل می کردند اما ما از دانش زیادی که داریم، بی بهره ایم.

Sunday, August 23, 2009

نکته 28- وجوه تفکر انتقادی - قسمت چهارم



ا 11- مقایسه وضعیت های مشابه
قدرت یک ایده به توان اجرای آن است. متفکران انتقادی سعی دارند با به کار گیری ایده ها و بینش ها برای موقعیت های جدید، این توانایی را افزایش دهند. این موضوع به آنها اجازه می دهد تا از امکانات و تجربیاتشان به شیوه های گوناگون استفاده کنند، شرایط گوناگون را درک کرده و راه های مفید برای اندیشیدن در شرایط جدید را پیدا کنند.
هربار که ما از یک بینش و یا قاعده ای استفاده می کنیم، فهم مان را هم از آن بینش و یا قاعده و هم از آن موقعیت بالا می بریم. یادگیری و مطالعه صحیح شرایطی را فراهم می کند که از منابع و امکاناتمان استفاده بیشتری را ببریم. برای مثال، مطالعه تاریخ ذهنمان را برای درک وقایعی که به صورت یک الگو تکرار شده اند آماده می کند. یک فرد آگاه در دام استفاده تک بعدی از دانش نمی افتد بلکه هر دانش را به صورت مجزا در نظر می گیرد و آنها را به شیوه های گوناگون در کنار هم قرار می دهد. هر شیوه در نظم دهی دانش منافع خاص خود را دارد.

12- ایجاد زاویه نگاه: عقیده، استدلال و نظریه
حقایق به صورت طبقه بندی شده و برچسب خورده وجود ندارند. راه های گوناگونی برای دسته بندی واقعیت ها وجود دارد. ما چگونه می توانیم افکار و عقایدمان را طبقه بندی کنیم؟ افراد غیر متفکر می پندارند که طرز تلقی آنها از مسایل تنها طرز تلقی صحیح است. متفکران خودگرا ذهنیت دیگران را به سمتی سوق می دهند که به نتایج مطلوب خودشان برسند.

متفکران انتقادی روش خودشان در تفکر را می شناسند و می دانند که چگونه زاویه نگاهشان را از میان تحلیل منتقدانه تجربیاتشان ایجاد کنند.
آنها می دانند که چگونه راه های پذیرفته شده در فهم موضوعات را مورد سوال قرار دهند و از پذیرفتن منفعلانه نقطه نظرات زعمای جامعه می پرهیزند. آنها نقطه نظر خودشان را می دانند و می توانند در مورد آن به خوبی صحبت کنند. برای این منظور آنها باید عقاید خودشان، دلایل خودشان و نظریات خودشان را داشته باشند.

13- روشن کردن موضوعات، نتایج و عقاید
هرچه یک موضوع یا یک عبارت کاملتر، واضح تر و درست تر باشد، بحث در مورد به کارگیری و یا صحت آن ساده تر و مفیدتر خواهد بود. قبل از آنکه در مورد ادعایی موافقت و یا مخالفت خود را اعلام کنیم باید آن را به درستی درک کنیم.
این مفهوم ندارد اگر بگوییم "من منظورت را متوجه نمی شوم اما هرچه باشد با آن مخالفم". متفکران انتقادی ادعاهای مسئله خیز، مفاهیم و استانداردهای ارزیابی را می دانند و بر این موضوع اشراف دارند که دانستن قبل از قضاوت کردن است. آنها بین واقعیت و تفاسیر، عقاید، قضاوت و نظریه تفاوت قائل هستند. همچنین آنها می دانند که برای فهم و ارزیابی هرکدام، چطور سوال های صحیح را بپرسند.
14- درک و تحلیل مفهوم لغات و عبارات
تفکر انتقادی و مستقل نیازمند درکی روشن است. یک روشن اندیش، مفاهیم را می داند و اینکه چه لغات و عباراتی برای بیان یک موقعیت مناسب است. توانایی ارائه یک تعریف دلیلی بر فهم نیست بلکه شخص باید بتواند در آن باره مثال های واضح زده و مفاهیم را به خوبی به کار گیرد.

15- درک ارزش ها و استانداردها
متفکران انتقادی می دانند که بیان یک عبارت ، جایگزین ارزیابی آن نیست. آگاهی از فرایند یا اجزاء ارزیابی، برای رسیدن به یک ارزیابی صحیح موثر است. این فرایند مستلزم آن است که معیارها و استانداردهای ارزیابی روشن و واضح باشند.
متفکران انتقادی از ارزش هایی که بر آن اساس قضاوت می کنند آگاه هستند و چرایی آن ارزش ها را می دانند. برای ایجاد یک معیار، متفکران انتقادی باید دلیل و قصد ارزیابی را بدانند و اینکه چه مواردی مورد ارزیابی واقع می شوند. متفکران انتقادی برای ارزیابی به زوایای گوناگون دید توجه دارند.

ادامه دارد

Saturday, August 22, 2009

نکته 27- وجوه تفکر انتقادی - قسمت سوم


ا
6- غلبه بر ترس متفکر بودن
برای مستقل اندیشیدن، شخص باید به ایده ها، عقاید و نگرش های عوام گرایانه اش را کنار بگذارد. برای اینکه متوجه شویم کدام یک از عقاید ما عوام گرایانه است، نباید آنچه را که آموخته ام را به صورت غیرانتقادی و انفعالی بپذیریم. توجه کنیم که در بعضی از ایده های خطرناک یا خنده دار حقیقتی نهفته است اما بعضی افکاری که مورد پذیرش جامعه هست، نادرست می باشد. از این رو باید صادقانه عقایدی که به آن عمیقاً پای بند هستیم را مورد سوال قرار دهیم. این موضوع سخت و گاهی ترسناک است، هم چنین مجازات عدم تبعیت از عرف نیز سخت است. انتخاب با شماست.

7- صداقت متفکرانه
متفکران انتقادی حمایت از دیگران را تمرین می کنند و صادقانه اختلاف هایی که با دیگران دارند را می پذیرند. در افکار و اعمال گرفتار روزمرگی نمی شوند. آنها متعهدند که آنچه که می خواهند و آنچه که هستند را با هم ببینند. اغلب مردم بر اساس اینکه ذهنیت مثبت یا منفی داشته باشند، نسبت به کاربرد تفکر روشمند واکنش نشان می دهند. در عوض، وقتی مردم ما را دوست دارند، ما جنبه های مثبت آنها را بزرگ می کنیم و وقتی که از ما بدشان می آید، می خواهیم از جنبه های مثبت آنها بکاهیم.


8- توانمندی در پیگیری متفکرانه
یک متفکر انتقادی شدن کار ساده ای نیست. این نیاز به زمان و تلاش دارد. تفکر انتقادی بازگشتی و انعکاسی است. یعنی اینکه او به عقب بر می گردد تا یک مسئله را مجدداً در نظر گرفته و آنالیز کند. متفکران انتقادی تمایل دارند نگرش متفکرانه را علی رغم مشکلات، موانع و ناامیدی ها دنبال کنند.
آنها نیاز به مبارزه با آشفتگی و سوال های پاسخ نیافته در طول زمان را یافته اند زیرا می خواهند بر اساس فهم و درک عمیق تری عمل نمایند. آنها می دانند که تغییرات مهم نیاز به صبر و تلاش بسیار دارد. موضوعات مهم اغلب به تفکر بسیار، تحقیق و مبارزه نیاز دارد. رسیدن به یک نگرش جدید، فرایندی زمان بر است. در صورتی که مردم معمولاً حوصله ندارند.
مردم به ندرت مسائل را به صورت شفاف تعریف می کنند. معمولاً آنها تصوری مبهم دارند و مسائل را از هم تفکیک نمی کنند. وقتی مردم یک مسئله یا موقعیت را نمی فهمند، واکنش و راه حل های آنها معمولاً ترکیبی از مسئله اصلی است.

9- اطمینان به دلایل
یک فرد منطقی قدرت دلیل و ارزش نظم در تفکر را می داند. تقریباً تمامی پیشرفت هایی که در علم و دانش انسانی حاصل شده است، این قدرت را تایید می کند.
برای افزایش اعتقاد به دلیل، باید مردم را تشویق کرد که خودشان از طریق فرایند تفکری به نتیجه برسند. با زور و اجبار نمی توان ذهنیت دیگران را تغییر داد. از طریق تشویق و راهبرد صحیح می توان تفکر روشمند را در مردم افزایش داد. مردم را باید تشویق کرد که با دلیل هم دیگر را متقاعد کنند. البته موانع بسیاری در این باره وجود دارد چون طبیعت جامعه و انسان چیز دیگری است.
برای ساختن دموکراسی نیاز است که استدلال گرایی در جامعه رواج پیدا کند در غیر اینصورت افکار تحت تاثیر رسانه های ارتباط جمعی قرار می گیرد یا اینکه تعصبات، سنت ها و احساسات خام بر اذهان عمومی غلبه پیدا می کند.
این اعتقاد به استدلال گرایی، یک اعتقاد کور نباید باشد بلکه از طریق آزمون های روزانه و فعالیت های آکادمیک باید کنترل شود. البته استدلال گرایی راه نبوغ را نمی بندد بلکه زمینه را برای تفاوت غایل شدن بین نبوغ و تعصب را فراهم می آورد. هنگامی که ما ریشه اعتقاداتمان را دانستیم، ذهنمان را برای شنیدن دیگر نظرات و دلایل باز می گذاریم و از این طریق می توانیم افکار متعصبانه خود را کنار بگذاریم.

10- پرهیز از کل نگری و ساده سازی
طبیعی است که برای حل مسائل و درک تجارب باید آنها را ساده کرد. همه چنین می کنند. اگرچه متفکران غیرانتقادی نیز اغلب مسائلشان را ساده کرده و در نتیجه نمی توانند از عهده آن برآیند.
آنچه که باید به عنوان پیچیده، پرجزئیات، چند بعدی و یا ظریف شناخته شود، به عنوان موضوعی ساده، اصلی، شفاف و آشکار دیده می شود. به عنوان مثال متداول است که همه یک گروه به عنوان خوب یا بد شناخته شوند، کارها تماماً خوب و یا بد تلقی شود، یک فاکتور به عنوان عامل تمام مشکلات معرفی شود.
متفکران انتقادی نیز تلاش دارند تا الگوها و جواب های ساده ای را برای مسائلشان پیدا کنند اما نه به واسطه توصیف غلط یا تغییر شکل دادن مسئله. از منظر تفکر انتقادی، بین ساده سازی مفید با ساده سازی گمراه کننده، تفاوت معنی داری هست.
متفکران انتقادی عمومیت دادن را مورد مداقه قرار می دهند، برای یافتن استثنائات احتمالی دست به تحقیق می زنند و از مطالب معتبر استفاده می کنند. متفکران انتقادی تنها شفاف نیستند بلکه دقیق نیز هستند. یکی از تمایلات افراد خودگرا این است که دنیا را سیاه و سفید یا درست وغلط می بینند. متفکران انتقادی نسبت به مسائلشان حساس هستند.
متفکران انتقادی اعتقاداتشان را طبقه بندی می کنند. برخی از این طبقه بندی ها عبارتند از: شک دارم، نمی دانم، به ندرت، گاهی، احتمالاً، معمولاً، اغلب و مواردی از این قبیل



نکته 26- وجوه تفکر انتقادی - قسمت دوم


ا 3- تمرین درک دیگران
برای انتقادی اندیشیدن ما باید بتوانیم نقاط قوت و ضعف دیدگاه های متقابل را در نظر بگیریم. از این رو باید خود را جای افراد گوناگون بگذاریم تا آنها فهم کرده و از خودگرایی بگذریم و از میان درک آنی و یا اعتقادات و اندیشه های راسخ خود به درک حقیقت نایل شویم.
این منش بر این اساس است که از طریق دلایل، فرضیات و ایده های دیگران (نه خودمان) نقطه نظرات و دلایلمان را بهبود دهیم. هم چنین این روش ایجاب می کند که نسبت به یادآوری خطاهای مان در گذشته مشتاق بوده و همچنین متصور شویم که در موقعیت مشابه ممکن است مجدداً فریب بخوریم. تفکر انتقادی از قضاوت ایده های نا آشنایی که هنوز به خوبی درک نشده اند پرهیز می دارد.
جهان متشکل از جوامع و مردمان با دیدگاه ها و تفکرات گوناگون است. برای رسیدن به عقلانیت، نیاز داریم که در چارچوب فکری دیگر مردمان و جوامع بیاندیشیم.
ما نمی توانیم دنیا را بفهمیم اگر فقط از یک منظر به آن نگاه کنیم، به عنوان یک آمریکایی، آفریقایی یا یک ایرانی. علاوه بر این متفکران انتقادی می دانند که رفتار آنها بر دیگران اثر دارد بنابراین رفتار این افراد متاثر شده را نیز در نظر دارند.

4- افکار متاثر از احساسات و احساسات متاثر از افکار خود را کشف کنید
اگر چه متداول است که احساس و افکار از یکدیگر جدا و مستقل و مقابل یکدیگر هستند اما واقعیت این است که تمام احساسات بر اساس سطحی از افکار است و تمام افکار هم بر اساس سطحی از احساسات بوجود می آید. برای تفکر کردن بر اساس فهم و بینش خود، ما باید متوجه ارتباط نزدیک بین افکار و احساسات و دلیل و عاطفه باشیم.
متفکران انتقادی می دانند که احساس آنها واکنش آنهاست (البته نه اینکه تنها احتمال باشد) به یک موقعیت. آنها می دانند که احساسات آنها می تواند متفاوت باشد اگر آنها درک و یا تفسیر دیگری از موقعیت داشته باشند.
آنها احساس و افکارشان را دو چیز جدای از هم تلقی نمی کنند بلکه آنها دو بعد از واکنش هایشان هستند. متفکران غیر انتقادی ارتباط کم ویا عدم ارتباط بین افکار و احساسشان قایل هستند بنابراین نسبت به افکار، احساس و اعمالشان مسئولیتی را متصور نیستند. احساس آنها برای خودشان هم چندان واضح نیست.
هنگامی که احساس غم یا افسردگی می کنیم، معمولاً به این دلیل است که خود را در یک موقعیت بد و منفی تلقی می کنیم. ما ممکن است که جنبه های مثبت زندگی مان را فراموش کرده باشیم.
ما می توانیم احساسات خود را بهتر بفهمیم اگر از خودمان بپرسیم : چگونه من به این احساس رسیدم؟ چگونه دارم به موقعیت نگاه می کنم؟ به چه نتیجه ای رسیده ام؟ چه مدارکی دارم؟ چه فرضیاتی را ساخته ام؟ چه تلقیاتی را دارم؟ آیا تلقیات من صحیح هستند؟ نتیجه گیری من چه حسی را ایجاد کرده است؟ آیا تفسیر دیگری از این موقعیت وجود دارد؟
ما می توانیم بین فرضیاتی که می سازیم، الگوهای متشابهی را بیابیم و ببینیم که بین احساسات متفاوت ما یک عامل مشترکی قرار گرفته است.
خودشناسی گام اول خود کنترلی و مدیریت بر خویشتن است. برای خود شناسی ما باید بتوانیم احساسات و عواطفمان را در ارتباط با افکار، ایده ها و برداشتمان از جهان، بفهمیم.

5- تواضع متفکرانه و قضاوت معلق
متفکران انتقادی حدود دانش خود را می دانند. آنها نسبت به شرایطی که در آن خودگرایی باعث خود فریبی شان می شد، حساس هستند. آنها نسبت به تعصب و جزم اندیشی خود واقفند. تواضع متفکرانه بر اساس این است که فرد ادعایی بیش از آنچه می داند داشته باشد. این به معنای دنباله روی و انفعال نیست.
این منجر به کم رنگ شدن بزرگنمایی، تفاخر و غرور می شود. این منجر به آن می شود که فرد نسبت به پایه و اساس اعتقاداتش واقف شود: شناخت اینکه چه استناداتی دارد، چگونه به این اعتقاد رسیده است و چه استنادات بیشتری را باید برای آزمون جستجو کند. بنابراین متفکران انتقادی بین آنچه که می دانند و آنچه که نمی دانند تمایز قایل می شوند. آنها وقتی که از موضوعی مطمئن نیستند از اینکه بگویند من نمی دانم، نمی هراسند.
آنها می توانند این تمایز را قایل شوند زیرا به صورت خودانگیخته از خود می پرسند: چگونه کسی می فهمد که این درست است یا نه؟ آنها از اینکه قضاوتشان را نسبت به موضوعی که نمی دانند معلق کنند احساس ناراحتی یا نگرانی ندارند. آنها مایل هستند که نتایج را بر اساس دانش و اطلاعات تازه بازنگری کنند. آنها ادعاهایشان را به درستی می سنجند.

Thursday, August 20, 2009

نکته 25- وجوه تفکر انتقادی- قسمت اول



ا
1- مستقل بیاندیشید

تفکر انتقادی، تفکری مستقل است؛ اندیشیدن برای خویش. بسیاری از اعتقادات ما از دوران کودکی حاصل شده است، زمانی که تمایل بسیاری داشتیم اعتقاداتمان را بر اساس دلایل غیر عقلانی شکل دهیم؛ زیرا ما می خواستیم که عقیده داشته باشیم، زیرا ما برای معتقد بودن تشویق می شدیم یا پاداش می گرفتیم. تفکر انتقادی از مهارت و بینش های نقد کردن برای کنار گذاشتن یا پس زدن عقایدی است که غیر عقلانی هستند.

برای شکل دادن اعتقادات جدید، تفکر انتقادی به صورت منفعلانه افکار دیگران را نمی پذیرد بلکه سعی دارد خودش دست به کشف بزند، عقاید نادرست را پس بزند و عقاید صحیح را مد نظر قراردهد. متفکران نه تنها بدون ذهن ورزی آنچه را که با آن روبرو می شوند را نمی پذیرند، بلکه تحت تاثیر زبان و شعارهای دیگران هم قرار نمی گیرند.
آنها خود را محدود به انجام امور به شیوه های موجود نمی کنند. آنها هم اهداف را ارزیابی می کنند و هم راه تحقق آن را. آنها اعتقاداتی را که نفهمیده اند را به عنوان درست یا غلط نمی پذیرند و به سادگی گرفتار عملیات روانی نمی شوند.

متفکران مستقل تلاش می کنند تا تمام دانش و بینش شناخته شده را در تفکر و رفتارشان دخیل کنند. آنها تلاش می کنند تا برای خودشان مشخص کنند چه زمانی اطلاعات متناسب است، چه زمان یک مفهوم را به کار گیرند، چه زمان یک مهارت را مورد استفاده قرار دهند. آنها بر خودشان نظارت می کنند: مچ خودشان را می گیرند و نیازی ندارند که به آنها تمام قدم های انجام یک کار گفته شود.
2- بینش خود را بر موضوع خودگرایی یا گروه گرایی گسترش دهید
خودگرایی یعنی اینکه تمایز قایل نشدن بین آنچه که می بینیم و می اندیشیم با واقعیت. تحت تاثیر خودگرایی، ما تصور می کنیم آنچه که می بینیم با آنچه که هست دقیقاً یکی است. خودگرایی باعث می شود که علاقه ای برای در نظر گرفتن دیگر جنبه ها نداشته باشیم و همچنین نپذیریم ایده ها و واقعیت هایی که جلوی ما را در رسیدن به آنچه می خواهیم می گیرند.
در شکل های افراطی ، خودگرایی منجر به این موارد می شود:
- شکل گرفتن این شخصیت در فرد که در مورد هرآنچه که می گوید باید مورد تایید واقع شود
- نداشتن اشتیاق به ثبات و شفافیت
- نگرش یا همه یا هیچ (یا اینکه من 100% درست هستم و تو 100% اشتباه هستی)
- نداشتن خودآگاهی بر فرایند تفکری خویش
خودگرایی نقطه مقابل تفکر انتقادی است که در بین بزرگان و کودکان متداول است.

به اندازه ای که افراد اجتماعی می شوند، خودگرایی آنها به گروه گرایی تغییر می یابد. در این حالت آنها نسبت به گروه خودشان تمایل پیدا می کنند و از حالت "من درست می گویم" به حالت "ما درست می گوییم" تغییر شکل می دهند. به بیانی دیگر، انسان متوجه می شود که بهترین راه برای خرسند شدن خودگرایی اش، گروه گرایی است.

"تفکر گروهی" وقتی است که افراد خودخواهانه خودشان را عضو یک گروه بدانند. این را در کودکان و بزرگان می توان مشاهده کرد. پدر من از پدر تو بهتر است. مدرسه من (دین، کشور، نژاد و ...) از مال تو بهتر است. متفکران غیرانتقادی وقتی که دیگر اعضا گروه اشتباه می کنند اغلب نمی توانند درست تشخیص دهند.

خودگرایی و گروه گرایی یک بیماری است که راه علاجش خودآگاهی است. ما نیاز داریم که از تمایلات خویش آگاه شویم تا بین دیدگاه خودمان و حقیقت تمایز قایل شویم. مردم وقتی کس دیگری خودگرا باشند متوجه می شوند. بیشتر ما گروه گرایی اعضا گروه های رقیب را متوجه می شویم. اما وقتی که ما خودگرایانه یا گروه گرایانه تفکر می کنیم به نظرمان می رسد که حق با ماست (حداقل در آن مقطع).

عقیده ما در مورد حقانیت مان راحت تر از تغییر آن است زیرا ما خطاهای تفکرمان را متوجه نمی شویم. ما به صورت اتوماتیک خودگرایی مان را از خودمان مخفی می کنیم. ما نمی توانیم متوجه شویم چه زمان رفتار ما در تضاد با تصویری است که از خودمان داریم. ما دلایلمان را بر فرضیاتی استوار کرده ایم که از وجود آن بی اطلاعیم. ما انکار می کنیم یا راحتتر اینکه فراموش می کنیم واقعیت هایی که نتایج مورد انتظار ما را پوشش نمی دهند. ما معمولاً آنچه دیگران می گویند را نمی فهمیم یا تحریف می کنیم.

پس راه حل این است که :
- عقاید و رفتارهای خودمان را انعکاس دهیم، اعتقادات مان را شفاف کنیم، آنها را نقد کنیم و اگر اشتباه بودند آنها را کنار بگذاریم
- مفاهیم را به همان صورت که برای خود به کار می گیریم برای دیگران هم به کار گیریم
- تمام واقعیت های مرتبط را در نظر بگیریم و نتیجه گیری مان را بر اساس مدارک ارائه دهیم
- با دقت به دیگران گوش دهیم و ذهنمان را نسبت به دیگران باز بگذاریم

ما می توانیم تمایل به خودگرایی مان را وقتی کنار بگذاریم که ببینیم آنها چه هستند : غیر عقلانی و نادرست. افزایش خودآگاهی از حالت خودگرا و گروه گرا، قسمت مهمی از یادگیری تفکر انتقادی است. این افزایش در ابتدا اندک خواهد بود اما رشد قابل توجهی را در طول زمان خواهد داشت

Wednesday, August 19, 2009

نکته 24 - طریقه نوشتن یک مقاله انتقادی


یک مقاله انتقادی، استدلال های سازماندهی شده شما در مورد یک نوشته یا یک فیلم است. شما در این مقاله باید بتوانید ایده تان را در مورد آن نوشته/فیلم تشریح کنید از این رو مسئله را به خوبی تعیین کرده سپس تحلیل، سازماندهی و ترکیب کنید. پس قبل از نگارش مقاله، نظرتان را مشخص کنید. بنابراین ابتدا نوشته/فیلم را به خوبی مطالعه/ مشاهده کنید. بهتر است از موارد مهم یادداشت برداری کنید تا مجبور به دوباره کاری نگردید. یک مقاله انتقادی به چند سوال چگونه؟ چرا؟ چگونه بهتر می شود؟ پاسخ می دهد. نقاط ضعف و استدلال های غلط به کار رفته در آن اثر را مشخص کنید هم چنین نقاط مثبت آن را. در نظر داشته باشید که یک مقاله انتقادی فقط تخریب نیست بلکه نقاط مثبت را هم باید بیان کند. لازم است هم نگاهی کل نگر داشته و روال کلی مقاله را مد نظر قرار دهید و هم نگاهی جزء نگر به تک تک استدلال های آن.



- اولین گامی که باید برداشته شود، تحلیل اثر است. درباره نقطه نگاه مولف و قصد او تفکر و بحث کنید. ببینید مخاطب آن کیست، چه استدلال هایی در آن به کار رفته و چگونه و با چه اطلاعاتی این استدلال ها پشتیبانی شده اند و چه مدارکی ذکر گشته است. تمام تعصب ها و فرضیاتی که مولف به کار برده است را نیز معلوم کنید.

- گام بعدی این است که عقاید مولف را ارزیابی کنید. هم چنین باید ببینید که استدلال به کار رفته منطقی است و واقعیت ها و منابعی که برای بیان آن گفته شده صحت دارد. واژه های خاص که همه مخاطبان آن را نمی فهمند را نیز معلوم کنید.

- در خاتمه طرحی که بر اساس آن می خواهید انتقاد کنید را مشخص سازید. لازم است که مقاله شما سیری منطقی داشته باشد. برای اینکه توجه خواننده را جلب کنید، نکات اصلی که می خواهید ذکر کنید را معلوم دارید. هم چنین روشی که می خواهید نظرتان را بر آن اساس توسعه دهید را نیز مشخص کنید.
ابتدا یک مقدمه در مورد پیش زمینه اثری که می خواهید آن را نقد کنید بنویسید. مثلاً اینکه نویسنده آن کیست و اطلاعاتی درباره او و مواردی که با استدلال مرتبط هستند.
سپس متن اصلی خود را بنویسید و ایده تان را توسعه دهید. در این قسمت باید نظرتان را به همراه جزئیات فراوان بیان کنید. نکات اصلی که مولف بدان پرداخته را مشخص کنید و ارزیابی کنید که آیا شواهد و مدارکی که مولف برای اثبات نظراتش پرداخته کافی است یا نه. بهتر است که مطالب خود را به صورت جدای از هم بیان کنید و هر کدام را به صورت جداگانه آزمایش کنید تا خواننده به درک بهتری برسد.
یک نکته مهمی که استدلال شما را قوی می کند این است که عین مطالب مولف که می خواهید نقدش کنید را هم ذکر کنید.
در بیان موضوع از حداکثر خلاقیت کمک بگیرید از جمله مثال ها، نقل قول از افراد برجسته و اشعار. اگر شما از بهترین استدلال ها نیز برخوردار باشید اما نتوانید آن را به شیرینی انتقال دهید، انتقادتان تلخ می شود که کسی یارای خوردن آن را نداشته باشد.
متن خود را با انتقاد درباره اثر پایان دهید به عنوان مثال اینکه در نهایت خوب بود، بد بود و چه احساسی را در شما ایجاد کرد. به تمام سوال هایی که در طول متن گفته اید پاسخ دهید و عبارت نهایی در مورد اثر را بنویسید


Tuesday, August 18, 2009

نکته 23- چگونه یک استدلال غلط را بشناسیم؟


جهانی که در آن زندگی می کنیم سیاه و سفید نیست، بلکه جهانی مملو از رنگ است. اما ذهن دوست دارد که جهان را سیاه و سفید ببیند. چرا ذهن دچار کور رنگی می شود؟ برای اینکه ذهن توان پردازش و تحلیل را از دست می دهد. آیا یک مونیتور سیاه و سفید با یک مونیتور 16 رنگ با یک مونیتور 32میلیون رنگ ، در یک سطح از تکنولوژی هستند؟

استدلال ها نیز چنین هستند. اینطور نیست که صحبتی تماماً درست و یا تماماً غلط باشد. درستی استدلال ها نیز سطوحی دارد. اما ساده لوح نباشید. اگر استدلالی را شنیدید، تلاش کنید مبانی ارائه شده در آن استدلال را یافته و آن را به چالش بگیرید. سان تزو، اولین معلم فنون جنگی می گوید: به جای حمله به دشمن، به استراتژی او حمله کنید

نشانه های یک استدلال غلط
به طور کلی ، استدلال های اشتباه ریشه در واقعیت ندارد. یا اینکه برخواسته از تجربیات کم، نادانی، تکبر و شنیده ها است.
برخی از این نشانه های اصلی تر عبارتند از:
1- استفاده از لحن احساسی
2- کمبود واقعیت ها و وجود اطلاعات خام
3- اشاره به برخی از جنبه های موضوع نه تمام آن
4- کلی گویی
5- تفکر سیاه و سفید و افراط گرایی به جای سازگاری
6- طرح سوالات مچ گیرانه و عدم تلاش برای پاسخ به آن
7- عدم ذکر منابع موثق
8- عدم اشتیاق برای نقد شدن و یا به چالش کشیده شدن
9- سفسطه
10 – حذف برخی از واقعیت ها از منابع
11- اصل قرار دادن فرضیات و شبه واقعیت ها
12 – بیان دلایل چرخه ای (مثلاً شاه عبدالعظیم کجاست؟ نزدیک شهر ری، شهر ری کجاست؟ نزدیک شاه عبدالعظیم) و یا دلایل خود متکی (مثلاً هر آنچه در کتاب انجیل آمده درست است؛ زیرا کلام خداست و خدا خودش این موضوع را در انجیل بیان کرده است)
13 – تقلیل گرایی یا کنار گذاشتن برخی موضوعات از طریق کم اهمیت کردن آن
14 – متکلم وحده بودن
15 – ارائه راه حل های ساده برای مسایل پیچیده
16- شاخه به شاخه پریدن
17- بیان کلمات چند پهلو که دارای معانی متعددی هستند
18 – بیان نکردن همه احتمالات و آلترناتیوها
19- حمله کردن و تخریب شخص به جای نقد گفتار و عقاید او
20 – بی معنی تلقی کردن یک عقیده به دلیل پیچیده بودن آن. اگر کسی یک مفهوم پیچیده را نمی فهمد، نباید بگوید که بی معنی است.
21- وجود تناقض های داخلی
22 - بیان چند مصداق جزئی و گرفتن نتیجه کلی
23 - از پیش پذیرفتن یک مطلب
24 – خطای اندازه (آیا استدلال "پول دارم، پس می توانم ماشین بخرم" را می پذیرید؟ درست است که پول دارد اما آیا به اندازه خرید اتومبیل است؟)

Monday, August 17, 2009

نکته 22 - هفت راه برای کاهش حماقت



در سال 1997 دانش آموزی دبیرستانی در ایالت آیداهو، پروژه ای را در یک جشنواره علمی مبنی بر اینکه چه ساده می توان مردم را فریب داد به انجام رساند و جایزه اول را نصیب خود کرد . پروژه او ساده بود: راه اندازی یک کمپین دانش آموزی برای عدم استفاده از یک ماده شیمیائی به نام «دی ئیدروژن مونواکساید». بسیاری از دانش آموزان در این کمپین رای به منع تولید این ماده دادند. در صورتی که این نام شیمیائی همان «هاش 2 او» یا آب است. تنها کاری که او کرد نامانوس کردن یک واژه ساده و بیان عقاید عوام فریبانه بود. این موضوع بیان کننده نا توانی در تفکر انتقادی است.






توصیه های زیر برای کاستن میزان حماقت می تواند موثر باشد:
1- جو گیر نشوید، هوشیار باشید و از اینکه در معرض نگاه دیگران باشید، اجتناب کنید.

2- هرآنچه که به فکرتان می رسد، را قبول نکنید؛ در واقع نسبت به آنچه که به ذهنتان می رسد شک داشته باشید.

3- منتظر ایده های عجیب و غریب نباشید. اگر شما به ایده هایی معتقدید که از منظر علمی توجیه ندارد و نتوانسته است که رفتارهای نادرست را تغییر دهد، آن را با تفکر انتقادی، دقیقاً مورد آزمایش قرار دهید. برخی از این دست عقاید عبارتند از : ارتباط با ارواح، فال بینی و مواردی از این دست. البته عقاید خرافی یا عقاید نادرست در بین مردم بسیار رایج است اما مهم این است که از جایی شروع کنید.

4- گرفتار داستان و ماجراها نشوید. به آمار و اطلاعات بیشتر توجه کنید تا اینگونه داستان ها. آمار و اطلاعات باعث می شود تا فرایند تصمیم گیری غیر احساسی، هدفمند و قابل راهبرد باشد. داستان ها بر اساس تعصبات، اطلاعات ناقص، شایعات، عوام زدگی و خودشیفتگی ها شکل می گیرد. در مورد داستان هایی که با اعتقادات شما منطبق است بیشتر دقت کنید. همچنین به اطلاعاتی که با اعتقادات و یا انتظارات شما هم در تضاد است، توجه بیشتری داشته باشید.

5- تصور نکنید که هرآنچه که اتفاق می افتد خیلی واضح است. اگر شما تصور می کنید که "این دلیلی برای همه چیز است" باید در مورد ذهنتان چاره اندیشی کنید، فقط بچه ها ممکن است چنین باشند. عبارت دلیلی برای همه چیز کلیشه ای نادرست است.

6- موضوعات را بیش از اندازه ساده سازی نکنید (تا اندازه ای ساده کنید که برایتان قابل فهم باشد نه بیشتر) و به حافظه تان هم خیلی اتکا نکنید. البته زندگی پیچیده است و ما ناگزیریم که برای صرفه جویی در زمان و انرژی آن را ساده کنیم. برای این منظور به مهم ترین اطلاعات توجه داشته باشید. حافظه قابل اعتماد نیست و در اثر مرور زمان و به واسطه تغییر اعتقادات، انتظارات، سوالات تحریک کننده و مرگ سلول های مغزی ، دچار فراموشی می شود.

7- به فرایند فکری خود اعتماد نکنید. همانطور که برتراند راسل توصیه می کند : دلیل اینکه بنیادگرایی یکی از ریشه های
مشکلات در جهان امروز می باشد آن است که احمق به خودش مغرور و غره است در حالی که متفکر مملو از شک سازنده است

**************************************************************************

Sunday, August 16, 2009

نکته 21 - معکوس کردن مسائل




جهان ما مملو از متضادهاست. در واقع هر توصیف، مفهوم و ایده ای بدون متضاد آن معنی ندارد. کسی که می خواهد معلم خوبی باشد، باید یادبگیرد که چگونه شاگرد خوبی باشد. آن کس که می خواهد رهبر خوبی باشد باید یاد بگیرد چگونه رهرو خوبی باشد. آنچه که باعث خلاقیت می شود، همین تعامل بین متضادهاست. مسائل ما نیز چنین هستند و باید یاد بگیریم که چگونه موضوعات را از پشت، درون و از بالا نگاه کنیم.
این تکنیک که توسط چارلز تامپسون ابداع شده است ، بر اساس رابطه نقیض نقیض در ریاضیات عمل می کند. در ریاضیات خواندیم که اگر عبارتی را در منفی یک ، ضرب کنیم و حاصل را دوباره در منفی یک ضرب کنیم به همان عبارت اول می رسیم. از این رو مسائل را وارونه می کنیم و آن را توسعه می دهیم. آنگاه آنچه که از این توسعه حاصل شد را انجام نمی دهیم یا جلوی انجامش را می گیریم.



برای معکوس کردن مسائل اقدامات زیر می تواند موثر باشد:
1- منفی کردن عبارات
برای مثال اگر شما مسئول روابط عمومی هستید، تمام عواملی که منجر به نارضایتی مشتریان و مخاطبان می شود را فهرست کنید. احتمالاً خودتان هم از این فهرست شگفت زده خواهید شد و گی به علت برخی از نارضایتی ها خواهید برد. حال سعی کنید که این موارد صورت نپذیرد و برای آن برنامه ای را تدوین کنید

2- آنچه که دیگران انجام نمیدهند را انجام دهید
به عنوان مثال شرکت اپل آن کاری را انجام داد که آبی ام انجام نمی داد و یا شرکت های اتومبیل سازی ژاپنی اتومبیل های کوپک و کم مصرف را ساختند در حالی که دیگر شرکت های اتومبیل سازی به این موارد نمی پرداختند. به بیان دیگر پیام تفاوت خود را بیابید. به قول تام پیترز (نظریه پرداز انقلاب سازمانی) اگر برنامه و یا حرفه ای را دنبال می کنید که توسط دیگران هم انجام می شود، به دنبال کار یا حرفه دیگری باشید.

3- از قطب نمای "چه می شود اگر ....." راهنمایی بگیرید
برای مسائلتان، اعمال متضادی را فرض کنید. و با کمک پرسش "چه می شود اگر ...." آن موارد را توسعه دهید. توجه کنید که موضوعات به صورت خطی توسعه نمی یابند.
به عنوان مثال
چه می شود اگر تعداد مشتریان دو برابر شوند؟ / چه می شود اگر تعداد مشتریان نصف شوند؟
چه می شود اگر این ماده را ذوب کنم؟ / چه می شود اگر این ماده را منجمد کنم؟
چه می شود اگر این کار را به صورت فردی مدیریت کنم؟ / چه می شود اگر این کار را به صورت پروهی مدیریت کنم؟


4- زاویه نگاه خود به موضوعات را تغییر دهید
به صورت فیزیکی موقعیت خود را تغییر دهید. اگر رئیس هستید، مدتی کارمند باشید. اگر برای حل مسئله پشت میز می نشینید، بلند شوید و در حال راه رفتن به آن فکر کنید. اگر همواره برای حل مسائل ابتدا جستجوی اینترنتی انجام دهید، حال تنها فقط با اتکا به تفکر و ذهنیت خودتان سعی کنید آن را حل کنید

5- نتایج را معکوس کنید
اگر به دنبال مشهور شدن هستید، راه های بدنام شدن را بیابید. اگر به دنبال افزایش فروش هستید راه های ورشکسته شدن را جستجو کنید

6- پیروزی را به شکست و شکست را به پیروزی تبدیل کنید
اگرچیزی مطابق میل شما اتفاق نیافتاد، درباره جنبه های مثبت آنچه که اتفاق افتاده است بیاندیشید. اگر تمام اطلاعات روی کامپیوترتان پاک شد، چه جنبه های مثبتی می تواند در این زمینه وجودداشته باشد؟ شاید شما متوجه شوید که توانایی دیگری نیز دارید که به آن بی توجه بوده اید و این توانایی بیشتر می تواند برایتان کارآمد باشد. کسی چه می داند

****************************************************************************************

Saturday, August 15, 2009

نکته 20 - نقشه کشی از ذهن









این تکنیک توسط آقای تونی بوزان ابداع شده است و نام دیگر آن اشکال عنکبوتی است. این تکنیک برای نشان دادن ایده ها، اطلاعات، یادداشت ها و ... به طریق دیاگرام های درختی به کار می رود.








روش ترسیم یک نقشه ذهنی:
- یک صفحه بزرگ کاغذ را بردارید
و در وسط آن تیتر موضوع را به صورت فشرده بنویسید.
- برای هر زیر موضوع اصلی یا جنبه های گوناگون آن، یک شاخه جدید باز کنید و روی هر شاخه نام زیرموضوع یا جنبه اصلی را بنویسید
- همین عمل را در مورد زیر شاخه ها نیز اعمال کنید تا اینکه به آیتم (اطلاعات، ایده، واقعیت و ...) های نهایی که مانند برگ در این دیاگرام درختی است برسید.

ممکن است یک آیتم در دو جا قرار گیرد. دراین صورت آنرا با خط چین به دیگر موارد وصل کنید. سطوح این آیتم ها را می توانید از طریق رنگ یا نوع نوشتن، طبقه بندی کنید. به این ترتیب درخت شما زنده تر به نظر می رسد.
در زیر چند نمونه از این نقشه های
ذهنی برای مثال ذکر شده است.




البته نرم افزارهایی متعددی هم برای نقشه ذهنی وجود دارد که برخی شان هم به صورت رایگان دانلود می شود. استفاده از این نرم افزارها برای ذخیره سازی هنگام پیشرفت و اصلاح موارد نادرست، خیلی مناسب است و باعث سادگی کار می شود. البته مشکل آن هم این است که نسبت به کاغذ کوچکتر است و نمی توان در آن از ارتباط های خط چین استفاده کرد. یکی از نرم افزاری رایگان که مورد استقبال زیادی واقع شده است را می توانید از آدرس زیر دانلود کنید:
http://freemind.sourceforge.net/wiki/index.php/Main_Page

و اما جنبه های مثبت نقشه کشی ذهنی:
- حافظه اطلاعات را به صورت شبکه ای ذخیره می کند نه خطی. هر اطلاعات، هزاران ارتباط در ذهن دارد. نقشه ذهنی باعث می شود که اطلاعات به صورت یک شبکه دیده شود که این موضوع به خاطر سپاری آن را راحت تر می کند.
- برای به یاد آوردن باید از تصاویر و لغات استفاده کرد نه جملات. از این رو نقشه ذهنی به علت استفاده از تصاویر، به یاد آوری اطلاعات را نیز ساده تر می کند.
- ترسیم اطلاعات بر روی نقشه ذهنی، انعکاسی از مغز شما در سازماندهی اطلاعات است.
- نقشه ذهنی برای مرور کردن ساده است. مرور منظم، حافظه را تقویت می کند. برای اینکار ابتدا نقشه ذهنی را در ذهن خود تصویر کنید، آنگاه به کاغذ رجوع کرده و آن را انطباق دهید.
- ما معمولاً چیزهایی را به خاطر می سازیم که بیشتر قابل توجه است. در نقشه کشی ذهنی می توانید موارد کلیدی را به صورت برجسته نمایش دهید.
جنبه های منفی نقشه کسی ذهنی :
- افراد منطقی که تمایلی به استفاده از شهود (درک آنی) خود ندارند، در ابتدا نمی توانند از این تکنیک به خوبی استفاده کنند زیرا منطق آنها می گوید که غیر ممکن است بتوان با این روش متفاوت کار کرد. البته بعد از مدتی این عادت ذهنی که نمی تواند چند فرایند فکری را با همدیگر انجام دهد شروع به تغییر خواهد کرد و بهبود خواهد یافت. با تمرین و پشتکار هر کسی می تواند از این روش استفاده کند.
- نقشه ذهنی، اطلاعات را به صورت ساختارمند ذخیره می کند. بنابراین برای کسانی که از روش های تصادفی (مانند طوفان ذهنی – برای مشاهده این روش نکته 5 این وبلاگ را مشاهده کنید) به تولید ایده می پردازند، نامناسب است. نقشه ذهنی از طریق ساختارمند کردن ثبت اطلاعات بر روی کاغذ، این عادت ذهنی را خدشه دار می کند. البته اگر نقشه ذهنی بعد از انجام طوفان ذهنی برای مرتب سازی و ارزیابی ایده های ثبت شده به کار رود می تواند بسیار موثر باشد.
- نقشه ذهنی روشی ساده و بدون توضیح بیان اطلاعات برای کسانی است که آن را ایجاد کرده اند. این به این دلیل است که مفاهیم و سمبل ها برای کسی که آن را کشیده معنی دارد و الزاماً برای دیگران تداعی کننده معنی خاصی نیست. از این رو نقشه ذهنی روشی فردی است و نمی توان یک نقشه ذهنی را برای دیگران نیز عمومیت داد.

Friday, August 14, 2009

نکته نوزدهم - پیش بینی آینده از طریق ساختن آن


آیا شما به کف بینی، فال قهوه، رمل و اسطرلاب و دیگر رشوه های کهن برای پیش بینی آینده اعتقاد دارید؟ درست است، امروزه این روش ها خرافات محسوب می شود اما نمی توان میل انسان برای آگاه شدن از آینده را خرافات دانست.
همه ما مایل هستیم آینده مان را بدانیم؛ نه تنها مایلیم بلکه تا حدی نگران آن هم هستیم و این نگرانی هم بخشی از انرژی ما را تلف میکند. آینده شغلی، تحصیلات، فرزندان و بسیار موارد دیگر یکی از دغدغه های اصلی ما است. بعضی ها می گویند «در حال زندگی کن و گذشته و آینده را فراموش کن. گذشته که گذشت، فردا را هم کسی ندیده، پس همین دم را غنیمت بشمار». این هم یک تحریف از کلام بزرگان در مورد حال زیستن است. آنها نگفته اند که گذشته و آینده را بگذار کنار، بلکه گفته اند آنقدر حالت را کیفیت بخش و بزرگ کن تا تمام گذشته و آینده ات را در بر گیرد، یعنی عکس آنچه که از زندگی در زمان حال تصور می شود.

شناخت آینده موضوع مهمی است. اگر می خواهیم زندگی ما کنشی و یا به بیان دیگر روزمره نباشد، باید آینده را بشناسیم و خود را برای آن آماده کنیم. از آقای هیلتون در مورد رمز موفقیتش پرسیدند در جواب گفت (نقل به مضمون) : «وقتی اتوبوس رسید من در ایستگاه بودم، با بلیطی در دست»

آینده پژوهشی براین مبنا شکل گرفته است که زندگی یک جریان است. این جریان همراه با افزایش زمان امتداد می یابد و هرچه جلوتر می رویم، آهنگ تغییرات سریع تر می شود. این جریان پیوسته است نه منفصل. یعنی از گذشته تغدیه می کند و دارای نقاط عطف است. مانند مسیر باد یا رودخانه. جریان باد یا هوا دارای انحراف می شود اما به عقب بر نمی گردد و یا ناگهان تغییر جهت نمیدهد به گونه ای که یک زاویه ایجاد کند. به نرمی و با توجه به محیط تغییر مسیر می دهد و می گذرد. بنابراین حوادث با یکدیگر مرتبطند (اما نه الزاماً به صورت خطی). هیچ چیز ناگهان و بدون دلیل شروع نمی شود و ناگهان و بدون دلیل نیز تمام نخواهد شد. برای شناخت آینده نیاز به دیدی کل نگر و خلاق داریم که تمامی گذشته را دیده و نسبت به احتمالات گوناگونی که در آینده رخ می دهد، توان حدس زدن داشته باشد.

برای پیش بینی آینده استراتژی های گوناگونی وجود دارد، اما یکی از جالب ترین و کاربردی ترین آنها این است:
بهترین راه پیش بینی آینده، ساختن آن (از اکنون) است.

شاید بگویید من چگونه می توانم آینده بشریت و یا کشورم را بسازم. خوب اگر نسبت به آینده بشریت یا کشورتان احساس مسئولیت نمی کنید، نمی توانید آن را بسازید. اما نسبت به آینده خودتان چطور؟ آیا آن هم برایتان مهم نیست. پس بیایید آینده خودتان را خودتان رقم بزنید و گرنه دیگران آینده شما را آنطور که خودشان می خواهند رقم خواهند زد. هر چه قدر در انجام این کار مهارت یابید در ساخت آینده دیگران هم سهیم خواهید شد.

برای پیش بینی آینده تان، ابتدا باید گذشته تان را بفهمید و آن را تحلیل کنید. اول تاریخ گذشته تان را بنویسید. از هر جایی که یادتان می آید. از کودکی، دبستان، دبیرستان، دانشگاه و به همین ترتیب شروع کنید و جلو بیایید تا زمان کنونی. هر چقدر این کار را با جزئیات بیشتری انجام دهید بهتر است.

سپس خود را تحلیل کنید. نقاط قوت و ضعف. چرخش هایی که در زندگی تان رخ داد و دلایل آن، افراد و عوامل مهم و تاثیر گذار، کدامشان دیگر نیستند و کدامشان هنوز حضور دارند. ترس ها، امیدها و دلبستگی ها. وضعیت کنونی آنها را نیز در زمان حال معلوم کنید. بدون سانسور خود را ترسیم کنید و البته این موارد را یا به رمز بنویسید یا در جایی نگهداری کنید که به دست آنهایی که نمی خواهید نیافتد.

اینک آینده مطلوبتان را بنویسید. شرایط محیطی که هستید را در نظر بگیرد، عواملی که باعث حرکت شما می شود (پتانسیل ها مانند دانش، تجربه، سرمایه و ارتباطات و هم چنین علایق و انگیزه ها) و عواملی که جلوی حرکت تان را می گیرد (تعهدات و محدودیت ها) را منظور کنید. یک چشمتان رویا بینی کند و یک چشمتان واقع بینی.

سال ها و فواصل نزدیک را با جزئیات بیشتری بنویسید و سال های دورتر را به صورت کلی تر. مثلاً تقسیم بندی هایتان از اکنون به سمت آینده می تواند به این صورت باشد : 6 ماه ، یک سال، 2 سال، پنج سال و ده سال. از این به بعد را یکنواخت جلو بروید. سپس در هر مقطع آنچه که مطلوبتان است را منظور کنید.

اگر بتوانید با دو سناریو کار کنید خیلی بهتر است ؛ یکی خوش بینانه و دیگری بدبینانه و در نوشتن آینده نزدیک مانند 6 ماه تا یکسال از ادغام آنها با یکدیگر استفاده کنید.
اجازه دهید، همسر، فرزندان و دیگر کسانی که با کمک آنها می خواهید به آینده مطولبتان برسید هم اظهار نظر کنند. می تونید جداگانه نظر آنها را بگیرید یا اینکه جلسه ای بگذارید و آنها بتوانند با یکدیگر بحث هم کنند. اما بدانید که تصمیم گیرنده خودتان هستید.

آنچه که از آن واهمه دارید را معلوم کنید. ببینید چگونه می توانید از آنها حذر کنید. البته بعضی از ترس ها هم عقلانی نیست. بهتر است به دنبال راهی برای از بین بردن این ترس ها داشته باشید. یکی از راه هایی که منجر به ازبین رفتن ترس غیر معقول می شود، در آغوش گرفتن آن است. اگر از آب می ترسید، بپرید در آب. اگر از تاریکی می ترسید، به یک مکان تاریک بروید؛ مثلاً کوهنوردی شبانه در مسیر پلنگ چال (البته در تابستان).

آنچه که برایتان خیلی جذابیت دارد را نیز بنویسید. اینها شما را به سوی خودشان می کشند پس توجه کنید که آگاهانه به این سمت بروید.

در انتهای هر سال یا در هر 6 ماه، این دفتر را مرور کنید، وقایعی که گذشته را بنویسید و آن را تحلیل کنید. سپس مطالبی که برای آینده نوشته اید را بازنگری کنید. اگر آنچه که نوشته اید به تحقق در نیامد و دنیا به کام شما نچرخیده بود، اصلاً ناراحت نشوید. دوباره تلاش کنید. حتی یک گام کوچک هم که در مسیر ساخت آینده تان بر می دارید ارزش مند است و شما را به سمت آزادی سوق می دهد چون فرد آزاد کسی است که بر زندگی خویش اختیار داشته باشد و بتواند آینده اش را خودش رقم بزند و نه دیگران.

به امید آینده ای سرشار از آزادی و آزادگی برای شما و کشور عزیزمان

*********************************************************************************

Thursday, August 13, 2009

نکته 18- تکنیک 10-10-10 در تصمیم گیری


این تکنیکی ساده برای بهبود تصمیم گیری است و به اولویت بندی بهتر امور کمک می کند. این تکنیک را سوزی ولچ ارائه داده است.
برای اینکه تصمیم بهتری بگیریم بهتر است چارچوب زمانی خود را تغییر دهیم. در این صورت ما می توانیم نیاز ها ف ترس ها، تمایلات و موضوعاتی که بدان آگاهی نداریم را در مقاطع گوناگون ببینیم. این تکنیک کمک می کند تا اهداف و ارزش های عمیق تر خود را شناسایی کنید.

چگونگی استفاده از تکنیک 10-10-10 در تصمیم گیری

برای استفاده از این تکنیک 3 سوال ساده از خود بپرسید

سوال اول : پیامد این تصمیم بعد از 10 دقیقه چیست؟

سوال دوم : پیامد این تصمیم بعد از 10 ماه چیست؟

سوال سوم : پیامد این تصمیم بعد از 10 سال چیست؟

آنچه که در مورد این تکنیک جالب است اینکه ساده و بر اساس پرسش است. همچنین این تکنیکی موثر برای تمرین مهارت های کاربردی است. ما باید به طور پیوسته نتیجه تصمیم هایمان را در برابر تاثیراتی که در آینده خواهند داشت بررسی کنیم. اگر شما اهداف بلند مدتی را در سر می پرورانید، باید از عملکرد مقطعی اجتناب کرده و به دنبال نتایج پایدار در آینده باشید. این بدان معنی است که ارزش ها، موانع، تمایلات و تاثیرات انتخاب ها را باید در طول زمان مشاهده کنید

در مورد آینده پژوهی در آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد

**********************************************************************************

Wednesday, August 12, 2009

نکته 17 - مدل تفکر مولد




مدل تفکر مولد یا
Productive Thinking Model
توسط آقای تیم هارسون ابداع شده است و نام دیگرش این است
thinkx






این مدل دارای 6 مرحله است:
گام اول: وضعیت موجود چیست؟
برای مسئله یا فرصت موجود عبارتی را معلوم کنید. سعی کنید موضوع را به طرق گوناگونی بیان کنید. هم چنین اینکه چه عوامل، شرایط و داده هایی در موضوع شبیه هستند و راه حل شبیه چه چیزی باید باشد. برای این گام 5 اقدام باید انجام شود:
1- مسئله چیست؟ لیستی از مشکلات و فرصت ها از مناظر گوناگون را تهیه کنید و در جستجو الگوها و موارد مشابه باشید تا چی به مسئله اصلی ببرید
2- اثرات موضوع چیست؟ در موضوع دقیق شوید و تمام اثراتی که این موضوع بر محیط اطراف دارد را معلوم کنید.
3- چه اطلاعاتی موجود است؟ مجموعه اطلاعات موجود درباره موضوع را با جزئیات مربوطه معلوم و طبقه بندی کنید.
4- چه کسانی ذینفع هستند؟ مجموعه افرادی که به نوعی در موضوع دخیل هستند را فهرست کنید
5- چشم انداز موضوع چیست؟ معلوم کنید اگر موضوع حل شود چه تغییراتی رخ خواهد داد. این کار را می توان در شکل عبارت اگر .... آنگاه ..... انجام دهید (به عنوان مثال : اگر لپ تاپی تهیه کنم، آنگاه تمام مدارکم را در آن ذخیره می کنم و همه جا از آن استفاده می برم.)

گام دوم : وضعیت مطلوب چیست؟
دراین گام تصویری از مسئله در حالتی که حل شده است و یا از فرصت بهره برداری لازم به عمل آمده است، ترسیم می شود. در ان مرحله از تصویرسازی ذهنی برای تصور، کشف و توصیف اینکه وضعیت چگونه خواهد بود اگر مسئله حل شود. برای ترسیم این چشم انداز، اقدام های زیر را انجام دهید:
1- می خواهید راه حل برای شما چه کارهایی را موجب شود؟
2- راه حل چه کارهایی را نباید موجب شود؟
3- چه منابع قابل استفاده ای بوجود خواهد آمد؟
4- چه ارزش هایی آفریده خواهد شد؟
5- محصولات اصلی کدام ها خواهد بود؟

گام سوم: پرسش اصلی چیست؟
در این گام باید چالشی توسط یک پرسش ایجاد شود. برای رسیدن به این پرسش، حداکثر پرسش های ممکن را معلوم کنید و سپس از طریق ترکیب، حذف و در نهایت انتخاب، پرسشی که موجب بیشترین تحریک شود را معلوم کنید.

گام چهارم : ایده یابی
از طریق روش هایی مانند طوفان ذهنی و یا دیگر روش های تولید ایده، لیستی از ایده ها که در واقع پاسخ به پرسش اصلی هستند را بیابید. یکی از این ایده ها (و یا ترکیبی از آنها را) برای گام بعدی انتخاب کنید

گام پنجم : راه حل را شکل دهید
برای قدرت بخشیدن و مستحکم کردن راه حل نهایی، اقدامات زیر را انجام دهید:
1- چه چیزی برای این ایده خوب است؟
2- چه چیزی برای این ایده بد است؟
3- چه چیزی دیگری در مورد ایده به ذهن می رسد؟
4- چگونه می توان آنچه که برای ایده خوب است را تقویت کرد؟
5- چگونه می توان آنچه که برای ایده بد است را بهبود بخشید؟

گام ششم : استفاده از منابع
در نهایت، راه حل باید تبدیل به یک برنامه اجرایی شود. برای انجام این کار می توان اقدامات زیر را انجام داد:
1- تهیه فهرست اقدامات اجرایی
2- معلوم کردن زمان های انجام کار
3- فهرست کردن افرادی که برای انجام کار به آنها نیاز است
4- فهرست کردن اقداماتی که نیاز به جزئیات بیشتری دارند


********************************************************

Tuesday, August 11, 2009

نکته 16 - سوال های بهتری بپرسید






تا چه اندازه می توانید نحوه پرسیدنتان را بهتر کنید؟ تا چه حد می توانید موثرتر سوال بپرسید؟ اگر شما سوال هایی که می پرسید را بهتر کنید، همین طور کسانی که مورد سوال قرار می دهید و روش طرح سوالتان را، می توانید به نتایج موثرتری برسید. آنتونی رابینز پنج راه برای طرح هوشمندانه تر و دقیق تر سوال معرفی می کند:








1- با جزئیات سوال بپرسید
بدین منظور شما باید جزئیات آنچه را که می خواهید برای خود و دیگران معلوم کنید. چه ارتفاعی، چه طولی و چه اندازه ای؟ کجا، کی، چگونه، با چه کسی؟ اگر شما نیاز به وامی دارید، شما آن را به دست خواهید آورد اگر بدانید تا چه حد می خواهید. شما نمی توانید آن را به دست آورید اگر بگویید، "من برای تحقق هدفم به پول بیشتری نیاز دارم. لطفاً به من قدری پول بدهید."شما باید دقیقاً بگوید چقدر نیاز دارید، چرا نیاز دارید و چه زمانی به آن نیاز دارید. شما باید قادر باشید که بگویید با این پول به چه اهدافی می رسید (که بدون آن نمی رسید) . در تعیین اهداف ، معمولاً افراد می گویند ما پول بیشتری می خواهیم ولی مقدار آن را نمی گویند. اگر کسی به شما گفت مشکلش پول بیشتر است به او یک سکه 10 تومانی بدهید و بگویید خوب مشکلت حل شد. اگر اعتراض کرد بگویید ولی تو که مقدارش را معلوم نکرده بودی.

2- از کسی بپرسید که بتواند به سوال شما پاسخ دهد
اینکه سوال با جزئیات را بپرسید کافی نیست، شما باید از کسی بپرسید که منابع کافی برای پاسخ دارد از جمله: دانش، تجربه و هوشیاری. اگر از فرد نامناسبی بپرسید مصداق همان ضرب المثل می شوید که : کوری عصا کش کوری دیگر شد.
ما معمولاً به کسانی گرایش داریم که همدلانه می شنوند. اما این بی نتیجه خواهد بود مگر کسی که توان همدلی اش با تجربه و دانش عجین باشد.

3- برای کسی که از او می پرسید ارزش بیافرینید
تنها سوال نکنید و انتظار داشته باشید که او جوابتان را بدهد. درک کنید که شما چگونه می توانید به او کمک کنید. اگر شما ایده ای دارید و برای تحقق آن نیازمند امکانات هستید، یک راه این است که به دنبال کسی باشید که هم می تواند سود برساند و هم منتفع شود. ارزش آفرینی کنید. نشان دهید که چگونه سوال تان می تواند برای هر دو طرف منفعت داشته باشد. ارزشی که شما می آفریند ممکن است تنها یک احساس خوب باشد یا آگاه شدن بر موضوعی. اگر شما پیش کسی بروید و بگویید که ده میلیون تومان پول می خواهید، ممکن است بگوید کس دیگری را پیدا کن. ولی اگر بگویید ده میلیون نیاز دارید تا تغییری در زندگی دیگران ایجاد کنید به حرف شما گوش خواهد داد. به همین صورت اگر شما نشان دهید که چگونه می توانید برای آنها و برای خودتان ارزش آفرینی کنید، طرف بیشتر راغب می شود که بداند چگونه برای خودش ارزش آفرینی می کنید.

4- با تمرکز و اعتقاد سوالتان را مطرح کنید
بدترین راه برای حتمیت دادن به شکست، مردد بودن است. اگر شما خودتان هنوز متقاعد نشدید که چه می خواهید چگونه ممکن است کس دیگری را متقاعد کنید؟ بنابراین هنگامی که سوالی را طرح می کنید با اعتقاد آن را بیان کنید. با کلمات و حالت مناسب بدن، آن را بیان کنید. قادر باشید که نشان دهید که می دانید چه می خواهید، نسبت به موفقیت مطمئن هستید و می توانید نه تنها برای خود بلکه برای گوینده هم ارزش آفرینی کنید.

5- تا زمانی که به جواب نرسیدید از سوال پرسیدن دست برندارید
البته این بدین معنی نیست که از همان فرد، سوالتان را بپرسید. این بدین معنی نیست که به همان طریق سوال بپرسید. شما باید این انعطاف پذیری را داشته باشید که خود را متناسب با شرایط و گوینده هماهنگ سازید. اگر به زندگی متفکران نگاهی بیاندازید، متوجه می شوید که آنها سوال پرسیدند، تلاش خود را برای پاسخ ادامه دادند و خود را متناسب بازخوردهایی که گرفتند ، تغییر دادند، چون آنها می دانستند که دیر یا زود به جواب سوالشان یا کسی که جواب سوالشان را داشته باشد می رسند.
پیگیری، مهم ترین قسمت است. گاهی افراد هر چهار قسمت بالا را کاملاً رعایت می کنند؛ آنها دقیق می پرسند، از فرد مناسبی می پرسند، برای گوینده ارزش آفرینی می کنند و به روشنی و بدون تزلزل می پرسند اما جواب را نمی گیرند. دلیلش این است که آنها به اندازه کافی پیگیری نکرده اند


*********************************************************

Monday, August 10, 2009

نکته 15 - دام های هوش


هوش از جمله عواملى است كه هم مى‏تواند نقشى مثبت و هم نقشى منفى در تفكر داشته باشد. فرد باهوش كسى است كه سريع به جواب مى‏رسد و اين به جواب رسيدن، به طور ناگهانى و بدون طى فرآيند تفكر است. هوش به شهود و الهام نزديك است و خيلى قابل كنترل نيست.
مزايا و محسنات هوش بسيار زياد است. در جاهايى كه مى‏خواهيم گزينه‏يابى كنيم و يا از ميان چند گزينه دست به انتخاب بزنيم، هوش، نقشى مثبت دارد. ولى هوش در مواردى مى‏تواند مانعى بر سر راه تفكر باشد. هوش از قواى فوقانى روح نشأت مى‏گيرد و به شهود و الهام نزديك است، لذا قابل كنترل نيست و از انرژى بالايى برخوردار است. وقتى كه هوش پا به ميان مى‏گذارد، تفكر را كم‏رنگ مى‏كند و در مواردى آن را كاملاً متوقف مى‏نمايد؛ زيرا تفكر يك حركت است، حركتى در ميدان گزينه‏هاى متعدد و انتخاب اين گزينه‏ها كه انتخاب هر گزينه، گزينه‏هاى متعدد ديگرى را ايجاد خواهد كرد. تفكر ميل به جلو رفتن دارد و آنچه برايش مهم است كيفيت حركت است. ولى هوش به دنبال جواب است.
ارتباط بين هوش وتفكر مانند ارتباط بين ماشين و راننده آن است. يك ماشين خوب ممكن است به شيوه بدي رانده شود و يك ماشين معمولي ممكن است خوب رانده شود. توان ماشين مانند هوش است. اين مهارت راننده است كه چگونه از هوش استفاده مي‌كند. بعضى از متفكران از هوش چشم‏پوشى مى‏كنند و اجازه پرورش به آن نمى‏دهند زيرا آن را مانعى براى تفكر مى‏دانند. ايشان مايلند كه به مسائل با نگاهى گسترده نظر اندازند و جوانب و مسائل حاشيه‏اى را نيز در نگاه خود داشته باشند. ولى هوش نگاهى متمركز و دقيق دارد و تنها آنچه را كه در كانون محدودش قرار گيرد مى‏بيند. از طرف ديگر هوش، رويكردى انفعالى دارد و تنها به دنبال مرتب كردن داده‏هاست و ميل به ارائه ايده‏ها و گزينه‏هاى گوناگون ندارد. در صورتى كه متفكر مايل به حركتى جلو رونده است كه در اين حركت مضمون، مفاهيم و اهداف آفريده مى‏شوند. هوش از آن رو ميل به انفعال دارد كه مى‏خواهد سخت‏ترين مسائل را بيابد همان طور كه بهترين كوهنوردان ترجيح مى‏دهند از سخت‏ترين قلل بالا بروند. يك ذهن منفعل مى‏تواند اطلاعات را بگيرد و آنها را مرتب كند و به اين وسيله سخت‏ترين مسائل را نشان دهد.
چشم‏پوشى از هوش كار درستى نيست زيرا كسى كه از هوش چشم‏پوشى مى‏كند از آن محروم مى‏شود، در صورتى كه مسائلى هستند كه تنها با هوش، آن هم در حالتى خودجوش و بدون زمينه‏سازى قبلى حل مى‏شوند... . يك متفكر بايد حداكثر استفاده را از هوش ببرد ولى در جاى خودش.
از آن طرف افراد باهوشى نيز هستند كه خود را متفكران خوبى مى‏دانند لذا به دنبال پرورش و تصحيح تفكر نيستند. براى اين دسته، هوش دامى مى‏شود تا از تفكر باز بمانند. آقای ادوارد دوبونو در کتاب تفکر جانبی، دام های هوش را به قرار زیر بر می شمارد:
1 - افراد باهوش مى‏توانند براى هر ديدگاهى يك قضيه منطقى و مستدل بسازند. هر چه جانبدارى از ديدگاهى مستدل‏تر باشد فرد فكر كننده نياز كمترى براى كاوشى حقيقى در آن وضعيت مى‏بيند. چنين شخصى در اين صورت صرفاً به خاطر توانايى جانبدارى از ديدگاهى خاص گرفتار آن مى‏شود.
2 - روانى در گفتار اغلب در مدرسه و پس از آن، با فكر كردن اشتباه مى‏شود. افراد باهوش اين را مى‏آموزند و وسوسه مى‏شوند كه يكى را به جاى ديگرى به كار ببرند.
3 - وضعيت ممتاز افراد باهوش اين عقيده را محكم مى‏كند كه او همواره محق است و هر چه مى‏گويد درست است.
4 - استفاده انتقادآميز از هوش، همواره سريع‏تر از استفاده سازنده ازآن ، به شخص رضايت مى‏دهد. اثبات اينكه ديگران اشتباه مى‏كنند، دستاوردى فورى بوده و به شما برترى مى‏بخشد. موافقت كردن، شما را بى‏خاصيت و چاپلوس جلوه مى‏دهد. بنابراين ذهن‏هاى مستعد فراوانى در اين وضعيت منفى و وسوسه‏انگيز گرفتار مى‏شوند.
5 - افراد باهوش با دريافت چند نشانه اوليه به نتيجه مى‏رسند. ذهن‏هاى كندتر باید بيشتر در انتظار باشند و ممكن است به نتيجه درست‏ترى برسند.
6 - افراد باهوش ترجيح مى‏دهند (ترغيب شده‏اند) كه به هوشمندى ارزش بيشترى بدهند تا تفكر. شايد به اين دليل كه هوشمندى قابل نمايش است و همچنين كمتر نيازمند تجربه است (به همين دليل است كه فيزيكدان‏ها ،رياضى‏دان‏ها، نبوغ خود را در سال‏هاى اوليه بروز مى‏دهند).
7- افراد تیز هوش معمولاً در حل مسائلي خوب هستند كه تمام داده‌هاي آن موجود باشد. اما از سوي ديگر، در موقعيت‌هايي كه نياز به يافتن اجزاء وجود دارد، به طور بايسته عمل نمي‌كنند

*************************************************************************

Sunday, August 09, 2009

نکته 14 - دیالوگ : با هم تفکر کردن - قسمت اول


دیالوگ گفتگویی است که در آن این عناصر وجود دارد: شنیدن، فهم درست، یادگرفتن از یکدیگر و آفرینش گروهی . دیالوگ از واژه های"دیا" و "لوگوس" استخراج شده که معنی آن می شود "از طریق کلمات"
دیالوگ یک تفکر جمعی خلاقانه است و نتایج خوبی می تواند داشته باشد اگر : شنیدن توام با همدلی، احترام نسبت به همه شرکت کنندگان، اعتماد، ارتباط مناسب، تعلیق قضاوت، جستجوی توام با صداقت (نه عیب جویی)، کلمات تشویقی و بیان کردن فرضیات و تصوری که نسبت به همدیگر و مسایل وجود دارد. در دیالوگ واقعی چنین مواردی دیده نمی شود: رقابت جویی، متقاعدسازی، ترس و برخورد.
دیالوگ شکل خاصی از گفتگو است و نباید آن را با این موارد یکی دانست: بحث، مناظره، توجیه، بازخواست، تصمیم گیری، توبیخ و مجادله. دیالوگ تنها شکلی از ارتباطات است که هر کدام از شرکت کنندگان همانند یک فرد متشخص که دارای آزادی عمل و بیان است رفتار می کنند. در تمامی دیگر اشکال ارتباط ، تاکید بر یک عامل قدرتمند است که در تجزیه، ترکیب و طرح ایده ها مداخله دارد.

یکی از اصلی ترین عوامل شکل گیری یک دیالوگ خوب برقراری تعادل بین فهماندن و فهمیدن است. برای رسیدن به این حالت باید این چهار مهارت را در خود تقویت کرد: شنیدن، تعلیق قضاوت، احترام به عقاید دیگران و اظهار درست عقیده.

شنیدن برای فهمیدن:
سخنان دیگران را بشنوید و معنی آن را با کمک این سوالات بفهمید : چه چیزی را دارند می گویند؟ چه ایده ای را میخواهند در میان صحبت هایشان بیان کنند؟ آنها اکنون چه احساسی دارند؟ چه چیزی برایشان مهم است؟ معنی این موضوع برای آنها چیست؟ چه چیزی شنیده نشده است؟ چرا؟ چه حقیقتی را بیان می کنند؟ چگونه می توان با آنها ارتباط برقرار کرد؟ چه چیزی را می توانم از آنها بیاموزم؟ از کدام قسمت صحبت غافل شدم؟ همه ما از چه چیزی غافل هستیم؟ این اطلاعات جدید چگونه دید مرا می تواند تغییر دهد؟ صحبت چه کسی شنیده نشد؟ تناقضات، مبهمات و پارادوکس های گفتگو چیست؟ بیان چه مطالبی می تواند ایجاد یکپارچگی کند؟
بر موضوع دیالوگ تمرکز داشته باشید، واقعیت ها را لحاظ کنید، عقاید و فرضیات قدیمی تان را کنار بگذارید، در همان مقطع جاری دیالوگ باقی بمانید (نه به آنچه قبلاً گفته شده و یا آنچه می خواهید بگویید)، داستان شرکت کنندگان را بشنوید، تفسیر را به عقب اندازید. بدون مقامت گوش کنید. توجه کنید که چگونه واکنش نشان می دهید. آرام باشید: چه در ذهن و چه در رفتار.

تعلیق قضاوت:
نظر نهایی خود را به تاخیر بیاندازید در عین حالی که تردید و احتمالات جدیدی را متوجه می شوید. بایستید، برگردید عقب، از منظر دیگری به موضوع نظر اندازید و از این منظر واکنش نشان دهید. چارچوب ذهنی خودتان را بشکنید و چارچوب دیگری را بپذیرید. به جای قطعیت، جستجو کردن را برگزینید. حماقتتان را محدود کنید. علاقه مند باشید تا تردیدهایتان را بیابید. آنچه را نمی دانید و نمی فهمید را تشخیص دهید. از خود بپرسید من از چه چیزی غافلم؟ من از چه چیزی دفاع می کنم؟ تفکر محدود و شرطی شدگی را پس بزنید. زبانتان را نگه دارید و این موارد را به تاخیر بیاندازید: شکل گیری یک عقیده، عجله برای نتیجه گیری، قطعی کردن سریع، متهم کردن. از واکنش های درونی خودتان آگاه شوید اما آن را در رفتارتان منعکس نکنید. برای کنترل تنش نظمی را برای خود ایجاد کنید. فرضیات خود و دیگران را معلوم و آزمایش کنید. تلاش کنید تا بفهمید این مشکل چگونه عمل می کند و از کجا منشا گرفته است. بر ترس و عصبانیت خود غلبه پیدا کنید. به نیت یا انگیزه خاصی نچسبید. تا زمانی که به موضوعی مشتاق هستید یا نسبت به آن واکنش دارید، با آن موافقت یا مخالفت نداشته باشید. نتیجه گیری را به عقب بیاندازید یا فراموش کنید. معانی و انگیزه های جدید و موازی را استخراج کنید و آنها را با یکدیگر جمع کنید و در جستجوی یکسان سازی باشید
به همه احترام بگذارید:
به همه شرکت کنندگان نگرش مثبت و خیرخواهانه داشته باشید. نسبت به هر آن چیزی که برای آنها خوب است و هر آن چیزی که شما با آنها تشریک می کنید و هر آن چیزی که آنها در آن مشارکت می کنند، قدردان باشید. وقار، قانون مداری، ارزش و تواضع گوینده را متوجه باشید. به دیگر نظرات هم اجازه عرضه شدن بدهید و تمام آن چیزی که می توانید را از آن بیاموزید. سرمنشا آنچه که ممکن است باعث بی احترامی به دیگران شود را بیابید. تمایل خود به محکوم کردن را محدود کنید. متواضع باشید و بپذیرید که آنها نیز می توانند چیزی را به ما بیاموزند و ما نیز می توانیم از آنها یاد بگیریم. به نقطه نظرات آنها توجه کنید و برای آن ارزش قایل شوید. به اظهارت آنها حمله، مداخله، نفی، بی توجهی، بی احترامی و بی ارزشی نکنید. خشونت را کلاً کنار بگذارید.

اظهار درست نظر و عقیده:
نگرش خود را در موضوع دیالوگ، از قبل برای شرکت کنندگان بفرستید. قبل از اینکه صحبت کنید، آرامش خود را حفظ کرده و ذهنتان را نسبت به موضوع شفاف و بدون ابهام کنید. شفاف، مستقیم و صادقانه صحبت کنید. از خود بپرسید: چه چیزی بیشترین اهمیت را برای بیان کردن دارد؟ دیدگاه خود را مطرح کنید. آنچه را احساس می کنید، آنچه را که نمی دانید، تردیدها و دغدغه هایتان را با دیگران در میان بگذارید. با انگیزه و با صدای واقعی خودتان صحبت کنید. از این موارد بپرهیزید: تمسخر، زخم زبان، تندی، دشنام و تهدید. تنها سوالاتی را مطرح کنید که از کنجکاوی برخواسته باشد نه از روی هوس. فرضیات خود را ارزیابی کنید. بر اساس تجربیات عملی خود صحبت نکنید نه وهم و گمان.


*********************************************************************************

Saturday, August 08, 2009

نکته 13 - 10 قاعده شنیدن





پرسش های سقراطی (نکته ای که دیروز مطرح شد)، بر اساس آن است که بین دو نفر یک دیالوپ صورت گرفته و استفاده از این سوال ها مسیر دیالوگ را به سوی رسیدن به نتیچه ای بهتر فراهم می کنند. روش سقراطی مانند پرسش نامه نیست که مصاحبه گر از قبل پرسش ها را آماده کرده و در حین مصاحبه ، یکی یکی آن را می پرسد. روش سقراطی روشی خلاقانه است که باید هر سوال بر اساس جوابی که به سوال قبل داده شده، طرح شود. از این رو استفاده از این روش نیازمند آن است که پرسشگر ، در شنیدن تبحر داشته باشد.
امروز برای شما قواعد مربوط به درست شنیدن را مطرح می کنیم:




قاعده اول – صحبت کردن را متوقف کنید

شما نمی توانید در حین صحبت کردن، شنونده هم باشید. اگر شما مشغول حرف زدن هستید پس شنونده نیستید. این قاعده همچنین برای گفتگوی درونی هم مصداق دارد. اگر شما درباره آنچه که می خواهید بگویید مشغول فکر کردن هستید، پس شما به آنچه گفته می شود هم شنونده نیستید
قاعده دوم – فضا ایجاد کنید
یک فضای فیزیکی ایجاد کنید. بر واکنش و پاسخ به گوینده متمرکز باشید. همچنین در ذهنتان هم جایی برای آنچه گوینده باید بگوید باز کنید (آمادگی ذهنی داشته باشید). بین افکارتان هم یک خلاء ایجاد کنید. شنیدن را همچون مدیتیشن در نظر بگیرید. ذهنتان را آرام کنید و به شنیدن تمرکز کنید.

قاعده سوم – قضاوتتان را معلق کنید.
مواقع بسیاری پیش می آید که زودهنگام واکنشی احساسی می دهیم و بعد که واقعیت های بیشتری را متوجه می شویم، از گفته خد پشیمان می گردیم. قبل از واکنش مکثی کنید و به خود بگویید : آیا من همه داستان را شنیده ام؟

قاعده چهارم – بر چسب نزنید
هر انسانی منحصر به فرد است. ما به افراد برچسب هایی مانند، متحجر، روشنفکر، دموکرات و ... می زنیم و فکر می کنیم آنچه می خواهد بگوید را می دانیم. در صورتی که انسان موجودی گیش بینی ناپذیر است

قاعده پنجم – ذهنتان را باز کنید
ما بدون اینکه متوجه باشیم، دوست داریم که همه چیز مبتنی بر واقعیت باشد و هنگامی که برای موضوعی دلیلی نمی بینیم، آن را بی اساس می پنداریم. بی پایه بودن، واقعاً موضوع مردودی هم نیست. گاهی برای اینکه به دلایل محکم تری برسیم به آن نیازمندیم.
قاعده ششم – تمرکز
وقتی کسی صحبت می کند بر او متمرکز شوید. وقتی به کسی توجه می کنید، ناخودآگاه نشانه هایی را از خود بروز می دهید مانند خیره نگاه کردن به فرد. در زیر لیست از راهکارهایی برای نشان دادن توجه ارائه شده است:
- تماس چشمی خود را حفظ کنید. اگر در گفتگو تماس چشمی تان را قطع کنید و دائم جاهای دیگر را نگاه کنید، ارزش آن کم می شود. البته شرط هماهنگی را نیز در نظر داشته باشید. در بعضی از فرهنگ ها، نگاه مستقیم بی ادبانه و یا تهاجمی تلقی می شود.
- از علائم غیر گفتاری استفاده کنید. تکان دادن سر، خم شدن به سوی گوینده و سایر حرکات بدن که بیانگر علاقه شما به موضوع است.
- گوینده را برای ادامه دادن تشویق کنید. مثلاً با گفتن : خوب، بعدش و ...
- جملات فرد را ناقص نگذارید و حرف او را قطع نکنید.
- خلاصه سازی کنید (نه جمع بندی. جمع بندی را خود گوینده باید انجام دهد نه شما). خلاصه سازی اغلب موارد مفید واقع می شود به خصوص اگر شما درک درستی از صحبت او نداشته اید و یا درباره انتظارات او مطمئن نیستید. مطمئن شوید که آنچه او می گوید را متوجه شدید.

قاعده هفتم – تصویر سازی
تصویرسازی تکنیکی است که شنیدن را افزایش می دهد. یک تصویر ارزش هزار کلمه را دارد. یک راه تصویرسازی این است که آنچه را که خود می گویید تصویرسازی کنید. بعضی از مردم بیش از بقیه بصری هستند. اگر تصویرسازی نه تنها به شما کمک نمی کند بلکه کلافه تان می کند، دلیلش احتمالاً این است که شما بصری نیستید. البته هر چیز جدیدی برای جا افتادن نیاز به تمرین دارد.

قاعده هشتم – اسامی را به خاطر بسپارید
اولین قاعده برای به به خاطر سپردن اسامی این است که تصمیم بگیرید که به خاطر سپردن آنها مهم است. وقتی که کسی به شما معرفی می شود، خوب گوش کنید. هنگام شنیدن نامش، آن را تکرار کنید و به این ترتیب ارتباط برقرار سازید
قاعده نهم – پرسش
هنگام شنیدن از خود سوالاتی را بپرسید تا به شما در حفط کردن و طبقه بندی آنچه می شنیود کمک کند. به زبان بدن گوینده دقت کنید و اگر نشانه هایی منفی دریافت کردید، آن را سریعاً بازخورد دهید. مثلاً اینکه فرد از بیان موضوعی راحت نیست و ...
قاعده دهم – هوشیار باشید
ما باید نسبت به مخاطب، نشانه های کلامی و یا غیرکلامی، توان و چالش های شنیدن خود هوشیار باشیم