به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Friday, December 23, 2011

نکته 212: روشهای دستیابی به یادگیری بهتر


 در بخش اول (مقاله 210، مترجم) مشکل بدین سان مطرح شد که چگونه یک موضوع را به راحتی و عمیقا یاد بگیریم. درواقع، بسیاری از ما در گذشته تجربه "گرفتن" یک ایده را داشته ایم. تکرار این روند در همه یادگیریهای آینده یک چالش است
در طی سه سال گذشته هدف من (نویسنده) طرح روشهایی برای دستیابی به یادگیری بهتر بوده است. میخواستم راههایی بیابم که روند خودانگیخته یادگیری را به چیزی بیشتر عمدی و دلبخواه تبدیل کنم. همانگونه که قبلا هم اشاره شد؛ چیرگی بر این امر آسان نیست. افرادی که تنها به خواندن چند مقاله و کتاب در مورد یادگیری جامع در اینترنت بسنده کرده اند، اغلب نتیجه دلخواه را نتوانسته اند بدست بیاورند، چراکه آنها قدرت ایده ها را دیدند ولی چگونگی کاربرد آنها را درک نکردند. حال چگونه ارتباط با یک ایده را بسازیم؟
یادگیری بوسیله ارتباطات و اتصالات بسیار شبیه به خلاقیت است. بطور کلی نمیتوان یک روش ویژه برای آن تعریف کرد. با این حال، میتوان از ترفندهایی استفاده کرد که عقل و ذهن را در چهارچوب و بستر صحیح ایده جای داد، بطوریکه اتصالات و ارتباطات، خود بصورت طبیعی جلوه گر شوند
همچنین میتوان خود را برای ایجاد ارتباط بیشتر با ایده، هل داد. برای یک برنامه ماهانه عنوان "آموزش داروسازی" را انتخاب کردم (قبل از آن درمورد نمونه های بد دانشجویانی که داروهای اضافی مصرف میکردند، مطالعه کردم). ایده، دستیابی و تقویت روشی بود که مقدار مصرف معمولی و طبیعی داروها را به دانشجویان بیاموزد. عمدا تلاش برای شبیه سازی با تمرینات وزنه برداری و زیبایی اندام نمودم که عینا همان نتیجه را برای ماهیچه ها دارد که در اینجا برای ذهن بوجود میاورد. یعنی، ذهنی بزرگتر از آنچه که دانشجو بتواند آنرا کنترل کند
قبلا دلایلم را برای یادگیری سریعتر توضیح داده ام، بنابراین حالا، در اینجا میتوانیم از این نقاط شروع کنیم و واقعا سریعتر و بهتر یادبگیریم
روش دستیابی 1: روش پنج ساله ها
با استفاده از این روش میتوان با استدلال یک کودک 5 ساله مفاهیم را بخود توضیح داد. از آنجایی که فکر کردن تنها به رسیدن ایده ها کمک نمیکند، اطمینان حاصل کنید که مطالب را با صدای بلند برای خودتان بخوانید و آنها را بروی کاغذ بنویسید. در اینجا هدف توضیح فیزیک کوانتوم به یک بچه کودکستانی نیست، بلکه هدف اینست که ایده ها را تا آنجا که نیاز است، برای فهم بهتر، ساده کنیم. این روش بدین دلیل کارآیی دارد که ما اغلب متوجه سردرگمی در ایده ها نیستیم تا اینکه شروع به توضیح آنها کنیم. ایده ها غلب بخودی خود کارآیی ندارند تا اینکه شما با استفاده از این روش، نقاط ضعف خود را بیابید و آنها را تقویت کنید. این روش دسیابی احتمالا مضحک و کودکانه بنظر میرسد ولی کارآیی خوبی دارد
در یکی از پروژههای مطالعاتی، در شرکت آر. جی. وایس، از این روش بصورت گسترده ای برای شکست سختی که طرحهای حرفه ای مالی این شرکت متحمل شده بود، استفاده شد و با آماده سازی در کمتر از یک ماه، نتیجه ای بالاتر از حد انتظار ارائه داد
روش دستیابی 2: استفاده از استعاره و تمثیل
استفاده از استعاره ها و تمثیلها کلید رویکرد یادگیری سریعتر است. اگرچه استعاره ها در ادبیات بیشتر استفاده میشوند ولی جالب اینجاست که در واقع کارآیی بهتری در موضوعات ریاضی، شیمی، فیزیک و امور اقتصادی و مالی دارند. زیرا این موضوعات بسیار پیچیده هستند و در موضوعات پیچیده مشکل اساسی درک مفاهیم است، و وقتی آنها را درک کردید، دیگر چیز زیادی از این مطالب برای یادگیری باقی نمیماند. حساب انتگرال و دیفرانسیل دشوار است، ولی راههای توضیحی و اطلاعاتی بسیار کمتری از کلاس آناتومی دارد
توصیه میشود از طوفان ذهنی برای استعاره ها و تمثیل ها استفاده شود. از سئوال های باز شروع کنید. مانند: این ایده مرا یاد چه چیزی می اندازد؟ این ایده درچه شرایط واقعی زندگی مورد استفاده قرار میگیرد؟ چه پدیده ای باعث تقلید از این ایده شد؟ چگونه میتوانم داستانی برای این ایده بسازم؟
با آقای خلید آزاد (وبلاگ نویسBetter Explain.com) صحبت میکردم. او علاقمند است که به بستر و چهارچوب ایده ها به منظور تولید شباهت ها در ریاضیات نگاه کند. با دانستن این موضوع که"E" اساسا در زمینه پرداخت سود استفاده میشده و میتواند برای شما سرنخهایی برای استفاده از استعاره و تمثیل ایجاد کند
روش دستیابی 3: استفاده از غریزه
یکی دیگر از روشهای دستیابی به ایده های مشکل چیزی بیشتر از یک تصویر، ترکیبی از شم، احساس و حرکت بطرف یک تصور است. مقدمه و پیش آورد این ایده ها، بسیاری از مفاهیمی هستند که لازم به دیده شدن (یا حس شدن و یا شنیده شدن) هستند تا بصورت مستقیم فهمیده و درک شوند. برخی از اساتید دانشگاه (و بهترین استادی که خودم داشتم، کسی که سازنده کمکهای بصری است) این مطلب را اینگونه درک کرده اند؛ برای زمینه سازی تدریس این ایده، باید از کمکهای بصری، نمودار و حتی نمایش استفاده شود. متاسفانه، وسایل کمکهای بصری گران هستند و نیاز به زمان بیشتری برای آماده سازی دارند، و درضمن بسیاری از اساتید دانشکاهها تنبل هم هستند، پس بجای بحثهای زنده و بیاد ماندنی از یک مفهوم، به تمثیلهای کتابهای خشک درسی بسنده میکنند
درهرصورت، این بدان معنا نیست که شما توانایی تصور صحنه های ذهنی خودتان را نداشته باشید. من هنوز هم بوضوح محاسبه تعیین 2x2 ماتریکس را بیاد دارم که چگونه با دستهایم آنها را زیرورو میکردم. در واقع میتوان ارزش فعلی مالی را مثل یک چشم انداز مسطح ترسیم کرد و این لیست را در یک کامپیوتر، بعنوان یک پرونده متصل شده ثبت نمود
این روش نسبت به روشهای دیگر به تمرین بیشتری احتیاج دارد و احتمالا برای برخی کاملا نامانوس است. اما بسیار مفید است زیراکه یک ایده ، بویژه مشکل را از طریق غریزی میتوان عمیقتر درک کرد
روش دستیابی 4: پیوند عمیق یافتن
بدست آوردن تصاویر خلاق و تمثیلها تنها یک روش برای یادگیری از طریق ارتباطات و اتصالات است. روش دیگر این است که ایده ها رامیتوان بسادگی به چهار چوب و بستر خودشان پیوند زد. پیوند عمیق با یک ایده اساسا تمرین و انجام پژوهشهای عمیقتر برای کشف ارتباطات و اتصالات بیشتر است
اغلب در یک محیط درسی، دانشجویان تلاش میکنند چیزی که در محدوده درسی ایشان نیست، یاد نگیرند. اصلا چرا باید تکلیف بیشتر انجام داد؟ در حالی که، اگر بدانید واقعا مطلبی را مجبور نباشید یاد بگیرید، با عمیقتر شدن به درون آن موضوع، ایده اصلی را راحتتر درک میکنید
امروزه استفاده از ویکیپدیا کاملا راحت است. من بارها و بارها از جستجو در ویکیپدیا درباره مفاهیمی را که نمیفهمیدم، استفاده کردم و باعث شد که چهارچوب ایده ها را مشاهده کنم. ویکیپدیا در توضیحات کامل نیست و با زبان بی حس دانشنامه ای نوشته شده است نه با زبان تصویری یک معلم خوب. درهرصورت، تنها بخاطر اینکه برخی تعاریف آن روشن و واضح نیستند، نمیتواند بدین معنا باشد که برداشت از چهارچوب متون هم امکان ندارد. بیاد دارم وقتی که باید در علوم کامپیوتر درمورد دو سه نوع درخت مطالعه میکردم، برخی از مفاهیم کمی برای بخاطر سپردن مشکل بودند، اما وقتی که حدود چهارچوبها و همچنین جایگزینها (مانند درختان قرمز سفید که هرگز تدریس نشده اند) را درک کردم، شروع به فهمیدن آن دو سه درخت کردم
چگونگی یادگیری سریعتر و بهتر
متاسفانه یادگیری بوسیله ارتباطات و اتصالات و تمرینات که در بالا به آنها اشاره شد، یک مهارت است و نه یک ایده. درواقع برای دسترسی و موفقیت، باید آنها را تمرین کرد
این یکی از دلایلی است که من این مطلب را تدریس میکنم که بشما اجازه میدهد ماهانه و با مربیگری، اطلاعات خودتان را بروز کنید. زیراکه فقط خواندن و مطالعه درمورد ایده ها کافی نیست که انتظار داشته باشید در زندگی روزمره شما ادغام شوند. اگر در لیست پنج مرحله ای که در بالا اشاره شد (مقاله 210، مترجم) مرحله ششم هم اضافه شود، شما از آن اطلاع خواهید یافت. تنها با استفاده از ایده ها، آنها برای شما سودمند خواهند بود
مترجم: فرشاد سجادی
منبع:

نکته 211 : چگونگی یادگیری هر موضوعی



پس از اجرای مربیگری ماهانه برای بیش از یکسال و پاسخ به ایمیلهای دانشجویان برای چهار سال، این امتیاز نصیبم شده که با دید و نگرش دانشجویان با پیشینه های مختلف از اقصا نقاط دنیا بیشتر آشنا شوم. همچنین برای اینکه معلم دروسی که آنها تحصیل میکنند نیستم، از ارائه پاسخ مستقیم و یا توضیح برای یک درس و یا موضوع ویژه به آنها محدودیت دارم. در عوض، میباید به همه مشکلات از نظر یادگیری ازطریق فرامشاوره ای پاسخ داده و حل مشکلات مسائل ظریف از طریق استراتژیهای قوی برای یادگیری دروس و موضوعات مختلف رابه آنها بیاموزم
تکرار صدها مرتبه ای این کار با دانشجویان مختلف در زمینه های متفاوت باعث یادگیری قوانینی شده است که مولد استراتژی یادگیری هر موضوعی میباشد. در این بخش، با شما برخی از این قوانین را به اشتراک میگذارم
چگونه باید برای یادگیری یک موضوع ویژه مطالعه کرد؟ این یک سئوال کلی است. جالب است، زیرا هیچ جواب جامعی هم برای آن وجود ندارد. به عوامل بسیاری بستگی دارد: موضوع در چه موردی است؟ هدف برای یادگیری چیست؟ اگر منظور تنها گذراندن امتحان است، چگونه آنرا آزمایش کنیم؟
از یک دیدگاه کلی، چندین روش خوب برای شروع تفکر درمورد چگونگی یادگیری موضوعات وجود دارند. این قوانین کمک به گسترش تقسیم موضوع میکنند تا شما توانایی ابداع طرح ایده خود را بیابید
قانون 1: تمرین بدست آوردن مهارتها، ارتباط برای درک مفاهیم
بطور کلی هر موضوع آموختنی به دو دسته تقسیم میشود: اول؛ مسائلی که نیازمند درک هوشی و تفکر هستند و دوم؛ مهارتهایی که نیازمند توانایی انجام آن موضوع میباشند. بیشتر موضوعات آموزشی شامل این دو ترکیب هستند. برنامه نویسی هم تئوری است و هم عملی، ریاضیات شامل درک ایده ها است، ولی نیاز به وقت در روشها و راههای خود دارد، در بازرگانی تئوری و دانایی و ذکاوت و تلاش نیاز است. و این فهرست همچنان ادامه دارد
در بخش اول (مقاله قبل – نکته 210، مترجم) اشاره شد که بوسیله درک بهتر مفاهیم یادگیری، تمایل به انجام بهتر کار هم بوجود میاید که البته برای یادگیری مهارت کافی نیست. درغیراینصورت تمایزی بین باهوش کتابی و دانشگاهی و باهوش خیابانی وجود ندارد
اول؛ درک دانشگاهی یا تفکری، مفید است، اما این نشانه چیرگی ناخودآگاه نیست. یک برنامه نویس خوب توانایی حس الگوهای موجود در شیوه های علمی برای حل مسائل را دارد، اما اینگونه حس برای راه حل مسائل ویژه بی اثر است، حتی اگر ساعتها صرف نوشتن و اثبات آن شود. تنها تمرکز بروی مفاهیم هم قطعا اشتباه است، حتی اگر در محیطهای دانشگاهی که اغلب انجام آزمایشات تاکید بر راه حلهای سریع برای حل مشکلات، متداول است
با این حال، اگر شروع به دیدن تمایزات بین مفاهیم و مهارتها کنید میتوانید دو استرتژی یادگیری جداگانه برای هر کدام بیابید. برای بدست آوردن مهارت ساعتها وقت لازم است و بدنبال آن تلاش برای تمرین اصول عملی برای به حداکثر رساندن نتایج. ولی مفاهیم توسط ارتباطات یادگرفته میشوند. بنابراین درک چیزها سریعتر انجام میگیرد. مطلب شما به کدامیک بیشتر نیازمند است؟ مهارت یا درک فکری؟ هنگامی که تفاوت را ببینید، وقت خود را صرف نتایج بیهوده نخواهید کرد
قانون 2: مفاهیم بر واقعیات ارجحیت دارند. (95% از مواقع)
برخی فکر میکنند که آموختن بوسیله ترفندهای حفظ کردن بهتراست و نه بوسیله ارتباطات. بعنوان مثال: اگر من بشما یک لیست از 30 عدد اقلام متفاوت بدهم و از شما بخواهم که اینها را بخاط بسپارید، تلاش برای ابداع یک الگوی فراگیری احتمالا اتلاف وقت است. در صورتی که اکثریت قریب به اتفاق موضوعات قابل یادگیری دارای الگو هستند، البته بصورت پنهان. اگر این الگوها پنهانی نبودند، احتمالا موضوعات مفیدی هم برای یادگیری نبودند. الگوها، مفاهیم را مفید میسازند. مفاهیم بدون الگو استفاده بسیار محدودی هم دارند، برای همین هم مورد مطالعه قرار نمیگیرند
این بدین معنی است که اگر شما در حال یادگیری مطلبی هستید که شامل : ایده های بزرگ و جزییات کم است، که احتیاج به بخاطر سپردن دارد، همیشه از ایده های بزرگ شروع کنید. دلیل اول اینست که بسیاری از جزییات تصادفی بنظر میرسند، ولی در واقع در داخل ایده های بزرگ جای دارند. اغلب میتوان از حفظ کردن مطالب زیادی صرفنظر کرد زیرا که مفاهیم، واقعیات را توضیح میدهند
دلیل دوم این است که واقعیات اهمیت کمتری از تفکرات عقلانی اکثر دانشجویان دارند. بارها ایمیلهای دریافت کرده ام مبنی بر اینکه چگونه برخی معلمان بی انصاف آنها را وادار به حفظ کردن این وقایع بیهوده کرده اند. اما بطور کلی درست نیست. بسیاری از مربیان هم میخواهند که دانشجویان به درک عمیق اصول برسند، اگر این دسته از دانشجویان قادر به حفظ کردن جزییات هم نباشند باز هم از پس امتحان بخوبی برخواهند آمد. البته استثنا هم وجود دارد. اما این یکی بعنوان یک قاعده کلی بخوبی عمل میکند
قانون 3: هرگز خود را با شتاب برای امتحان آماده نکنید. (هرگز خرخوانی نکنید!)
ناچارا، امتحانی وجود خواهد داشت که شما تنها بیست و چهار ساعت فرصت دارید و هیچ چیزی هم از آن نمیفهمید. بهیچوجه قصد ربودن جایزه ای برای اثبات اینکه مطالعه با شتاب (خرخوانی) نتیجه ای ندارد را ندارم. اما شتاب در مطالعه و خرخوانی درست نیست. نه بخاطر اینکه تمام نیروی یادگیری شما را در یک زمان کوتاه تحت فشار قرار میدهد بلکه بشما فشار میاورد که مطالب را حفظ کنید
یادگیری بوسیله ارتباطات در شرایط شتابزده انجام نمیگیرد. معمولا زمان زیادی نمیگیرد (به تجربه من زمان بسیار کمتری از حفظ کردن مطالب) . اما نیاز بیشتری به زمان برای جا افتادن در مغز دارد، درحالی که شما به کارهای دیگر هم مشغول هستید. از همه بدتر، اگر تحت فشار شرایط زمانی و استرس باشید کاملا با شکست مواجه خواهید شد. هنگامی که ادعا کردم بدون مطالعه زیادی هم میتوان شاگرد ممتاز شد، متقلب نامیده شدم. البته این روزها مشغول بررسی های دیگر هم هستم، زمان بیشتری برای نگاه کردن فیلم در هنگام امتحانات آخر سال را دارم. فکر میکنم دلیل مطالعه نکردن زیادی و قبول شدن در امتحانات این بود که یادگیری دروس در واقع از طریق ترمهای شش ماهه انجام میشد و نیازی به شتاب در مطالعه نبود، زیرا که در تمام کلاسها حضور داشتم و مطالعات و تکالیف را انجام میدادم و تلاش میکردم که در طول ترم شش ماهه تولید ارتباطات با موضوعات درسی را انجام دهم
هر کسی ممکن است نسبت به توان خود به کار و تکلیف و یا مطالعه بیشتر نیازمند باشد. ادعای اینکه همه بدون مطالعه هم میتوانند امتحانات را با موفقیت بگذرانند را ندارم. اما عقیده دارم؛ بجای اینکه در آخر ترم با شتاب و عجله درس بخوانید، از طریق یادگیری همراه با تولید ارتباطات با موضوع، انرژی و وقت زیادی را میتوانید صرفه جویی کنید
قانون4: تهیه فهرست برای کنترل مفاهیم مفید است
بتازگی به دانشجویانی که برنامه های من را دنبال میکنند پیشنهاد میکنم که فهرستی از مفاهیم برای موضوعات و مطالب خود تهیه کنند. تهیه این فهرست روش خوبی برای رسیدگی و چیرگی به لحظات ترسناک "من هیچی از این نمیفهمم!" است که بسیاری از دانشجویان با آن موجه هستند
تهیه فهرست برای کنترل مفاهیم یک راهنمای گام بگام است که اجازه میدهد بر هر موضوعی بآرامی تسلط بیابید و همچنین کمک میکند که (بدون توجه به ترس و نگرانی و اضطراب) به راه حلهای مسائل پیچیده برسید
اصول اولیه تهیه فهرست مفاهیم ساده است: تمام مفاهیم اصلی موضوع درسی را بنویسید. اگر به مشکل برخورد کردید از دروس اولیه و پیشین خود شروع کنید، اینکار میتواند بشما یک ایده کلی عرضه کند که بدانید نیازمند به چه چیزی هستید. سپس یک لیست مفاهیم جزیی تر را تهیه کنید. مثلا برای کلاس امور اقتصادی و مالی میتواند اینطور باشد:
*محاسبات ارزش فعلی
*اوراق بهادار و سود سهام
*تئوری موجودی اوراق بهادار و سودسهام
- محاسبه اوراق بهادار و سودسهام
- حداقل دگرگونی وتغییر سودسهام و اوراق بهادار در سطح جهانی
- ...............
*.........
وقتی تهیه این لیست به اتمام رسید، برای هر مفهومی که متوجه شدید یک علامت بزنید. و هر مفهوم دیگری که بخوبی متوجه نشدید، بازگردید و فرآیند 5 مرحله ای (مقاله قبلی، نکته210، مترجم) را تکرار کنید تا زمانی که مطمئن شوید مفاهیم را بخوبی درک کردید
ممکن است که تمام اینها کار زیادی بنظر برسد (و همینطور هم هست، بویژه اگر شما آپ تودیت و بروز نباشید!) ولی هر کدام از درک مفاهیم بروی شما اثری عمیق میگذارند. هنگامی که اولین مفهوم را بخوبی درک کردید، درک مفاهیم بعدی سادهتر خواهدشد. تلاش برای به یکباره یادگیری همه آنها در یک زمان اشتباهی است به شکست منجر میشود
ابتکارات برای یادگیری بهتر: این تنها یک نقطه برای شروع است. اما شما را به عمق بیشتری میبرد. نکته اینجاست که اگر برای یادگیری، استرتژی های گسترده تری داشته باشید؛ میتوانید به هر مطلبی وارد شوید (بویژه مطالب خودآموز بدون معلم) و مسائل را از طریق کنترل جزءبه جزء حل کنید
در بخش بعدی، قصد دارم که روشهای سادهتری را برای یادگیری سریعتر بشما عرضه کنم

مترجم: فرشاد سجادی
منبع:
ادامه دارد


Wednesday, December 14, 2011

نکته 210: راهنمای کوتاه برای یادگیری سریعتر و بهتر


من (نویسنده) وقت زیادی را صرف تفکر در مورد چگونگی یادگیری سریعتر میکنم. بزرگترین دلیل برای اینکار اهمیت آن است. دانش بسیار زیادی در خارج از محدوده ما قرار دارد که پاسخ بسیاری از بزرگترین مشکلات ما در آنها است، ولی اگر این دانش را درک نکنیم؛ غیر قابل استفاده و بدرد نخور است. افرادی که توانایی ابهام زدایی از مطالب مشکل و سخت و ایده های بزرگ را دارند، درآمد بیشتر و زندگی بهتری دارند، همچنین تاثیر بیشتری بر جهان میگذارند. یادگیری بسیار مهم است

دلیل دوم و مسلما خودخواهانه تر، اینست که بیشتر درآمد من در حال حاضر کار با دانشجویانی است که از طریق برنامه های من، استراتژی یادگیری بهتر را می آموزند. در عوض من هم زمینه اجرای آزمایش ایده های خود را بدست میآورم که ببینم چه چیزهایی کارآیی دارند و چه چیزهایی فاقد کارآیی هستند. معامله بدی نیست

امروز علاقمندم که برخی چیزهایی که کارآیی دارند را با شما درمیان بگذارم. فرقی هم نمیکند که شما یک دانشجوی پرتلاش برای بهترین شدن در مشکلترین دروس باشید یا فقط فردی باشید که علاقمند به بهتر یادگیری است، امیدوارم که برای شما کارآیی داشته باشد

این مقاله نسبتا طولانی به سه بخش تقسیم میشود تا کمی راحتتر شود. هر بخش مجزا از بخش دیگر است

یک) چگونگی یادگیری سریعتر - اصول یادگیری بهتر

دو) چگونگی یادگیری هر موضوعی - قوانین ساده برای چیرگی بر موضوعات مشکل

سه) ترفندهای یادگیری بهتر - روشهای ویژه برای یادگیری سریعتر

از ساده ترین جایی که میتوان شروع کرد اینجاست: باهوشها مطالب را حفظ نمیکنند و در عین حال عجیب است، بویژه؛ اگر شما بیشتر اوقات تحصیل خود را صرف ساعتهای بی پایان حفظ مطالب درسی کرده باشید. درضمن بنظر میرسد که باهوشها تمام پاسخها را حاضر و آماده نزد خود دارند. چطور میشود که آنها اطلاعات و مطالب را حفظ نمیکنند؟ چکار دیگری هست که آنها میتوانند انجام دهند؟ پاسخ من ساده است: افراد باهوش نیازی به حفظ کردن مطالب ندارند زیراکه آنها ایده ها را بهم ارتباط میدهند

انسان در حفظ کردن مطالب، ضعیف است. با یک نگاه به کامپیوتر این نگرش تایید میشود. من ماهها صرف حفظ کردن جدول ضرب در دوران ابتدایی تحصیلم بودم. کامپیوتر این کار را در کمتر از یک ثانیه انجام میدهد. در حالی که انسان در تشکیل الگوها و اتصالات و ارتباطات واقعا خوب است. ابررایانه ها توانایی محاسبات با نرخ میلیون در هر ثانیه را دارند ولی همین ابررایانه ها در تشخیص اشیایی که یک کودک سه ساله هم آنها را براحتی میشناسد، مشکل دارند. زیرا که ما توانایی تشخیص الگوها واتصالات و ارتباطات را به مراتب بیشتر و موثرتر از به حافظه سپردن اطلاعات داریم. چرا از همین ویژگی برای یادگیری استفاده نکنیم؟

یادگیری بوسیله ارتباطات

بنظر میرسد که یادگیری توسط ارتباطات نه تنها سریعتر، بلکه راه بهتری برای آموزش است. دو دانشجو را در نظر بگیرید که تلاش میکنند حساب دیفرانسیل و انتگرال را یاد بگیرند. یکی از این دانشجویان با پشتکار تمام، قوانین تمایز و دیفرانسیل و همچنین قوانین زنجیره ای و قدرتی را حفظ میکند و میداند که با لگاریتم و شارحان چه کند... او ساعتها وقت تمرین میکند که این قوانین را به مغز خود تزریق کند

دانشجوی دیگر رویکردی متفاوت دارد و بهیچوجه سعی در حفظ کردن این قوانین نمیکند. بجای آن، در زندگی روزمره خود از تمثیلها ی مربوط به حساب دیفرانسیل و انتگرال استفاده میکند. با مثالهای ساده شروع میکند؛ مانند: سرعت سنج و کیلومتر شمار روی اتومبیل، ولی وقتی که با مسائل پیچیده تر در حساب دیفرانسیل و انتگرال مواجه میشود، سعی میکند که آنها را ساده کند تا از طریق آنچه که فرمولها میگویند، راه حلها را بیابد

حال بعد از اینها، فکر میکنید که کدام دانشجو حساب دیفرانسیل و انتگرال را بهتر فهمیده است؟ دانشجوی اولی احتمالا در امتحانات اولیه که احتیاجی به خلاقیت نیست، نمرات خوبی میاورد. ولی در واقع او حساب دیفرانسیل و انتگرال را نفهمیده است. او فقط مجموعه ای از قوانین را حفظ کرده است. یک کامپیوتر میتواند براحتی جایگزین او شود

دانشجوی دوم احتمالا نیاز به زمان بیشتری برای تمرین دارد که سریعتر جوابها را بیابد. اما حدس من این است که او حساب دیفرانسیل و انتگرال را بخوبی درک کرده است و اگر در آینده در زندگی خود با مشکلات جدیدی مواجه شود، بجای استفاده از راه حلهای بیفایده، به احتمال زیاد از راه حلهای حساب دیفرانسیل و انتگرال استفاده خواهد کرد که در سالهای گذشته آموخته است

من عمدا از ریاضیات برای مثال استفاده کردم چون معمولا ایراد میگیرند که چرا مثالهای مشکل از علوم سخت تر میزنم. گویا که مسائل مهندسی و فیزیک تنها با حفظ کردن حل میشوند و تفکر خلاق فقط برای علوم آسانتر است! واقعیت اینستکه؛ یادگیری از طریق ارتباطات باعث میشود که یادگیری، تقریبا، هر موضوعی مفهوم سادهتری بیابد. هر بار که فکر میکنم موضوعی را نمیتوان بوسیله کلی نگری فرا گرفت، توسط خواننده ای که ادعا میکند از این طریق به او کمک شده که قانون، تاریخ و یا حتی ورزش کشتی را فرابگیرد، تصحیح میشوم

چگونگی شناخت ارتباط بین ایده ها

اساس روش ارتباط ایده ها چیزی است که روزانه همه بطور خودکار انجام میدهیم. مانند خلاقیت. با این حال، تماشا گر بودن ساده و انجام دادن آن مشکل است. ممکن است که توانایی یافتن مثالهایی در گذشته درمورد یادگیری از طریق کلی نگری را داشته باشیم ولی این رویکرد برای موضوعات آینده کمی سختتر است

برش ذهنی آنچه که باعث میشود برخی افراد بدون زحمت و بصورت موفقیت آمیزی یادبگیرند، شروع خوبی برای بدست آوردن سرنخ این موضوع است. بنظر من این فرآیند بصورت زیر است

یک- سردرگمی

دو- نشانه های(بینش) اولیه

سه- گسترش بینش ها

چهار-پالایش(اصلاح) ارتباطات

پنج- تکرار

مرحله اول- سردرگمی: هرگاه در حال یادگیری مطلب دشواری هستید، اولین مرحله همیشه سردرگمی و گیجی است. متاسفانه از همین جاست که اغلب مردم فکر میکنند بهترین راه همان حفظ کردن مطلب است. در واقع این سردرگمی و گیجی، گامی بجلو است. هنگامی که گیج هستید، مغز بطور خودکار بدنبال جستجوی الگو است. بدترین کاری که میتوان انجام داد؛ پذیرش این است که مطلبی یرای یادگیری غیرممکن است و یا اینکه قبول کرد هیچ الگویی وجود ندارد و درنتیجه نیاز به حفظ کردن است. میتوانم بشما بگویم که هر چند گاه یکبار از دانشجویان ایمیلی دریافت میکنم درباره اینکه آنها احتیاج به حفظ کردن مطالب بسیاری دارند، حتی هنگامی که موضوعی یک الگوی آشکار دارد که باعث میشود که یادگیری کلی نگر راحتتر شود. هدف در این مرحله باید جستجوی یافتن سرنخ برای بینش یا نشانه های اولیه باشد

مرحله دوم- نشانه های (بینش) اولیه: متاسفانه فکر نمیکنم که تنها با یک روش به نشانه های اولیه برسیم. بارها و بارها سعی خودم را کرده ام که دانه های اولیه را درک کنم و هربار هم شکست خورده ام. تنها روشی که کارآیی لازم را دارد "بیرون ریزی و بنمایش درآوردن آنچه که در درون شماست"، می باشد. خود را با بالاترین کیفیتهایی که میتوانید بیرون بریزید و توضیح دهید تا زمانیکه چیزی باعث یک کلیک در مغز شما شود. خوشبختانه باوجود اینترنت، برای بیشتر این مطالب، این نمیتواند زیاد هم مشکل باشد. بدست نیاوردن بینش های اولیه معمولا نشانه احمق بودن شما نیست، بلکه نشانگر این است که شما سعی خود را نکرده اید. هنگامی که شما باندازه کافی این احساس را داشتید که تا حدودی موضوع را درک کرده اید، میتوانید به سرعت شروع به ساخت بینش های خود کنید. مانند دانه های ریز برف که در ابتدا چیزی نیست ولی بمحض جمع شدن، بسرعت همه جا را میپوشانند

مرحله سوم- گسترش بینش: اینجاست که بیشترین مباحث وارد میشوند. به محض اینکه شما یک درک کلی از مطلب گرفتید، میتوانید بوسیله شباهتها، تصورات، استعاره ها، ساده کردن ها به ایجاد و خلق یک ایده مبادرت کنید و آنرا بسنجید و بر آن فایق آیید. بنظر من مشکل عمومی اکثر مردم در بیشتر موارد این نیست که به نشانه های اولیه دست نمیآبند، بلکه موفق بساخت گسترش قابل ملاحظه این نشانه ها و بینش های اولیه نیستند. اگر شما نشانه های اولیه را گسترش ندهید، آنها براحتی فراموش و در زمان لازم، غیرقابل استفاده میشوند

مرحله چهارم: پالایش (اصلاح) ارتباطات: موشکافی یک روند در میان هوشمندان است. (شاید هم موشکافی باعث شود که مردم باهوش بنظر برسند!) فکر میکنم که بخشی بدین دلیل است که افراد هوشمند هم در ایجاد ارتباطات و هم در حذف آنها، در جایی که کارآیی ندارند، خوب هستند. باهوشان تمام امکانات و احتمالات یک بحث را میبینند و در عین حال توانایی ضداستدلال ومخالفت را هم دارند

در این مرحله که بطور گسترده بعنوان تفکر انتقادی به آن اشاره شده است، اساسا رل مدافع شیطانی برای ایده های شما را بازی میکند، بدین معنی که شباهتهای خود را زیر سوال ببرید و از خودتان بپرسید این شباهتها در کجا به موضوع مرتبط نیستند؟ این روند اتصال و تخریب چیزی است که من در هنگام نوشتن یک مقاله در تمام وقت اجرا میکنم. با یک ایده کلی شروع میکنم، پیامدهای بزرگ را بررسی و سپس تلاش میکنم که از خود بپرسم نقاط نظر من در کجا محدود و یا نقض میشوند. موشکافی بدون دانش، تنها جهل و نادانی است، با این حال، در ابتدا بمنظور اصلاح ارتباطات به آن نیاز است. وقتی که شما به یک ایده که از آن راضی هستید، برسید، آماده رفتن به مرحله بعدی شده اید

مرحله پنجم- تکرار: یادگیری به دور یک حلقه حرکت میکند نه روی یک خط. شما همواره به مراحل سردرگمی، بینش و گسترش و پالایش بازمیگردید تا اینکه ایده ها را عمیقتر یادبگیرید

اگر شما هم مثل من باشید، فکر میکنید که جبر در فهم حساب کمک بیشتری میکند. هنگامی که گسترش وسیعتری یافتید، هسته و مرکز اساس و پایه خود را در حیطه آزمایش و تقویت قرار میدهید. این ایده مرحله آخر است که اگر شما فراتر روید، نظریات اولیه بیشتر و بیشتر آشکار میشوند

یادگیری سریعتر بمعنی یادگیری با ارتباطات است

بسیاری از تاکتیکهای من در بخش سوم این مقاله، راهنمای رئوس ابزار پذیرش به شروع این فرآیند است که بطور خودکار زمانی که اکثر مردم چیزی را عمیقا یادبگیرند، اتفاق میافتد

بنابراین، یادگیری سریعتر یک جادو برای انجام کاری خارق العاده نیست، بلکه این روند نشاندهنده یادگیری در حین انجام کار و تلاش به تکرار در اکثر مواقع است. و بیشتر، اجتناب از خطر حفظ کردن برای دانشجویانی که تحت فشار امتحانات استاندارد و معمولی ، بدون ایجاد یک درک عمیق، هستند. در بخش بعدی، من از اصول اولیه یادگیری سریعتر برای پوشش دادن به یک رویکرد هوشمند برای مقابله با موضوعات مشکل صحبت خواهم کرد

مترجم: فرشاد سجادی

منبع

http://www.scotthyoung.com/blog/2011/01/11/learn-faster-and-better/

ادامه دارد

Wednesday, December 07, 2011

نکته 209: طوفان ذهنی معکوس

رویکردی متفاوت به طوفان ذهنی

طوفان ذهنی واژگون به شما کمک میکند که با استفاده از ترکیب تکنیکهای متفاوت، طوفان ذهنی را واژگون سازید تا مشکلات خود را حل کنید. بوسیله ترکیب این تکنیکها شما میتوانید خلاقیت خود را با استفاده از طوفان ذهنی گسترش دهید

استفاده از این روش با یکی از این دو سئوال "معکوس" آغاز میشود

بجای پرسیدن اینکه: "چگونه میتوانم مشکل را حل و یا از بوجود آمدنش جلوگیری کنم؟" بپرسید: "چگونه باعث بوجود آوردن مشکل بشوم؟" و اینکه بجای پرسیدن: "چگونه میتوانم به نتایج دستیابم؟" بپرسید: چگونه میتوانم به نتیجه نرسم؟

چگونگی استفاده از ابزار

یک- شناسایی روشن مشکل یا چالش و نوشتن آن بروی کاغذ

دو- مشکل یا چالش را با پرسش معکوس سازید: "چگونه میتوانم باعث بوجود آمدن مشکل باشم؟" یا "چگونه میتوان به نتیجه نرسید؟

سه- محصول معکوس کردن مشکل در طوفان ذهنی، تولید ایده راه حل واژگون است. اینگونه برخورد اجازه میدهد که ایده ها آزادانه به جریان بیافتند. در این مرحله هیچ چیزی را محدود و مردود نکنید

چهار- هنگام جریان طوفان ذهنی همه ایده ها برای رسیدن به راه حل، معکوس و واژگون است و حال زمان آنست که این ایده ها را تبدیل به راه حل برای مشکل یا چالش اصلی کنید

پنج- ایده ها را ارزیابی کنید. آیا راه حل نیرومند و متناسبی میبینید؟

مثال: "لوسیانا" مدیر یک درمانگاه بوده و وظیفه او بهبود و رضایت بیشتر بیماران است. ابتکارات مختلفی برای بهبود در کار شده ولی شک و تردید اعضای گروه پزشکی و کادر مدیریت باعث بوجود آمدن یک جلسه دیگر برای رسیدگی به موضوعات شده است. اعضا با "اضافه کار" و "بهترین تلاش و بیشترین سعی" هم به نتیجه دلخواه نرسیده و صحبت از "اتلاف وقت" است. بنابراین لوسیانا تصمیم میگیرد که تکنیک راه حلهای خلاقانه ای که یادگرفته است را بکار گیرد. او امیدوار است که بکار گیری این تکنیک برای اعضاء گروه جالب و باعث پیدایش راههای جدید شود. شاید که راه حلهای بهتر از "ایده های خوب" پیدا شود که تاکنون کسی به عقلش هم نرسیده

قبل از شروع جلسه و برای آماده سازی گروه، لوسیانا بدقت فکر میکند و مسائل را روی کاغذ مینویسد: "چگونه رضایت بیماران را بیشتر کنیم؟" سپس او این مشکل را واژگون میپرسد: "چگونه میتوان بیماران را بیشتر ناراضی کرد؟" از هم اکنون او شروع به دیدن زوایای جدید برای پیدایش نتایج شگفت انگیز میکند

درجلسه، همه گروه درگیر یک طوفان ذهنی معکوس سازنده و جالب شدند. هرکدام طرحی جالب از تجربه کاری خود با بیماران و تجارب شخصی خود بعنوان بیمار و مشتری در درمانگاه خود ارائه کردند. لوسیانا کمک کرد که ایده ها بصورت آزادانه جاری شوند و اطمینان داد که هیچگونه قضاوتی درمورد، حتی بی ربطترین، پیشنهادات نخواهد شد

در اینجا چند عدد از این ایده های معکوس را مشاهده میکنید: طرح قرار ملاقاتهای دو جانبه - حذف صندلیهای سالن انتظار - معطلی بیماران در پشت تلفن و فراموش کردن آنها - انتظار بیماران در پارکینگ درمانگاه - بحث درمورد بیماری افراد در ملا عام

در پایان جلسه طوفان ذهنی معکوس یک لیست بلند بالا ار راه حلهای واژگون بدست آمد. حال زمان آنست که که با نگاه به تک تک آنها یک راه حل نیرومند بدست آید. نتایج خوب در این جلسه کاملا آشکار بود

بعنوان مثال: البته که بیماران را در پارکینگ درمانگاه رها نمیکنیم - هیچوقت اینکار را نمیکنیم. اما درمورد اینکه اغلب صبحها بیماران زودتر در بیرون منتظر باز شدن دربهای ورودی به درمانگاه هستند، چه باید کرد؟ بله، یک مشکل آزار دهنده برای بیمارانی که صبح زود قرار ملاقات دارند. بنابراین بهتر است که ده دقیقه زودتر دربهای ورودی درمانگاه باز شوند که مردم در بیرون منتظر نمانند، و از فردا اینکار را میکنیم. در همان زمان هم تعدادی از کارمندان در داخل درمانگاه مشغول بکار هستند. و همینطور باقی مشکلات... جلسه طوفان فکری واژگون باعث پیدایش دهها ایده جدید برای پیاده سازی سریع در دستور کار درمانگاه شد

لوسیانا به این نتیجه رسید که نگاه معکوس به مسائل، هم روشنگری و هم سرگرمی است. شگفت انگیز اینجاست که این جلسه کمک کرد که درمانگاه و کادر پزشکی آن بجای کار بیشتر، دوستانه تر با بیماران برخورد کنند

نکات کلیدی: طوفان ذهنی معکوس یک تکنیک خلاقانه خوب برای حل مسائل است و میتواند منجر رسیدن به راه حلهای قوی شود. مطمئن باشید که پیروی از قوانین اساسی طوفان ذهنی ، باعث کشف و رسیدن به راه حلهای کامل میشود

مترجم: فرشاد سجادی

منبع

http://www.mindtools.com/pages/article/newCT_96.htm

Thursday, December 01, 2011

نکته 208: IQمشکل ضریب هوشی یا


به تازگی با دوستی صحبت میکردم که میگفت: در شرکت فن آوریی که یکی از پرآوزه ترین نامهای تجاری در دنیا نیز است کار میکند. این شرکت از نمرات آزمونهای ضریب هوشی یا عناصر کاربردی آن بعنوان یک اصل پر اهمیت برای استخدام کارمندان جدید خود استفاده میکند، حتی اگر این نمرات مربوط به سالهای گذشته این افراد باشند. در واقع این شرکت در تلاش است که اطمینان حاصل شود که کارکنانش در زمره باهوشترین افراد در پیرامون خود هستند

اما آیا باهوشترین ها در هر شغلی بهترینها هستند؟ لزوما خیر. برای نمونه دو نفر از دوستانم را مثال میزنم که یکی ازآنها موفقترینها در کلاسهای دوران دبیرستان بود که بعدها مدیر و موسس یک شرکت کابل سازی شد که پس از فروش شرکتش خود را بازنشسته کرد. و دوست دیگرم، یک شاگرد معمولی بود که از دوران کلاسهای کالج او را میشناسم. او در دو آزمون ضریب هوش بهترین و بالاترین حد نصاب نمرات را بدست آورد و در سه امتحان دیگر نیز بهترین نمرات را آورد. او اکنون برای خودش بعنوان کارشناس سیستمهای کامپیوترهای خانگی کار میکند

اگر ضریب هوشی یک پیشبینی موفقیت در جهان بود، انتظار سابقه کارهای معکوس برای این دو دوست من میرفت. پس این یک مشکل است. هنگامی که چگونگی انجام یک وظیفه پیش می آید، توجه به ضریب هوش یک سراب گول زننده است. ضریب هوش به هیچ وجه نشاندهنده توانایی یک فرد در انجام وظایف، کنترل نفس، همکاری و همدردی نیست، چه رسد به شناسایی اخلاقی او

آزمونهای ضریب هوش پیش بینی خوبی برای چگونگی انجام آزمونهای مشابه است. بعنوان نمونه در کاربردهای تحصیلی، اینگونه آزمونها، پیشبینی خوبی برای نوع کار افراد در آینده نیز هست، یعنی تقریبا میتوانند ظرفیت شناختی یک فرد را در مورد اینکه او یک منشی و فروشنده یا فیزیکدان و ستاره شناس خواهد شد، نشان دهد

ولی در هنگامی که فرد دارای یک شغل است، تواناییهای دیگر او اهمیت بیشتری از چگونگی انجام یک آزمون هوش دارند دانشجویان و افراد در مدخل ورود بازار کار فکر میکنند که: با نتیجه بالاتر در آزمونهای هوش احتمال بیشتر برای شغل بهتر خواهند داشت ولی بمرور زمان و بصورت تصاعدی در سابقه کاری خود ضعیف خواهند شد

در اینجا خلاصه ای از داده هایی که کم اهمیتی ای تست هوش را بعنوان یک پیشبینی ضعیف برای کارکرد شغلی معرفی کرده اند را ملاحظه میکنید، یک راز کثیف که دهها سال است در روانشناسی (اریکسون و همکاران، 1993) بخوبی شناخته شده است. رابطه ضریب هوش با کارکرد استثنایی افراد در بسیاری ازمشاغل نسبتا ضعیف است. در حوزه شغلی دانشمندان، پزشکان، مهندسین و ... ارتباط بین اندازه توانایی و موفقیتهای شغلی تنها حدود دو دهم (0.2) است ودر حوزه حسابداری فقط با دگرگونی 4% همراه است (بیرد، 1985). بطور کلی پیشبینی موفقیتهای شغلی از طریق هوش آزمایی، با موفقیتهای بسیار زیادی همرا نبوده است. بررسی بیش از یکصد پروژه تحقیقاتی (گهیزیلی، 1966) نشانده این بوده است که میانگین اندازه گیری ارتباط بین موفقیت در کار و نمرات آزمون هوش و استعداد فقط نوزده صدم (0.19) است

آزمونهای هوشی میتوانند میانگین کارکرد را بلافاصله بعد از آموزش، سه دهم (0.3) پیش بینی کنند، اما ارتباط بین کارکرد بعد از آموزش و کارکرد نهایی در وظایف و مشاغل تنها دو دهم (0.2) است

بررسی گزارشات بعدی، برآورد اعداد متشابه ای بود. هنگامی که غلط گیریها برای عدم اطمینان از اندازه گیری های کارکرد این محدوده، از طیف وسیعی از این نمونه ها آغاز شده بود، هانتر اند هانتر در 1984، متوجه ظهور تنها توانایی شناختی که یک پیش بینی کننده مفید با همبستگی تعدیل شده با میانگین نیم (0.5) در کارکردهای شغلی اولیه شدند. با این حال، بررسیهای اخیر (هولین، هنری و نون، 1990) نشاندهنده این است که با افزایش تجربه در کار، پیش بینی اعتبارات توانایی آزمونها برای کاهش کارکرد در طول زمان با ارتباط میانگین شش دهم (0.6) است. این بدین معنی است که توانایی آزمونها میتوانند کارکرد اولیه شغلی را پیشبینی کنند در حالی که برای کارکرد نهایی پیشبینی ضعیفی را دارند

پس چه چیزی میتواند پیش بینی کند که افراد در چه زمینه شغلی ای خوب هستند؟ اندازه گیری صلاحیتهای ویژه که در یک کار متوسط، توانایی تشخیص نخبگان را از اشخاص متوسط داشته باشد

"مدلسازی شایستگی" عنوان روشی برای تشخیص شایستگی افراد در مشاغل داده شده است. این روش در طی دهها سال از طرف شرکتهای طراز اول جهان مورد استفاده قرار گرفته است که توانایی شناسایی و کارکرد فوق العاده ای دارد. این روش، به تفصیل در اسپنسر اند اسپنسر (1993) بما میگوید که برای نمونه ؛ در حوزه بخش فن آوری، و بطور کلی این شش نکته مهم و شایسته بهترین قدرت پیشبینی کارکرد در نخبگان است

یک- راهبرد مداوم بطرف بهبود کارکرد: شایستگان و نخبگان چگونگی انجام کارهای خود را ارزیابی و اندازه گیری میکنند و برای یافتن راه به نتایج بهتر به جستجو، تعیین اهداف (هر چند چالش برانگیز) و نوآوری میپردازند

دو- شایستگان و نخبگان قابل برخورد و پیچیده هستند: میتوانند استدلالات قانع کننده بر اساس واقعیات و دلایل محکم ارائه دهند و همچنین، میدانند که چگونه برای مخاطبین خود سخنوری کنند. نگران اعتبار، آبرو و شهرت نیک خود و سازمان متبوع خود هستند

سه- تفکر عقلانی (فرایافتی): اینان در شناسایی، پردازش و حل مشکلات اساسی استاد هستند. توانایی تشخیص اقدامات کلیدی برای ایجاد بهبودی در کار و همچنین توانایی یافتن نقاط مهم برای ایجاد ارتباطات ضروری را دارا هستند

چهار- تجزیه و تحلیل: شایستگان و نخبگان موانع و مشکلات را پیش بینی میکنند و همواره در حل مسائل پیروز هستند. جزییات و پیامدهای درون یک سیستم را می بینند و نتایج منطقی بدست میآورند

پنج- ابتکار: در مقابله با مشکلات پایدار و مستحکم هستند و راه حل مشکلات و چالشها را، قبل از اینکه از ایشان خواسته شود، بانجام میرسانند

شش- اعتماد به نفس: به داوری خود اعتماد دارند و در جستجوی چالشها هستند و هنگامی که استقلال دارند، بهترین اقدامات را انجام میدهند

در این لیست نمرات آزمونهای ضریب هوشی وجود ندارد. یک نمره ضریب هوش در مورد توانایی های ویژه فردی، با توجه به شناخت برای تاثیرگذاری، چیزی به شما ارائه نمیدهد

برای حصول اطمینان، سطح بالایی از شناخت استعداد برای ورود به بخش فن آوری –هرچند نه لزوما در هر کاری- تا حدودی لازم است. برتری در پستهای مدیریتی و رهبری، بستگی به شدت تواناییهای هوشی - احساسی دارد

مدخل ورود و نگهداری یک شغل برای همه؛ داشتن شایستگیهایی مانند ضریب هوش است. با این حال، صاحبان صنایع و کارفرمایان برای استخدام و ترویج مشاغل هوشمند؛ ورای تشخیص شایستگی و شناسایی تواناییهای برجسته شاغلین و کارآزمونان نگاه میکنند

مترجم: فرشاد سجادی

منبع

http://danielgoleman.info/2007/the-trouble-with-iq/