در بخش اول این مقاله، تمرکزمان را بر ایجاد طرز تفکری موثر برای غلبه بر ترس از شکست، قرار دادیم. اکنون زمان این رسیده که به سوی عمل کردن، حرکت کنیم. در این مقاله، شش استراتژی قدرتمند آورده شده که می توانید آنها را از همین حالا، برای مقابله با ترس از شکست به کار ببرید.
یک. ترس خود را تصدیق کنید
دلیل موجهی وجود دارد که چرا تصدیق، اولین مرحله ی هر برنامه ی بازیابی دوازده مرحله ای است؛ چون ما نمی توانیم با دشمنی بجنگیم که آن را نمی بینیم. تنها وقتی، زره روانیِ ساخته شده در برابر ترس می تواند مفید باشد که کاملاً ترسمان را از شکست بپذیریم.
با این وجود، تصدیق ترس از شکست، همیشه آسان نیست. در خیلی از مواقع، ترس از شکست بصورت زیرکانه ای تغییر چهره می دهد و به شکل اضطراب داشتن، به تعویق انداختن و دیگر شکلهای مقاومت تبدیل می شود.
یک راه عالی برای افشای ترسها، روش قدیمی و ساده ی شرح حال نویسی است. تکنیک دیگری که بطور شگفت آوری جواب می دهد، گفتگو کردن با یک اردک پلاستیکی است! خیلی وقتها به کلام آوردن مشکلاتمان، تمام آن چیزی است که برای روشن ساختن آن نیاز داریم.
در مورد طبیعت ترس خود جستجو کنید؛ ترس شما درباره چیست؟ آن چه که مردم درباره شما می گویند؟ دقیقاً از چه نگران هستید؟ سعی کنید تا جایی که می توانید جزئیات را کند و کاو کنید. هر چقدر که بتوانید علل اصلی ترس خود را مشخص کنید بهتر است.
دو. حال، یک قدم کوچک بردارید
وقتی که ترسمان را پذیرفتیم، هیچ استراتژی، بهتر از وارد عمل شدن نیست. در اینجا، به عمل وارد شدن و نتایج را مشاهده کردن، بهترین محرک است. لِمی که در اینجا به کار می بریم این است که نیازی به عملکرد شجاعانه و جسورانه نیست؛ در اینجا یک قدم کوچک به خوبی عمل می کند.
قدمهای کوچک، پاسخ خودبخودی مغز ما را به ترس،دور می زنند. اگر بخواهیم به یکباره چالشهای بزرگ را به عهده بگیریم، امکان دارد که از پا بیافتیم، اما وقتی بر قدمهای کوچک متمرکز می شویم، وضع به این صورت نیست. به محض اینکه به اولین موفقیت کوچکمان دست پیدا کردیم، برای ادامه راه، شروع به بنا نهادن اعتماد به نفسمان می کنیم.
قدمهای کوچک، هدف بسیار مهم دیگری هم دارند: می توان از آنها به عنوان یک مکانیزیم عالی برای فیدبک گرفتن، استفاده کرد. هر قدم کوچی می تواند به شما در تصحیح مسیر عملکردتان کمک کند. در بیشتر مواقع، برنامه ها، به ندرت یک جهته است؛ وقتی در برنامه به طور مداوم از ابزار فیدبکی، برای تصحیح مسیر آن استفاده می شود، می توان دقیقاً به هدف آن رسید.
بنابراین به کوچکترین قدم ممکن در پروژه خود بیاندیشید؛ قدمی که مطمئن هستید می توانید آن را به انجام برسانید و آن را همین اکنون انجام دهید. بعد از آنکه آن را انجام دادید، قدم بعدی را شروع کنید، سپس تمیزکاری کرده و تکرار کنید. هر چقدر قدم اول کوچکتر باشد، بهتر است.
سه. موراد نامشخص را کاهش دهید
نامشخص بودن، یکی از بزرگترین منابع ترس و اضطراب است. معمولاً ترس به این دلیل خود را نشان می دهد که حداقل، یک جنبه از چالش پیشِ روی ما ناآشنا و ناشناس است.
وقتی ما بخش شناخته شده و ناشناس مشکل را تشخیص نمی دهیم، وضع از این هم بدتر می شود؛ همه چیز با هم مخلوط می شود و نتیجه آن حبابی از ترس و اضطراب در ذهن ماست.
واضح کردن اینکه چه وظیفه ای بیشترین بخش نامشخص قضیه است، به ما کمک می کند که انرژی ذهنی خود را نه فقط برای روبرو شدن با آن وظایف، بلکه همه وظایف پروژه تقویت کنیم.
بعضی مواقع، ما معمولاً با انجام وظایف آسان تر و به تعویق انداختن وظایف نامشخص، اطمینان دوباره پیدا می کنیم . البته این در شروع کار، برای راه انداختن ما خوب است، اما اگر به عقب انداختن وظایف نامشخص ادامه بدهیم، این وظایف به گیرانداختن ما و نوشیدن شیره انرژیمان، ادامه خواهد داد. بنابراین، بعد از اینکه کمی شتاب گرفتیم (بوسیله عمل کردن به قدمهای کوچک)، آنچه که باید به دنبال آن برویم، نامشخص ترین وظایف هستند.
لیستی از وظایف پرژوه خود ایجاد کنید، باید در آن مشخص شود که مهمترین منابع نامشخص کدام است و سپس به سرعت با آنها مقابله کرد.
چهار. قبل از اجرای ایده ها، آنها را جمع کنید
آیا این نکته را در نظر گرفته اید که ترس از شکست، ممکن است سیگنالی باشد که به شما می گوید از منظرگاه اشتباهی، به مسئله روی آورده اید؟
اگر این مورد درست باشد، پس چرا قبل از اینکه به مرحله اقدام دست بزنید، ایده های بیشتری را جمع نمی کنید؟ یکبار شخصی به من گفت که " هر ایده ای در صورتی که تنها ایده توست، می تواند ایده بدی باشد"، من با نظرش موافق هستم.
نداشتن هیچ حق انتخابی، وحشتناک است، چون ما را به این فکر سوق می دهد که "پیروزی تنها راه انتخاب ماست". باعث می شود که باور کنیم نتیجه ای که انتظارش را داریم، تنها راه ممکن است و ما باید حتماً به درستی به آن برسیم وگرنه ....
واضحاً، در اینجا مسئله، کم بودن راه جایگزین است؛ این ترس، بوجود آمده است که شرایط ما، وضعیت "یا همه چیز و یا هیچ چیز" است.
برای خارج شدن از این شرایط، باید ایده های خیلی زیادی پیدا کرد و بعد از آن، کمیت، کیفیت به بار خواهد آورد. نه تنها تعداد زیادی راه جایگزین دارید تا بتوانید احساس امنیت کنید، بلکه همچنین می توانید مسئله را با استفاده از یک ایده بهتر از ایده اصلی، حل کنید.
اگر تنها یک ایده دارید، از به اجرا رسانیدن آن خودداری کنید. از روشهای زیادی که برای تولید ایده است استفاده کنید؛ روش مورد علاقه من، روش لیستهای صدتایی (list of 100) و سهمیه های ایده (idea quota) است.
پنج. برای شکست، برنامه ریزی کنید
همانطور که در بخش اول این مقاله بحث شد، شکست جزء و بخشی از زندگی است. معنی این جمله چیست؟ در ملخص کلام، غالباً اگر همه چیز را درست انجام دهید، شکست خواهید خورد.
وقتی در فیلمها (بخصوص فیلمهای جنگی)، این دیالوگ را که "نقشه احتمالی چیست؟" می شنوم و سپس جواب کلیشه ای آن که " در اینجا شکست، گزینه برای انتخاب نیست" ، چشمم را از خشم گرد می شود، فکر می کنید چرا؟ چون بدون توجه به اهمیت نتیجه، شکست نه تنها یک گزینه است بلکه اتفاقاً یک گزینه محتمل است.
خصوصاً وقتی کار مبتکرانه ای انجام می دهیم، شکست یک "مورد غیر محتملی نیست که باید فقط از آن آگاه باشیم". کاملاً خلاف این صادق است، شکست خوردن، هنجاری طبیعی است. انتظار شکست را داشته باشید و برای آن آماده باشید. بجای اینکه تظاهر کنید که شکست نمی تواند رخ دهد، آماده هوشمندانه شکست خوردن و آموختن از آن باشید.
بگذارید مسئله را واضح کنیم: این به معنی استقرار برای شکست نیست بلکه این کار برای این است که اگر این اتفاق افتاد، زیادی غافلگیر نشوید.
نکته ای که ممکن است در مرحله اول خلاف انتظار به نظر برسد، این است که وقتی شکست را به عنوان یک نتیجه محتمل در نظر می گیرید، احتمال پیروزیتان به شدت افزایش می یابد؛ کامل تر و همه جانبه تر در مورد مسئله خواهید اندیشید و مطمئن تر و آماده تر خواهید بود.
قبل از دست به کار شدن و فقط منتظر پیروزی بودن، لحظه ای صبر کنید و ببینید که اگر همه چیز طوری که انتظار دارید پیش نرود، چه کار خواهید کرد؟
شش. بازی را دوباره تعریف کنید
همه ما می خواهیم موفق شویم، اما آیا تا بحال شده که برای لحظه ای مکث کنید و بپرسید که واقعاً "موفق بودن یعنی چه؟"
نمی توانم این مقاله را بدون بیان این نکته به پایان برسانم که همه ما در تعریف موفقیت، آزاد هستیم. می دانم که کمی ناواضح به نظر می رسد، اما منظورم این است که تعریف "شکست" و "پیروزی" کاملاً به شما بستگی دارد. شما واقعاً نیازی به وفادار ماندن به استاندارد بخصوصی برای این تعاریف نیستید!
ممکن است شما موفقیت را با عقیده معمولی که به موفقیت به دید نتیجه ذاتی آن نگاه می کند نبینید، بلکه آن را با میزان لذت و سرگرمی که در طی راه داشتید اندازه بگیرید، یا شاید آموختن برایتان مهم باشد، شاید هم هیجان و تجربه چیزهای جدید! راه های بسیاری است که چیزی، موفقیت آمیز باشد و واقعاً تأسف بار است که از همه این راه ها چشم پوشی کنیم و فقط به جواب ندادن آن فکر کنیم.
بیایید این عقیده را رها کنیم که فقط یک نتیجه موفقیت آمیز وجود دارد و همه احتمالات دیگر بلا استثنا، به معنی شکست هستند؛ هر نتیجه ای به طریقی موفقیت آمیز است. ممکن است که به نتیجه ای که انتظارش را داشته اید نرسیده باشید اما چیز جدیدی درباره خود یاد گرفته باشید. شاید توانایی بخودآیی و بازیابی خویش را پرورش داده اید. یا ممکن است در طول راه، اوقات خوشی داشته اید.
در هر صورت، با خود صادق باشید؛ تظاهر نکنید که اصلاً به نتیجه توجهی ندارید. منظور، فریب دادن خودتان در زمان شکست نیست، بلکه تلاشی هوشمندانه برای تغییر طرز تفکرتان و رهایی شما از محدود کردن خود به یک نتیجه است.
حرف آخر
به انتهای مقاله دو بخشی ترس از شکست، رسیدیم. همانطور که ReddyK، یکی از خواننده های قدیمی وبلاگ ذهن روشن (Litemind) اشاره می کند، غلبه بر ترس بخشی از جسارت و بصیرت است. خوشبختانه، با کمک ایده های این مقاله (به همراه سایر ایده های آورده شده در قسمت اول) در هر موردی که با آن روبرو هستید، ابزاری برای مقابله بهتر با ترس از شکست خواهید داشت.
شکست، تبدیل به یک کلمه کثیف شده است اما نباید اینگونه باشد. با شکست دوست شوید، تا شکست را حقیقتاً به آغوش نکشید، شایسته آنچه که موفقیت نامیده می شود نخواهید بود.
مترجم : غ.س
منبع:
http://litemind.com/fear-failure-2/