آیا ترس از شکست شما را فلج کرده؟ نداشتن ایده یا ابزار، زمان و یا پول، مهترین علت دست به عمل نشدن ما نیستند. معمولاً دشمن در جای عمیق تری از ذهن ما سنگر گرفته است. ما نمی توانیم از زندگی خود بهره ی چندانی ببریم مگر اینکه با ترس از شکست مقابله کنیم.
در اولین بخش از این مقاله ی دو قسمتی، تمرکز، بر ایجاد اولین خط دفاعی گذاشته شده است، یعنی یک "زره روانی" در مقابل ترس از شکست. در اینجا شش ایده آورده ام که به شما کمک می کند که به شکست از منظرگاهی متفاوت نگاه کنید و نگذارید که شما را متوقف کند.
یک. شکست فقط پله ای از ترقی است
آیا ما بیش از حد به شکست اهمیت نمی دهیم؟ ما بیش از حد بر آن تأکید می کنیم و شکست را به عنوان نتیجه نهایی می بینیم؛ به عنوان نتیجه نامطلوب چیزی که سخت برای آن تلاش کرده ایم. ما نکته اصلی را فراموش می کنیم که شکست تنها بخشی از یک فرآیند بزرگتر است: فرآیند یادگرفتن و رشد کردن.
آیا تابحال متوجه شده اید که بعضی از مردم _غیر از این همه استثنا_ فقط زمانی قوی تر می شوند که شکست می خورند؟ چگونه این کار را می کنند؟
اگر عمیقتر نگاه کنید، متوجه می شوید که آنها این طرز تفکر را در خود پرورش داده اند که شکست، بخشی طبیعی، از موفقیت است. متوجه شده اند که هر زمانی که شکست می خورند، از اشتباهات خود درس می گیرند. شکست، تنها پیامی است که می گوید چیزی را می توانستیم بطور متقاوتی انجام دهیم، پس هنوز جای برای پیشرفت است. این همان دلیلی است که این افراد کمتر به شکست توجه می کنند؛ هیچوقت شکست را به عنوان یک حادثه ی مجزا نمی دانند بلکه آن را بخشی از یک فرآیند بزرگتر می دانند.
در زندگی، شکستهای ما نقاط پایان نیستند بلکه پله های ترقی هستند. فقط زمانی دائمی می شوند که شما به آن اجازه می دهید. فقط در صورتی نقطه پایان می شوند که آنها را بپذرید و دست از تلاش کردن بردارید.
دو. ما هیچ وقت نمی توانیم یک بازنده باشیم
" شکست خورده یک حادثه است، یک شخص نیست." ویلیام دی براون
در مدرسه وقتی شکست می خوردیم تمسخر می شدیم. همینکه بزرگتر می شویم تمسخرها، کمتر می شود اما همیشه وجود دارد. علت ترس از شکست در ما بسیار قوی است؛ شکست می تواند شناخت، پذیرش و اعتباری را که دیگران به ما می دهد تنزل دهد.
در طولانی مدت، طوری شرطی می شویم که حس خود ارزشمندی(self-worth) را با نتیجه عملکردهایمان، پیوند می دهیم. هر وقت که یکی از ایده هایمان شکست می خورد، انگار اجازه می دهیم که به عزت نفسمان ضربه ای وارد شود. ما شکست را عمیقاً در خود احساس می کنیم؛ انگار ما خودمان ایده ای هستیم که شکست خورده است.
اما نیازی نیست که به این صورت بیاندیشید. اگر چیزی را که امتحان کرده اید درست از آب در نمی آید، به این معنی نیست که شما یک شکست خورده یا یک بازنده هستید. معنی آن این است که شما به طور فعالانه در حال تجربه کردن و تلاش کردن هستید و در نتیجه آن، در حال آموختن هستید. از این منظرگاه، اصطلاح شکست خورده بودن ( یا موفق بودن)، منطقی نیست.
اگر افراد اطراف شما این نکته را نمی فهمند و همچنان از شما بخاطر شکستهایتان انتقاد می کنند، احتمالاً علتش این است که آنها هنوز مفهوم تجربه کردن، تلاش کردن یا آموختن را نفهمیده اند. اما بخاطر منفی گرایی آنها ناامید نشوید. مادامیکه ذهن خود را برای تجربه باز نگاه می دارید، خود را برای اینکه مدام شکست می خورید نارحت نکنید! افرادی که واقعاً به شما توجه دارند، همیشه از شما در شکست هایتان حمایت می کنند. آنها هیچوقت تصویر شخصی را که پشت شکستهای شماست از دست نمی دهند.
سه. شکست تنها راهِ به اندازه بالا رفتن است
" اگر تیرتان هر دفعه به درستی اصابت می کند، یعنی هدف یا زیادی نزدیک است و یا زیادی بزرگ." تام هیرشفیلد
تنها راه فهمیدن اینکه آیا به اندازه کافی بالا رفته اید، این است که خیلی خیلی بالا بروید و "خیلی خیلی بالا رفتن" به معنی شکست خوردن است.
یعنی اینکه اگر شما به اندازه کافی بالا نروید و یا به عبارت دیگر شکست نخورید، هیچوقت نمی توانید با اطمینان بگویید که مرزها برای شما کجا هستند.
رانندگان مسابقه های اتوموبیل رانی، عمیقاً این مسئله را درک کرده اند. حتی در این مورد ضرب المثلی هم دارند: "تنها راه اینکه بفمهی آیا به اندازه کافی سریع هستی ، این است که ببینی آیا تصادف می کنی یا نه".
حالا اگر می خواهید با اجتناب از شکست، در زندگی راه "بازی بی خطر" را پیش بگیرید، می توانید با دانستن اینکه تقریباً به هدفتان رسیده اید، احساس امنیت کنید، اما باید بدانید که هدفی مرده و آسان برای نشانه گیری انتخاب کرده اید. به یاد داشته باشید که هیچوقت از این طریق نخواهید توانست بیشترین بهره را از زندگی خود ببرید.
چهار. شکست، جزء و بخشی از ابتکار است
"من شکست نخورده ام. فقط ده هزار راه دیگر پیدا کرده ام که جواب نمی دهد." توماس ادیسون
تا آنجا که از تولید ایده های خلاق می دانم، در حصول چیزهای شگفت آور، ایده داشتن، بخش دشوار راه نیست بلکه به عمل رساندن، دشواری راه است!
تفاوت بین ابتکار و خلاقیت این است که مبتکران کسانی نیستند که فقط در اتاق می نشینند و ایده می دهند بلکه آنها شجاعت این را دارند که از اتاق بیرون بروند و ایده ها را آزمایش کنند! حدس بزنید که چه اتفاقی می افتد وقتی که ایده هایشان را به عمل می رسانند؟
دقیقاً درست حدس زدید، در بیشتر مواقع شکست می خورند!
اما هرگاه که شکست می خورند، درسهایی را که آن شکست به آنها داده، به خاطر می سپارند و سعی می کنند که در تلاشهای متوالی خود، به حل مسئله نزدیک شوند.
یکی از بانفوذترین کتابهای قرن بیستم (و یکی از کتابهای مورد علاقه من)، کتاب " ذن و هنر نگهداری از موتورسیکلت" است که پیش از چاپش، 121 ناشر، آن را نپذیرفته بودند. و مطمئنم که این فقط یکی از تعداد زیادی از داستانهای ایستادگی در برابر شکست است که تا بحال شنیده اید.
این را در نظر داشته باشید که اگر نهایتاً به یک موفقیت دست بیابید، مردم به زحمت، شکستهای شما را به یاد خواهند آورد. اگر هنوز هم با دانستن این نکته نمی توانید بر مسئله غرورتان در مورد شکست غلبه کنید (بخش دو را ملاحظه کنید)، شانس دیگر شما این است که به این فکر کنید که اگر به تلاش خود ادامه دهید و در بعضی از نقاط به موفقیتهایی دست یابید، همه اشتباهات شما بطور جادویی از بین می رود.
پنج. شکست معمولاً به آن بدی که ما تصور می کنیم نیست
"تجربه، نامی است که به سادگی بر اشتباهاتمان می نامیم." اسکار وایلد
بله، شکست ممکن است خیلی هم بد نباشد؛ اما آیا فکر می کنید که اگر بگویم که از شکست می توانیم لذت ببریم، خیلی مبالغه می کنم؟
جداً می گویم، مواردی بوده که خیلی از شکست می ترسیدم و وقتی که همانطور که انتظار می رفت، شکست خوردم، بسیار احساس آسودگی پیدا کردم. بزرگترین تهدید را پشت سر گذاشته بودم و دیگر چیزی برای ترسیدن نبود و ذهنم دوباره وضوح پیدا کرد. شکست، مطمئناً می تواند شما را آزاد کند.
آیا تا بحال شکست خورده اید؟ آیا به آن میزان وحشتناک بوده که انتظار داشته اید؟ خوب، حالا که دارید این مقاله را می خوانید به این معناست که از همه شکست هایتان جان سالم به در برده اید. حقیقت این است که شکست، هرگز به آن بدی که ما تصور می کنیم نیست. معمولاً ترس از شکست، خیلی وحشتناک تر از خود شکست است.
غالباً مردمی که در هیچ چیز شکست نخورده اند، فکر می کنند که شکست، بدبختی است. و چون تا بحال شکست نخورده اند فکر می کنند که همه چیز را می دانند. این افراد از یادگرفتن امتناع می کنند. هر بار که شکست می خوریم، به دنبال درسی که پشت آن شکست پنهان است می گردیم و از آن به عنوان فرصتی برای قوی تر شدن، عاقل تر شدن و یا فرد بهتری شدن استفاده می کنیم.
شش. هر کسی می ترسد، هر کسی!
" شجاعت، نبود ترس نیست، بلکه قضاوتی است که می گوید چیز مهمتری از ترس هم هست." اَمبروز رِدمون
می خواهم رازی را به شما بگویم: نفر بعدی، به اندازه شما ترسیده. همه ما از شکست می ترسیم، حتی بزرگترین نوابغی که می توانید فکرش را بکنید. در واقع آنها بیشتر درباره شکست تقلا می کنند.
این چیز بدی نیست. ترس شما کاملاً طبیعی است، اگر حداقل، آنچه را که انجام می دهید ارزشش را داشته باشد، ترس از شکست همواره بخشی از راه خواهد بود. هیچوقت کاملاً از بین نمی رود.
آنان که به هدف رسیده اند برای این موفق نشده اند که نمی ترسیدند، بلکه برای این موفق شدند که هر روزه و بارها و بارها، به ترس از شکست غلبه کرده اند. آنان می دانند که ترس، هیچوقت از بین نمی رود اما اجازه نمی دهند که آنها را از حرکت باز دارد.
این مبارزه ای است که ارزشش را دارد و تمرین پایان ناپذیری است که همواره در آن شرکت می کنیم.
حرف آخر
ابتدا، مطالب این مقاله را به عنوان مرجعی برای خودم جمع کرده بودم. گرچند که این مطالب، تازه نیست اما وقتی به آن، بیشترین احتیاج را دارم فراموششان می کنم. به همین علت آنها را با شما به اشتراک گذاشتم. امیدوارم برای شما مفید واقع شود.
بخش دوم این مقاله درباره استراتژی هایی است که می توانیم از آنها برای ترس از شکست استفاده کنیم، نگاهی به آن بیاندازید!
مترجم : غ.س
http://litemind.com/fear-failure/
1 comment:
مطالبتون بسيار آموزندس ممنون از اشتراک
Post a Comment