1- احساسی و هیجانی وارد موضوع می شوند
در ظاهر، مسئله یعنی مشکل، ناکامی، ناتوانی، شکست، توقف و مواردی از این دست که بر احساسات تاثیر مخرب داشته و باعث بوجود آمدن خشم، نفرت، یاس و ... می شود. به خصوص آنجایی که مسایل ما مربوط به ارتباط با دیگران است، این موضوع شدیدتر می شود.
احساسات بسیار قوی هستند و کسی که در میدان یک احساس قوی بیافتد، بعید است بتواند آن را کنترل کرده و تفکرش را از تاثیر آن مصون بدارد.
همان طور که احساسات، لحظه ای است و ناگهان بوجود می آید، به همین صورت راه حل هایی که در حالت احساسات به ذهن می رسد، دارای نتایج مقطعی و عاری از آینده نگری است. در صورتی که نتایج این تصمیم ها مقطعی نیست و چه بسا در تمام مدت عمر بر زندگی فرد تاثیر بگذارد.
2- بر مبنای شرطی شدگی هایشان عمل می کنند.
شرطی شدگی، یعنی رفتار کلیشه ای که فاقد تفکر و هوشیاری است. کسانی که ذهنشان قالب گرفته و در یک شخصیت تثبیت یافته اند گرفتار این عارضه می شوند. گاهی نیز موفقیت های گذشته بر این رفتار تاثیر دارد. یعنی فردی که در استفاده از یک روش موفق بوده است، می خواهد که همه مسایلش را بر اساس این روش حل کند. مثلاً کسی که با رشوه توانسته از یک مانع اداری بگذرد، در برخورد با هر مانع اداری، سعی می کند این راه را به کار گیرد.
3- به جای یافتن راه حل، از دیگران تقلید کورکورانه می کنند.
پیدا کردن راه حل مستلزم تلاش و جستجو و همین طور تفکر و تحلیل است. این موضوع نیاز به تمرکز و گذاشتن وقت دارد. در صورتی که تقلید کورکورانه بسیار ساده و سریع است. از این رو آنها همان کاری را می خواهند انجام دهند که دیگران انجام داده اند. البته بین تقلید و الگو برداری خیلی فاصله است. الگو برداری یعنی مشاهده و تفکر در عملکرد دیگران و یادگیری از آنان و به کارگیری نتیجه این یادگیری برای مسایل خود با توجه به شرایط. الگوبرداری می تواند خیلی کارگشا باشد اما تقلید نتایج زیان بار به همراه دارد.
یافتن راه حل از طریق مطالعه کتاب نیز شکلی از تقلید است از این رو وقتی باید سراغ مطالعه رفت که حداکثر تفکر درباره مسئله انجام شده و ذهن با یک مانع روبرو شده و امکان پیش روی نیست.
4- به اولین چیزی که به ذهنشان خطور می کند عمل می کنند .
هر راه حلی دارای مزایا و معایبی است و معمولاً بهترین جواب به ناگهان به ذهن نمی رسد. از این باید راه حل های گوناگون را یافته و هماهنگ ترین آنها (که معمولاً ترکیبی از راه حل هاست) را انتخاب نمود.
گزینه یابی مستلزم توانایی در دیدن مسئله از زوایای گوناگون است.
5- وقتی موضوع و ابعاد آن برایشان روشن نیست ، مردد می شوند نظر دیگران را معیار خود قرار میدهند. این افراد دائم نظراتشان را تغییر می دهند.
حل مسئله و تصمیم گیری همواره داری بعدی تاریک یا ناشناخته است. هرچقدر هم که در مورد یک مسئله بررسی به عمل آید، باز هم امکان بررسی همه جنبه ها نیست، به خصوص جنبه هایی که به آینده مرتبط است. از این رو تا جایی می توان بررسی کرد و بعد از آن باید دست به عمل زد و نتیجه را در عمل فهمید و بر اساس این بازخوردها (فیدبک) دست به اصلاح زد.
کسانی که گرفتار ایده آل گرایی (وسواس) هستند، توانایی و تحمل حرکت در ناشناخته را ندارند، از این رو متوقف می شوند. آن طور که از استاد ایلیا یادگرفته ام، نباید مدت طولانی را در تردید به سر برد و در آن تثبیت یافت. شاید بتوان زندگی را با رانندگی در یک سطح لغزنده ، تشبیه کرد. در سطح لغزنده اگر متوقف شوید، دوباره راه افتادن سخت می شود و لاستیک ها به دور خود می چرخد (بکسواد) بدون آنکه اتومبیل پیشروی کنند. مولوی نیز شعر جالبی دارد که "نیم عمرت در پریشانی رود نیم دیگر در پشیمانی شود" یعنی یا مردد هستیم که چه کنیم یا اینکه نسبت به عملکرد گذشته خود، اینکه چه جاهایی که تصمیم نگرفتیم و فرصتی را از دست دادیم یا اینکه تصمیم اشتباهی گرفتیم و زمان و انرژی مان را از دست دادیم در حسرت و ندامت به سر می بریم.
6- بر اساس آسانترین و سریعترین راهی که آنان را به جواب می رساند حل مسئله می کنند.
تنبلی یکی از ویژگی های بارز انسان است. انسان ها به دنبال راه های آسان می گردند و علاقه ای به چالش ندارند. اما الزاماً ساده ترین راه ها ، بهترین راه ها نیستند. از منظر تفکر سیستمی نیز، هر چقدر یک سیستم پیچیده تر باشد، از ثبات بیشتری برخوردار است. فکر می کنید اگر بدن ما به جای میلیاردها سلول، فقط از یک سلول بزرگ تشکیل یافته بود، چه می شد؟ به محض اینکه این سلول دچار بیماری و مرگ می شد، زندگی انسان به خطر می افتاد. اما وقتی که جسم از میلیارد ها سلول تشکیل یافته، سلول ها می توانند دست به ترمیم بافت های مرده بزنند.
7- پیامدها را در نظر نمی گیرند .
هر عمل ما دارای پیامدهای بسیار است. نتایج برخی از این پیامدها در کوتاه مدت معلوم می شود ونتایج برخی در بلند مدت. از این رو شاید تصمیمی در کوتاه مدت دارای نتایج موثری باشد اما در دراز مدت خیر. مانند برخی از داروهای شیمیایی که میتواند درد را تسکین دهد اما عوارض آنها تا پایان عمر با بیمار خواهد بود.
یک ذهن بسته که با تفکر عجین نشده است، در یافتن راه حل ها، به پیامدها توجهی ندارد و اصلاً قادر به پیش بینی این پیامدها نیست.
8- به موقع اقدام نمی کنند، یا دیر یا زود اقدام می کنند.
هر کاری برای آنکه به بهترین جواب برسد لازم است که در زمان خودش به انجام برسد. یک میوه اگر زودتر از موعد چیده شود خام است و اگر دیرتر چیده شود پوسیده و خراب است. برخی از افراد خیلی زود به سراغ مسایلشان می روند. مثلاً هنوز دخترشان کودک است به فکر جمع کردن جهیزیه برای او هستند در صورتی که با توجه به پیشرفت های روز افزون تکنولوژی اصلاً معلوم نیست تاز زمانی که قرار است از آنها استفاده شود، کاربرد دارند یا نه. برخی هم خیلی دیر برای حل مسایلشان اقدام می کنند. مانند کسی که در سن پیری به فکر کمک به دیگران و خدمت به جامعه می افتد در حالی که گرفتار کهولت گشته و انرژی لازم برای روبرو شدن با مشکلات را ندارد. (البته خدمت به خداوند در هر زمان و با هر کیفیت و کمیتی ارزشمند است)
زمان شناسی یکی از ویژگی های متفکر است. کسی که می خواهد زمان شناس شود باید با زمان و حرکت های آن هماهنگ شود زیرا زمان هدفمند است و کسی که با زمان همراه است از انرژی آن برخوردار می شود. یادم افتاد که پنج شش سال پیش با دو نفر از بچه داشتیم در مورضوع تفکر جستجوی اینترنتی می کردیم. شب عاشورا بود. دوستمان آقای م.ر زنگ زد و پیشنهاد داد که برویم و غذای نذری بگیریم. گفتیم خیلی کار داریم و غذا خیلی هم مهم نیست. اما دوستمان گفت که می توانید غذای یک هفته تان را با اندکی تلاش به دست بیاورید و زمانتان را ذخیره کنید. پیشنهادش منطقی آمد. چند قابلمه برداشتیم و از خانه بیرون زدیم. شاید یک ساعت هم نگشتیم که تمام قابلمه ها پر شد و چند ظرف یکبار مصرف هم گرفتیم. برای من تجربه بسیار آموزنده ای بود و به کرات از این تجربه استفاده کردم و سود بردم. تازه وقتی مجدداً به کارمان برگشتیم، انرژی و ایده های بیشتری داشتیم و توانستیم با سرعت بیشتری کارکنیم و کاری که قرار بود در چند ساعت انجام دهیم را در چند دقیقه به انجام رساندیم.
منبع
No comments:
Post a Comment