هنگامی که خار کوچکی در کف پایتان برود چگونه آن را از پا در می آورید؟ اول کف پایتان را روی زانو می گذارید تا بتوانید آن را دقیق تر مشاهده کنید. بعد با یک سوزن به ناحیه ای که احساس درد دارید می کشید تا سر خار را پیداکنید. شاید هم کمی آن محل را تر کنید تا سر خار راحتتر دیده شود. کشف مسئله نیز چنین حالتی دارد.
کشف یک موضوع با مشاهده میسر است. کسانی در کشف مسئله موفق ترند که از توان مشاهده بهتری برخوردار باشند. به قول پاسکال : در میدان کشف، شانس به کسانی روی می آورد که از توان مشاهده بهتری برخوردارند. مشاهده گر خوب کسی است که می تواند تفاوت ها را دریابد. انسان هایی که مشاهده گر خوبی نیستند در نگاه به اجسام و جریان ها، تشابه ها را می بینند. مثلاً انسان های معمولی می گویند، این یک سیب است ولی یک مشاهده گر می تواند بگوید این چه نوع سیبی است، از چه درختی چیده شده است، در چه زمانی و چگونه چیده شده است، مربوط به کدام منطقه است، چگونه نگهداری شده است و بسیار اطلاعات دیگر که بقیه افراد در آن باره نمی دانند.
به بیان دیگر یک انسان معمولی مو می بیند و یک مشاهده گر پیچش مو. البته بسیاری از انسان ها اصلاً مو را هم نمی بینند.
در تعریف مسئله گفتیم که مسئله یعنی فاصله بین وضع موجود و وضع مطلوب. بنابراین برای حل مسئله در ابتدا باید این فاصله را دید. کسی که پی به وجود این فاصله نبرد هیچ گاه نمی تواند آن را حل کند. برخی از افراد تصوری از وضع مطلوب ندارند در نتیجه به یک روال روزمره ادامه می دهند. آنها از وضعیت خویش احساس خوبی ندارند و می دانند که باید تغییری صورت پذیرد اما نمیدانند به چه اندازه و در چه جهت. از طرف دیگر افراد آرمان گرا هم قادر به تحلیل وضع موجود نیستند از این رو راه تحقق آرمانشان را نمی توانند پیدا کنند.
کشف مسئله و دیدن تفاوت ها یک توانایی است که قابل رشد است. برای این منظور روش هایی نیز طرح شده اند که انجام آن کمک به یافتن مسئله می کند. برخی از مهم ترین این روش ها عبارتند از:
یک- مقایسه با دیگران یا بهترینها
مقایسه با بهترین ها یعنی الگوبرداری. کسی (سازمانی، مردمی و ...) که فقط خود را می بیند، بناچار تصور می کند که بهترین است زیرا کس دیگر را نمی بیند. از این رو تلاشی نیز جهت بهبود عملکرد خویش ندارد.
دیدن دیگران از منظر الگوبرداری، اول از همه نیاز به کنار گذاشتن خودبینی دارد. در الگو برداری باید نقاط قدرت دیگران را یافت. کسی که نقاط قوت دیگران را می یابد و آن را با توانایی مشابه خود مقایسه می کند، پی به فاصله میان آن می برد و تلاش می کند تا خود را از این زاویه بهبود دهد. این موضوع موجب غبطه خوردن می شود. غبطه خوردن عکس حسادت است و انگیزه مثبتی را موجب می شود ولی حسادت منجر به تخریب می شود.
کسی که الگویی ندارد، به این معنی است که الگویش خودش است و بنابراین فاصله ای را درک نکرده و از این منظر نه مسئله ای می یابد و نه مسئله ای را حل می کند.
معمولاً نمی توان یک الگوی همه جانبه یافت. چنین الگویی بسیار نادر است. هر الگوی می تواند از یک زاویه و وجه خاص باشد. بنابراین برای بهبود همه جانبه نیاز به طیفی از الگوها وجود دارد.
دو- مشاهده نشانهها
هر مسئله ای دارای نشانه هایی است که با یافتن آن نشانه ها می توان مسئله را کشف کرد. این روشی است که پزشکان در تشخیص بیماری از آن استفاده می کنند. مثلاً پزشک با دیدن دانه های قرمز در بدن تشخیص می دهد که بیماری سرخک است. هرچقدر که پزشک زودتر بتواند این نشانه های بالینی را پیدا کند و بیماری را تشخیص دهد، درمان ساده تر است. به همین صورت هرچقدر زودتر بتوان نشانه های یک مسئله را دید و مسئله را کشف کرد، حل آن ساده تر می شود.
نشانه شناسی بالینی یکی از دروس تخصصی پزشکان است و پزشکان باید قبل از روبرو شدن با بیمار، بر این نشانه ها تسلط داشته باشند. کسی که می خواهد در مسئله توانمند شود باید بر نشانه هایی که در آن حوزه است، تسلط پیدا کند. یکی از بهترین نشانه ها، نارضایتی (به حق) کسانی است که با ما کار می کنند. انتقادها و بازخوردهای کلامی یا رفتاری دیگران یکی از نشانه هایی است که اگر به ان توجه و مورد مداقه قرار گیرد بسیاری از مسایل را آشکار می سازد.
سه- مقایسه عملکرد با اهداف یا عملکرد گذشته
یکی دیگر از راه هایی که منجر به شناخت مسئله می شود، مقایسه عملکرد با اهداف است. چنانچه عملکرد ها با اهداف تفاوت محسوسی داشته باشد، بیانگر وجود مسئله است. حال یا اهداف به صورت واقع بینانه تدوین نشده که باید چگونگی تدوین هدف بررسی شود و یا اینکه اهداف به خوبی تدوین شده اما مشکل در برنامه ریزی و اجراست که باز هم در اینجا میتوان به وجود مسئله پی برد. در هر صورت عدم انطباق مسایل با اهداف، نشانگر مسئله است.
چنانچه هدفی وجود نداشته باشد، می توان عملکرد کنونی را با عملکرد گذشته و در زمانی که رضایت نسبی از آن وجود داشته مقایسه کرد. اگر بین وضعیت کنونی با وضعیت گذشته تفاوتی باشد، باز بیانگر مسئله است و باید این مسئله را پیدا کرد.
چهار- چک لیستها یا مقایسه با استانداردها
استانداردها بر اساس تجربه و آزمایش نمونه های متعدد به وجود آمده اند. بنابراین چک لیست ها حالت الگویی دارند. بر اساس انطباق وضعیت کنونی با چک لیست ها و یافتن مغایرت ها می توان به وجود مسایل پی برد.
پنج- طوفان ذهنی
طوفان ذهنی یعنی شکستن چارچوب ها. وقتی که ذهن ما چارچوب دارد، خیلی از مسایل از ذهن ما پنهان می ماند چه برسد به اینکه کشف شود. با طوفان ذهنی می توان این چارچوب ها را تضعیف و یا در هم شکست.
کاربرد این روش وقتی است که از طریق دیگر روش ها، مسئله ای پیدا نشده است و البته پیدا نکردن مسئله در امور خودش مهم ترین مسئله است. برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید
شش- بازی ایفای نقش یا همذات پنداری
در بررسی یک موضوع جهت کشف مسئله لازم است که تمامی افراد ذینفع در آن باره حضور داشته باشند زیرا هر فرد از منظر خود موضوع را نگاه کرده و در کنار هم قرار دادن این نظرات، منجر به مشاهده کامل تر می شود.
اما حضور همه افراد ذینفع کاری دشوار است. بنابراین در بازی ایفای نقش، برای جبران کسانی که نیستند، عده ای نقش آنها را بازی می کنند. یعنی اینکه هر کس از حاضران، خود را جای یکی از افراد دینفع غایب می گذارد و سعی می کند فقط از منظر او مسئله را بررسی کند. به عنوان مثال در یافتن مسایل مربوط به مسکن، لازم است کسانی نقش وزیر مسکن، رئیس اصناف پیمانکاران، رئیس بانک، خریداران خانه و مطبوعات چالش گر را بازی کند.
بهتر است کسانی نقش بپذیرند که تجربه آن کار را داشته باشند و بتوانند با نقش خود همذات پنداری کنند
هفت- استفاده از سوالات پی در پی چرا
سوالات پی در پی چرا برای رسیدن به علت های بنیادین نهفته در یک مسئله است. در این روش در مواجه با یک نشانه، از خود می پرسید چرا. این چرا ها را نیز تا چند بار ادامه می دهید تا به ریشه های اصلی مسایل پی ببرید
این روش بیانگر این موضوع است که ما فرصت نداریم که همه مسایلی که با آن روبرو هستیم را حل کنیم. بنابراین به جای حل تعداد زیادی مسئله، می توانیم مهم ترین آنها را پیدا کنیم، یعنی مسائلی که اگر حل شود، طیفی از مسایل خود به خود حل شده اند.برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیلک کنید
هشت- استفاده از سوالات چه کسی؟ چه زمانی؟ کجا؟ چگونه؟
روش سوالات پی در پی چرا، حرکتی عمقی است در صورتی که سوالات چه کسی، چه زمانی، کجا و چگونه حرکت در سطح است. با این سوال می توان به مسایل اجرایی پی برد. به عنوان مثال با دیدن چراغ های روشن در طول روز می توان پرسید: چه کسی مسئول خاموش کردن این چراغ هاست؟ چه زمانی باید این چراغ ها را خاموش کند؟ محل خاموش کردن چراغ ها کجاست؟ چگونه این کار را انجام می دهد؟ به این ترتیب با یافتن پاسخ و تفسیر آن می توان به مسایل موجود پی برد.
****
تمام روش های فوق می تواند منجر به کشف مسائلی شود، اما چگونه می توان متوجه شد که کدام یک از این روش ها برای هر مسئله مناسب است؟ این موضوع نیاز به هوشیاری دارد
تاکید استاد ایلیا بر سوال سازی انبوه است. سوال سازی انبوه در موضوعات می تواند منجر به افزایش هوشیاری شده و با افزایش هوشیاری، توان مشاهده مسایل نیز افزایش می یابد. از نگاه استاد ایلیا هوشیاری یعنی توان درک تغییرات. بنابراین دربرخورد با موضوعات لازم است که در ابتدا سوال سازی انبوه داشت. سپس می توان در صورت لزوم و هوشمندانه از هرکدام از این روش های فوق استفاده نمود.
منبع
No comments:
Post a Comment