نحوه شروع هر کار، مشخص کننده نتیجه آن کار است یا به بیانی؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست. در گفتگوهای روزمره می شنویم که: " باچشم بسته کاری را شروع نکن" و یا " بی گدار به آب نزن". تمام این صحبت ها بیان این واقعیت است که ذهن ما تمایل دارد وضعیت موجودش را حفظ کند، همانند قانون ماند در فیزیک. اگر شما دوچرخه ای را بگیرید و با آن شروع به دویدن کنید (نه اینکه سوار دوچرخه شوید) سپس دوچرخه را رها کرده و خود توقف کنید، دو چرخه در همان مسیری که رها شده به حرکت خود ادامه می دهد تا اینکه به مانعی اصابت کند یا سرعتش صفر شود.
همین اتفاق نیز برای ذهن ما می افتد. روانشناسان به این حالت می گویند:« شرطی شدگی». می توانید خودتان آزمایش کنید. از دوستی بخواهید 5 بار سریع بگوید پنگال. بعد از مرتبه پنجم سریع از او بپرسید سوپ را با چی می خوری؟ جواب او هر چه باشد جالب است. در هشتاد وپنج درصد مواردی که ما آزمایش کردیم، در جواب گفتند: چنگال. پنج درصد گفتند: قاشق و ده درصد هم دوباره گفتند پنگال!
غالب افراد از گروه هشتادو پنج درصدی هستند که ذهنشان تقریبا مسیر قبلی را طی می کند یعنی همان پنگال را. البته اینها از یک هوش متوسط هم برخوردارند که در جواب می گویند: چنگال! که نزدیک به آن است. پنج درصد، افراد هوشمند هستند که سوال را بررسی کرده سپس جواب می دهند. ده درصد هم به شدت شرطی شده هستند و از حداقل هوشیاری هم برخوردار نیستند و در جواب دقیقاً وکاملاهمان مسیر ذهنی قبلی را ادامه می دهند یعنی پاسخشان همان پنگال است.
وضعیت ذهن را شاید بتوانیم به یک خیابان اصلی تشبیه کنیم (مانند خیابان ولیعصر) که در هر چند صد متر یک چهار راه اصلی دارد. چنانچه شب هنگام که خیابان خلوت است در چنین خیابانی حرکت کنید، اگر سر هر تقاطع نایستید حداقل سرعت خود را کم کرده و یا مکث می کنید. غیر از این است؟ اگر کسی این خیابان را بدون مکث و با همان سرعت بالا طی کند می گویید چه خطرناک رانندگی می کند. زیرا در هر چهارراه ممکن است یک راننده دیگر نیز با سرعت بالا ازسمت متقاطع، در حال عبور باشد و نتیجه چیزی نیست جز یک تصادف.
جریان های ذهنی ما هم همین طور است. هر کار جدید بنا به اهمیتش یک تقاطع است.
بعضی کارها مهم هستند مثلاً انتخاب رشته، ازدواج، خرید مسکن یا اتومبیل. در این تقاطع ها باید کاملاً توقف کرد. ایست کامل و بعد از بررسی تمام جوانب و دیدن تابلوی مسیر اقدام به حرکت کرد. بعضی از کارها معمولی هستند مانند خرید روزانه ، رفتن سر کار در هوای بارانی، بازدید از اقوام نزدیک و ... در این گونه تقاطع ها نیاز به توقف کامل نیست. یک مکث و یا کاهش سرعت هم کفایت می کند مانند چراغ زرد چشمک زن.
خوب حالا احتمالاً می گویید:" چگونه می توانیم سرهت ذهنمان را کم کنیم و یا متوقف شویم؟ جواب خیلی ساده است: از خودتان «سوال» بپرسید. چه چیزی بپرسید؟ یک سوال مرتبط با موضوع. مثلاً برای تمرین ؛اگر می روید خرید، بپرسید آیا پول برداشتم؟ آیا لیست خرید همراهم است؟ اول سراغ کدام مغازه بروم؟ چطوری می خواهم اجناس را بیاورم خانه؟ کیسه یا زنبیل نیاز دارم؟
این سوال ها باعث می شود سرعت ذهن شما کم شود. کاهش سرعت ذهن منجر به این می شود که توان مشاهده شما بهتر شده و بتوانید وضعیت خود را بررسی کنید و به بیانی با چشم باز حرکت کنید.
آنچه که مطرح شد «مکث ذهنی» نامیده می شود.
در پستهای آینده خواهیم گفت که اگر به یک چراغ قرمز چشمک زن و یا به یک چراغ قرمز رسیدید و یا حتی وقتی می بیند که مسیر جلویتان در اثر تصادف یا وجود مانع مسدود شده ، چگونه سرعتتان را کم کنید و یا بایستید.و در این حالت ترمز، ترمز دستی و دنده معکوس ذهنی چیست وچگونه می توان از آن استفاده کرد.
آنچه مطالعه کردید برداشتی آزاد از تعلیمات استاد ایلیا در مورد «راهبرد ذهن » بود.
پس تا فردا و نکته ای دیگر خدانگهدار
No comments:
Post a Comment