به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Wednesday, June 30, 2010

نکته 99 - پرسش هاي محکوم کننده


پرسش هاي محکوم کننده، پرسش هايي هستند که به هر طريق بخواهيد پاسخ دهيد، نتيجه يکي خواهد بود. بنابراين چه پاسخ آن را بدهيد و چه پاسخ آن را ندهيد، محکوم خواهيد شد

ساختار متداول پرسش هاي محکوم کننده عبارتست از : يک فرضيه محکوم کننده + پرسش در مورد تکرار انجام آن

در يان ساختار، ابتدا پرسشگر عبارتي در مورد انجام يک کار نادرست (مثلاً دزدي) که توسط مخاطب انجام شده بيان مي کند ، سپس مي پرسد که اين کار را چند بار انجام داده است

پرسش هاي محکوم کننده معمولاً داراي جواب بله يا خير هستند

مثال

آيا باز هم داري دروغ مي گويي؟

آيا هنوز هم زنت را کتک مي زني؟

کي مي خواهي به ما کمک بدي؟


نحوه پاسخ به پرسش هاي محکوم کننده

طرح پرسش هاي محکوم کننده در بيماران شيزوفرني ديده مي شود زيرا آنها تحت تاثير نيازهاي متفاوت هستند. اين موضوع مي تواند نتيجه درخواست هاي بيش از توان توسط والدين و معلمان در دوران کودکي باشد

اما به عنوان يک وسيله متقاعد کننده، پرسش هاي محکوم کننده طبيعتاً مخاطب را مجبور مي کند تا نتواند آزادانه جواب دهد

بهترين پاسخ به پرسش هاي محکوم کننده اين است که فرضيه موجود در اين پرسش به چالش گرفته شود

مثلاً :

چرا فکر مي کني که بايد دروغ بگويم؟

من هرگز زنم را کتک نزده ام و کتک نخواهم زد. کتک زدن ديگران به خصوص زنان، کاري مشمئز کننده است

منبع

http://changingminds.org/techniques/questioning/double_bind.htm

Tuesday, June 29, 2010

نکته 98 - تکنيک ستوان کلمبو


ستوان کلمبو يک سريال تلويزيوني بود که در دهه هفتاد ميلادي پخش مي شد. ستوان کلمبو نام يک پليس بود که يک تکنيک در طرح پرسش (بازجويي) داشت که دو مرحله اي بود : مرحله اول عبارتست از گرفتن مخاطب به صحبت و مرحله دوم عبارتست از لغزيدن در پرسش هاي واقعي

مرحله اول : گرفتن مخاطب به صحبت

ستوان کلمبو صحبتش را با پرسش هاي معمولي و روزمره آغاز مي کرد تا آنکه طرف مقابل احساس راحتي کرده و سر صحبت را باز کند. لباس هاي مندرس و راه رفتن آرام او، بيانگر اين بود که او فردي بي آزار است. هنگامي که صحبت مي کرد، رفتار آشفته او که نشانگر ناشيگري بود، بر اين احساس بي آزار بودن صحه مي گذاشت

با اين وجود، رفتار دوستانه او در ميان رفتار پرخاشگرانه ديگر پليس هايي که اطراف او بودند، يک مهلت و فرصت خوب محسوب مي شد (همان کلک قديمي آدم بدِ و آدم خوبه). صحبت هاي ناپيوسته و غير منسجم او، باعث مي شد که مخاطبانش به راحتي در بحث هاي انحرافي که باز مي کرد شرکت کنند

مرحله دوم : لغزيدن در پرسش هاي واقعي

هنگامي که ديگران کاملاً احساس راحتي خوبي داشتند و ستوان کلمبو ارتباط خوبي با آنها گرفته بود، او با ظرافت، پرسش هايي را مطرح مي کرد که مايل بود جوابش را بداند

يکي از ترفندهايي که او به کار مي گرفت، طرح پرسش هاي غيرمستقيم بود. اگر او مي خواست بداند که آيا کسي يک ماشين قرمز رانده است شي قرمزي را بر مي داشت و از ماشين قرمزي صحبت مي کرد که قبلاً داشته است و هم رنگ آن شي قرمز بود. گفتگوي او ممکن بود شبيه به اين باشد

- اين يک ساعت زيباست. مي داني من يک ماشين درست هم رنگ اين ساعت داشتم. ماشين من يک شورولت بود

* چه جالب من هم يک شورولت دارم

- راستي؟ مال من از آن نوع مرغوبش بود

* خوب مال من مدل 56 است. سقفش هم بازشو است

- از اين ماشين ها امروز خيلي نيست

* آره من اين ماشين را از کسي در خيابان 52 خريدم

در اينجا ستوان کلمبو يک نشانه خوب يافت در حالي که مخاطبش فکر مي کرد در حال يک گپ دوستانه است

نکته آخر

نکته ديگري که ستوان کلمبو به کار مي گرفت، مهمترين پرسش را در زمان خداحافظي (که مخاطبش اصلاً حالت تدافعي نداشت) بيان مي کرد

- راستي، آيا آن ماشين که بيرون پارک شده مال پسر عمويت است؟

پرسش هاي ستوان کلمبو باعث مي شد که ديگران سپر دفاعي شان را پايين بگيرند و بدون فکر به او پاسخ دهند زيرا تصورشان اين است که ستوان کلمبو فردي دور ازموضوع و تا حدي پخمه است

آخرين عبارت (نه پرسش) ستوان کلمبو که درست قبل از ترک مخاطب بيان مي شد (بدون اينکه مخاطب فرصت واکنش نشان دهد)، باعث تنش زيادي بر مخاطب مي شد زيرا مي فهميد که در تله افتاده است

- درسته، فراموش کردم. پسرعمويت گفته بود که ماشينش را هفته پيش به تو قرض داده بود

منبع

http://changingminds.org/techniques/questioning/columbo_technique.htm

Monday, June 28, 2010

نکته 97 - پرسش هاي شفاف


زمان هايي که لازم است پرسش هاي غير شفاف و مبهم طرح کنيد خيلي کم است. وقتي شما به دنبال جواب هاي صادقانه هستيد بايد به گونه اي سوال خود را طرح کنيد که مخاطب شما دقيقاً آنچه مي خواهيد را بيان کند

حتي هنگامي که قصدتان جواب هاي شفاف است، و به سادگي آنچه در ذهنتان است را مطرح مي کنيد، باز هم ممکن است که مخاطب چيز ديگري را در جواب بگويد.

برای طرح پرسش های شفاف، انجام موارد زير ضرورت پيدا می کند

پرسش هاي غير سوق دهنده

پرسش هاي سوق دهنده (يعني پرسش هاي که جواب خاصي را در ذهن مخاطب تداعي مي کند) جايگاه خاص خود را دارد اما اگر به دنبال جواب هاي غير متعصبانه و شرطي نشده هستيد بايد از طرح سوال هاي سوق دهنده اجتناب کنيد. متوجه باشيد که ديگران، پرسش شما را چگونه تفسير مي کنند

به عنوان مثال، پرسش «در زمانی که نداشتن مهارت در کار با رايانه، بی سوادی محسوب می شود، آيا حاضريد در اين زمينه زمان بگذاريد؟» سوق دهنده است که مخاطب را به سمت جواب بله سوق می دهد

پرسش هاي غير احساسي

پرسش هايي که داراي بار احساسي هستند، باعث مي شوند که مخاطب جوابي بدهد که منجر به آرامش شما شود يا اينکه جوابی بدهند که از روي همدردي باشد. هرچقدر احساس قوي تر باشد، اثر آن بيشتر است

يک راه براي اجتناب از برانگيختن احساسات اين است که از زبان سوم شخص صحبت کنيد. مثلاً به جاي اينکه بگوييد: «آيا رانندگان بی فرهنگ، باعث عصبانيت شما مي شوند؟»، بپرسيد : «آيا کساني را ديده ايد که از ديگر راننده ها عصباني شده باشند؟»

اجتناب از به کارگيري اصطلاحات تخصصي

استفاده از اصطلاحات تخصصي براي کساني خوب است که همه شان در يک رشته تخصصي هستند به گونه اي که منجر مي شود منظور خود را در حداقل کلمات و به صورت مفهوم تري برسانند. همچنين وقتي خوب است که به ديگران بفهمانيد که شما يک متخصص هستيد. در غير اينصورت به کارگيري کلمات تخصصي باعث، کلافگي ديگران مي شود

اجتناب از پيچيده سخن گفتن

برخي از افراد آکادميک و نويسندگان از پيچيدگي لذت مي برند. اين زبان آنهاست و به کارگيري لغات پيچيده براي آنها هيجان بخش است. البته گاهي هم کلمات تخصصي را به کار مي گيرند

متاسفانه بيشتر ما از دايره لغات محدود و کمي استفاده مي کنيم. از 25000 لغتي که در زبان موجود است، تنها 2000 لغت در محاورات روزمره به کار مي رود

منبع

http://changingminds.org/techniques/questioning/clear_questions.htm

Sunday, June 27, 2010

نکته 96 - سطح بندی پرسش ها


اين يک تکنيک ساده است که در حين سوال سازي و براي سطح بندي اطلاعات به کار مي رود

پرسش هاي جزءنگرانه

گاهي با کسي در حال صحبت هستيد که فقط ايده هاي کلي را بيان مي کند. رهبران اغلب دوست دارند که به اين صورت و در قالب برنامه ها و چشم اندازهاي کلي فکر کنند

گاهي شما عمداً موضوع را به اين صورت شروع مي کنيد تا اينکه قبل از ورود به جزئيات ابتدا يک تصوير کلي را ارائه دهيد. پرسش جزءنگرانه، تلاشي براي کسب اطلاعات بيشتر از اطلاعات کلي موجود است. هدف از اين کار، کسب اطلاعات بيشتر، پر کردن شکاف ها در تصوير کلي، آزمودن واقعي بودن موقعيت و مواردي از اين قبيل است

نکته اينکه واشکافي زياد موضوع، باعث پراکندگي و آشفتگي هم مي شود. بنابراين تا حدي وارد جزئيات شويد که انسجام آن با تصوير کلي را حفظ کنيد و تنها در شرايط ويژه اقدام به جمع آوري جزئيات بسيار کنيد

برخي از نمونه سوال هاي که در جزء کردن يک موضوع کلي مي تواند مورد استفاده واقع شود عبارتند از

چرا آن موضوع اتفاق افتاد؟

لطفاً در اين باره بيشتر صحبت کن

علت اصلي اين وقايع چيست؟

آن را چگونه يافتي؟

پرسش هاي کل نگرانه

گاهي با کسي که صحبت مي کنيد، تکيه اش بر جزئيات است. برخي از مردم (مانند مهندسان) دوست دارند که وارد جزئيترين قسمت هاي يک مسئله شوند. براي آنها نيز بهتر است که گاهي از جزئيات خارج شده و نگاهي به تصوير کلي هم بياندازند. در اين صورت ممکن است متوجه شوند که در محل اشتباهي نقب زده اند

پرسش هاي کل نگر برعکس پرسش هاي جزءنگر است و به دنبال فهم کلي تر است. اين پرسش ها به دنبال مفاهيم، قصدها و ارتباط هاست

برخي از پرسش هاي کل نگر عبارتند از

معني اين چيست؟

مي تواني يک تصوير بزرگتر را ترسيم کني

اين چگونه به ... مرتبط مي شود؟

ما در اينجا مي خواهيم چه چيزي را به دست آوريم؟

وظيفه اين افراد چيست؟ به دنبال چه چيزي هستند؟

کل نگري و جزءنگري

شما مي توانيد براي فهم بيشتر، هر دو روش را با هم به کار بگيريد. به عنوان مثال

- از يک سطح بالا شروع کنيد تا مسئله اوليه را بيابيد

- سپس موضوع را ريز کنيد تا اهداف عملي پروژه را تعيين کنيد

- به سطح کلي تر بياييد تا کليت پروژه را مرور و مورد توافق قرار دهيد

- موضوع را جزءنگري کنيد تا فهم بهتري از مسئله بيابيد

- به سطح کل بيايد تا ارتباط مسئله با ديگر سيستم هاي پيراموني و اثرات متقابل آن سيستم ها با مسئله را بيابيد

- به سطوح جزء برويد تا اقدام هاي خاص را بيابيد

منبع

http://changingminds.org/techniques/questioning/chunking_questions.htm

Saturday, June 26, 2010

نکته 95 - قدرت پرسشگری





پرسشگري به شما قدرت زيادي مي دهد. در اينجا به برخي از مهم ترين کاربردهاي پرسشگري پرداخته مي شود




کنترل

پرسش کردن باعث مي شد که شما جريان فکري خود يا جريان يک گفتگو را کنترل کنيد. وقتي که پرسشي مطرح مي شود، محرک قدرتمندي براي پاسخ آن بوجود مي آيد. اگر شما بتوانيد پرسشگري را حفظ کنيد، کنترل از آن شما خواهد بود

سياستمداران بر اين قدرت واقف هستند. از اين رو به جاي آنکه به پرسش مصاحبه کننده پاسخ دهند، آنچه را که او دوست دارد بيان مي کنند؛ مثلا" مي گويند: «بله اين سوال جالبي است اما واقعيت اين است که .....»

اطلاعات

اشراف اطلاعاتي منجر به قدرت بيشتر مي شود و پرسش مي تواند باعث کسب اطلاعات شود. به خصوص وقتي پرسش ها را با دقت طرح مي کنيد مي توانيد تمامي اطلاعاتي را که منجر به انجام بهتر هدفتان مي شود را جمع آوري کنيد

جمع آوري اطلاعات مانند بازي جورچين است. شما بخشي از اطلاعات را به دست مي آوريد و آنها را کنار هم مي گذاريد تا به يک تصوير بزرگتر برسيد. پرسش هاي جستجوگرانه براي کسب اطلاعاتي که به آن نياز داريد، بسيار مفيد واقع مي شود

شنيدن

اگر مي خواهيد بيشتر شنونده باشيد تا گوينده، پرسش گر باشيد. در اين صورت طرف مقابلتان را تحريک به صحبت مي کنيد و مي توانيد بيشتر گوش کنيد. پرسش هاي باز (پرسش هايي که جواب بله يا خير ندارد) در اينجا خيلي مفيد است زيرا جواب هاي کوتاه ، پرسش هاي بيشتري را ايجاب ميکند

متقاعد کردن

براي متقاعد کردن، پرسش کردن بهتر از ديگر راه هاست. پرسش هاي منطقي باعث مي شود، طرفتان به آنچه مي گوييد، دقت بيشتري کند. به همين صورت، پرسش هاي سقراطي باعث مي شود ديگران به فکر فرو روند تا اينکه به دنبال يافتن جوابي براي شما باشند

منبع

http://changingminds.org/techniques/questioning/power_of_questions.htm

Friday, June 25, 2010

نکته 94 - دو جهت در تفکر خارج از چارچوب


تفکر خارج از چارچوب، استعاره اي براي تفکر خلاق است. اين تفکر به دنبال ايجاد ايده ها، مفاهيم، بينش و چشم اندازهاي جديد است. براي شروع تفکر خارج از چارچوب بايد عقايد، چشم انداز، زاويه نگاه به مسايل و الگوهاي ذهني را به صورت تعليق نگه داريم. براي اين منظور بايد ذهن را نسبت به آنچه در جريان است و يا آنچه ديگران مي گويند، باز گذاشت.

تفکر خارج از چارچوب داراي دو جهت است : دروني و بيروني


جهت دروني تفکر خارج از چارچوب، به طرح پرسشهاي زير مي پردازد

چگونه مي تواني دنيا را به شکل ديگري ببينم؟

چگونه مي توانم در کار، زندگي شخصي و ارتباط با ديگران، خلاقانه تر عمل کنم؟

چگونه کارهايم را سريعتر، ارزان تر و بهتر انجام دهم؟

چگونه تفکرم را به سطح بالاتري ارتقا دهم؟

...

در جهت دروني تفکر خارج از چارچوب، کلمه اي که بيشتر مورد استفاده واقع مي شود «من» است. اين جهت به مديريت فردي مي پردازد تا مهارت ها و ظرفيت هاي بيشتري در تفکر خارج از چارچوب حاصل شود. اين جهت گيري، دنبال به چالش کشيدن رفتار، نگرش و عقايد است. اين جهت گيري از اين جا آغاز مي شود که فرد معتقد است که مي تواند مهارت هايش را افزايش دهد

وقتي که در اين مسير قرار گرفتيد، در نظر داشته باشيد که شما فرايندي را انجام مي دهيد که حداقل 90 درصد مردم يا نميتوانند يا نمي خواهند که اين جهت گيري دروني تفکر خارج از چارچوب را انجام دهند


جهت بيروني تفکر خارج از چارچوب، به طرح پرسشهاي زير مي پردازد

چگونه مي توانيم تفکر ديگران را متوجه کنيم تا راه حل هاي جديد و روش هاي نوآورانه براي انجام کارشان پيدا کنند؟

ديگران چگونه درباره اين مسئله/ شرايط/ موضوع فکر مي کنند؟

چگونه مي توانيم براي حل اين مسئله، کمک دهيم؟

از چه راه متفاوتي مي توانيم سازمان را تحت تاثير قرار دهيم؟

...

در جهت بيروني تفکر خارج از چارچوب از واژه «ما» استفاده مي شود. در اين جهت، تمايل به آن است که تفکر افراد سازمان يا گروه تغيير پيدا کند. از اين رو جهت بيروني تفکر خارج از چارچوب، سازمان ها و تيم ها را براي رشد، نوآوري و خدمات بهتر آماده مي سازد

اين جهت گيري بر اين استوار است که هرکس ديدگاه منحصر به فردي دارد و اگر افراد بينش ها، ايده ها، تجارب و دانش خود را با يکديگر به اشتراک گذارند، تفکرشان توسعه مي يابد

براي جهت گيري بيروني تفکر خارج از چارچوب در يک سازمان يا گروه، شرايط زير لازم است:

بايد بين اعضاي گروه، اعتماد و احترام وجود داشته باشد

داشتن اين عقيده که «هر ايده اي ارزشمند است» حياتي است

آزادي بيان در سازمان يا تيم بايد بها داده شود به گونه اي که درونگراترين افراد نيز مايل به اظهار نظراتشان باشند

بايد ساختاري وجود داشته باشد که ايده ها نگهداريو توسعه يابند

حوصله زياد، زيرا برخي از موارد بي اهميت نيز مطرح مي شود

عادت به قضاوت در مورد ايده هاي ديگران و اينکه «قبلاً اين را آزموديم و جواب نگرفتيم» بايد کنار گذاشته شود


منبع

http://ezinearticles.com/?The-Two-Dimensions-Of-Thinking-Outside-The-Box&id=780290

Wednesday, June 23, 2010

نکته 93 - تفکر با همه مغز


دو نيم کره مغز به دو شيوه گوناگون تفکر مي کنند. از جمله اينکه نيمکره چپ مغز داراي تفکري منطقي، عقلاني، جزنگر، رياضي، تحليلي، روش مند و عملگراست در صورتي که نيمکره راست مغز داراي تفکري شهودي، استعاري، کل نگر، موسيقايي، بصري، عاطفي، ريسک پذير، في البداهه، مفهومي و ترکيبي است. انسان ها بر اساس عادت تنها از يک نيمکره استفاده مي کنند اما همانطور که مي بينيد، تمام روش هاي تفکري نيم کره هاي چپ و راست مغز مفيدند و اگر بتوان از هر دو نيم کره و در هماهنگي با يکديگر استفاده کرد، کارايي تفکر بسيار بيشتر مي شود

براي کسب مهارت از هر دو نيم کره مغز، 4 تکنيک زير مي تواند مفيد باشد

عملکردهاي متضاد : زماني را بگذاريد و کارهايي را با دست غير غالب خود انجام دهيد. مثلاً اگر راست دست هستيد، با دست چپ بنويسيد. هنگامي که عادتي را مي شکنيد، يک راه عصبي (نوروني) جديد ايجاد مي کنيد که به مغز امکان انتخاب بيشتري مي دهد. به يان ترتيب رسيدن به راه حل هاي جديد آسان تر مي شود

روان نويس هاي رنگي و کاغذهاي بدون خط : به جاي استفاده از کاغذهاي خط دار و خودکار، در جلسات و يا کارهاي نوشتاري، از کاغذهاي بدون خط و روان نويس هاي رنگي استفاده کنيد. بدون استثنا، به محض اينکه طعم خوش آزادي در نوشتار را چشيديد و خارج از چارچوب عمل کرديد، ايده هاي جديد توليد خواهد شد و ديگر نخواهيد توانست داخل چارچوب هاي ذهني عمل کنيد. خطوط کاغذ تاثيري ناخودآگاه بر ذهن دارد که عملکرد مغز را در الگوهاي عادتي و تکراري محدود مي کند. با حذف اين خط ها، مغز براي انديشيدن، آزادي بيشتري به دست مي آورد و به جاي عملکرد خطي، در فضايي چندوجههي حرکت مي کند

غرق شدن در حس ها: آگاهانه، تمام حس هاي خود را درگير سازيد. به جاي اينکه تنها در يک موقعيت قرار گيريد و بيانديشيد، به جايي برويد که نور، صدا، بو، مزه و همچنين امکان لمس کردن داشته باشيد. هرچقدر بيشتر حس هايتان را در فرايند خلاق وارد سازيد، تفکر و آگاهي خود را توسعه مي دهيد و اطلاعات بيشتري را دريافت مي کنيد

تجسم : پروژه ها، مسايل، اهداف، محصولات و اعمال را تجسم کنيد. به اين ترتيب ايده ها به ذهن شما جاري خواهد شد. اثبات اين موضوع ساده است. ابتدا سعي کنيد که موارد جديدي که بايد به يک محصول اضافه شود را در يک مدت معين مثلاً 5 دقيقه تصور کنيد. تعدادي از آن موارد را خواهيد يافت. سپس، وانمود کنيد که شما خودتان آن محصول هستيد و به مدت 5 دقيقه در مورد محصل (يعني خودتان) صحبت کنيد. در اين صورت به صورت تصاعدي، نيازها را بهتر خواهيد فهميد. تجسم کردن و خود را جاي يک محصول يا فرايند، مسئله و ... گذاشتن، به شما بينش و آگاهي اي مي دهد که از طريق تفکر معمولي به آن دست نخواهيد يافت

منبع

http://ezinearticles.com/?Whole-Brain-Thinking&id=485705

Sunday, June 20, 2010

نکته 92 - آموزش تفکر به خردسالان


کودکان مدت ها قبل از اينکه راه بيافتند مي توانند از ذهنشان استفاده کنند. بنابراين آموزش تفکر و مهارت هاي ذهني بايد در همان سال هاي اول آغاز شود

اولين چيزي که براي آموزش تفکر لازم است، علاقه مند کردن آنهاست. هيچ آموزش خسته کننده اي، موثر نخواهد بود. هر بچه کلافه اي نيز بالاخره فکر خويش را به کار خواهد گرفت اما در مورد آنچه در بيرون از خانه جاري است يا بازي کردن فوتبال بعد از مدرسه. البته اين نحوه فکر کردن مد نظر ما در اين نوشتار نيست

آموزش تفکر به کودکان بر مبناي تحريک کردن، مشتاق کردن و کنجکاو کردن بچه هاست. بچه ها در دوران مدرسه و يا نوجواناني انگيزه هاي زيادي براي فکر کردن دارند. ادامه تحصيل، بازي با همسن و سالان، آينده شغلي و ... انگيزه هاي خوبي هستند که فکر آنها را به خود مشغول خواهد کرد. اما در مورد خردسالان چنين نيست و مشتاق و تحريک کردن آنها در به کارگيري ذهن، يک عامل اساسي است

يکي از راه هاي موثر اين است که وقتي داستاني را براي آنها مي خوانيد، تنها به خواندن کلمات آن داستان اکتفا نکنيد بلکه مکث کرده و از آنها پرسش هاي مانند اين را بپرسيد: به نظر تو چرا اين بچه ها قبل از اينکه به اعماق جنگل بروند پشت سرشان خورده نان مي ريزند؟

قبل از ادامه داستان، اجازه دهيد کودک حدس بزنند تا ببينيد که آيا آنها علت را پيدا کرد يا نه. به اين ترتيب وقتي از آن صفحه گذر کنيد که کودک متوجه شود که علت ريختن خرده نان اين است که ردي از خود به جا گذارند تا راه برگشت، پيدا شود

پرسش هاي زيادي است که مي توانيد بپرسيد تا ذهن کودکان را تحريک به تفکر کنيد از جمله اينکه

وقتي پسر و دختر خواستند که به خانه برگردند، خرده نان هاي که ريخته بودند کجا بود؟

آيا آنها نتوانستند که نان ها را پيدا کنند؟

آيا تا به حال به پرندکان خرده نان يا دانه داده اي؟

در کجا به پرندگان يا حيوانات غذا دادي؟

...

حتماً وقتي سوالي را مي پرسيد به کودکان فرصت فکر کردن بدهيد و اگر حوصله شان سر رفت، به جاي دادن جواب، آنها را با يک سوال ساده تر راهنمايي کنيد

منبع

http://ezinearticles.com/?Children-and-Cognitive-Development:-Teach-Them-To-Think&id=243561

Saturday, June 19, 2010

نکته 91 - اهميت تفکر استراتژيک براي رهبران


براي رهبراني که مي خواهند آينده خود و محيطشان را تغيير دهند، تسلط بر تفکر استراتژيک بسيار مهم است. تفکر استراتژيک ، نقطه آغازين ايجاد چشم انداز است. در گذشته رهبران فرصت داشتند که تفکر کرده و يک چشم اندازي را بيافرينند و آن را تحقق بخشند. اما امروزه ما در جامعه اطلاعات زندگي مي کنيم. ما امکان هاي بسياري را داريم که در گذشته امکان پذير نبود. در گذشته معمولاً پسر يک نانوا، نانوا مي شد. ساختار دوراني که در آن بسر مي بريم غير خطي است و پيشرفت ها نيز غير خطي است. بنابراين تفکر ما هم بايد بتواند به صورت غيرخطي حرکت کند

استراتژي يعني راه تحقق يک هدف که بر اساس چشم انداز تعيين شده است. مزيت استراتژي اين است که تلاش هاي ما را متمرکز مي کند اما عيبش اين است که ما را به چشم انداز محدود مي کند. از اين رو ممکن است همه اعضاي يک تيم با هم دچار اشتباه شوند. بنابراين در استراتژي يک پارادوکس (تضاد) وجود دارد که متفکران استراتژيک آن را اينطور تعريف مي کنند : هرچقدر که بيشتر درست باشي، امکان نادرست بودنت در آينده افزايش خواهد يافت.

تفکر استراتژيک و چشم انداز

رهبران موفق به گونه اي عمل مي کنند که گويي اکنون در آينده هستند. بنابراين تفکر استراتژيک فرصت هاي خلاقيت را براي آنها نمايان ساخته و به اين صورت آنها مي توانند بر آينده اثرگذار باشند.

تفکر استراتژيک، داشتن آگاهي از آن چيزي است که هنوز شکل نگرفته، يعني پيش بيني. رهبراني که از توان پيش بيني برخوردارند، تلاش مي کنند ديگران را تحريک کرده تا پرسشگر شوند و بيانديشند. بنابراين چنين رهبراني، انسان را به مثابه ماشين نمي بينند

اين رهبران اول بايد بتوانند رويايشان را به تصويري که قابل درک براي پيروانشان باشد، تبديل کنند. بعد اين ديدگاه را بين ديگران به مشارکت مي گذارند به گونه اي که آنها را تحريک کرده تا هرآنچه در مورد آن نمي دانند را ياد بگيرند. بنابراين چنين رهبراني مي توانند رويايي را زندگي عيني بخشند

براي اينکه رهبران بتوانند چشم اندازي را بيافرينند، دائماً بايد چارچوب هاي ذهني شان را بازنگري و توسعه بخشند. اين کار توسط تفکر و پرسشگري ميسر است. رهبراني که دائم از خود مي پرسند «چه خواهد شد اگر...» خواهند فهميد «چه خواهد شد اگر...» . اين رهبران در جستجوي آينده هستند و قبل از اينکه تغييرات رخ دهد، خود را براي آن آماده مي کنند

برنامه ريزي استراتژيک

برخي با برنامه ريزي دقيق مخالفند زيرا معتقدند برنامه ريزي دقيق، مانع انعطاف پذيري است. اما برنامه ريزي مي تواند مفيد باشد اگر همراه با تفکر استراتژيک و رهبري آينده نگر انجام شود. در اين صورت تمرکز بر محصول نهايي است نه بر مشکلاتي که در حين مسير ايجاد مي شود

برنامه ريزي صلب بر سوال «چه اتفاق افتاد؟» متمرکزاست در صورتي که برنامه ريزي استراتژيک بر سوال «چه اتفاقي دارد مي افتد؟» تمرکز دارد

منبع

Friday, June 18, 2010

نکته 90 - اولويت بندي اهداف


دانستن چگونگي اولويت بندي اهداف، يکي از مهارت هاي تفکر استراتژيک است. در هر فعاليتي، مي توان زمان و انرژي را در بي نهايت کار صرف کرد

درباره اهدافي که مي خواهيد به انجام برسانيد، فکر کنيد. براي اين اهداف يک برنامه زمانبندي روشن و شفاف داشته باشيد. هرچقدر اين برنامه زمانبندي واقع بينانه تر باشد، احتمال اجتناب از آشفتگي بيشتر است. نداشتن برنامه زمانبندي مصادف است با مصرف غير موثر منابع

چگونگي تنظيم برنامه زمانبندي واقع بينانه

مدت زمان انجام هر فعاليت را تخمين بزنيد. دياگرامي ترسيم کنيد که زمان همه فعاليت ها را نشان دهد. زمان انجام کل کار را نيز محاسبه کنيد. مدت زمان محاسبه شده را با زمان ديگر برنامه هاي مشابه مقايسه کنيد. آيا برنامه زمانبندي شما واقع بينانه است؟ آيا لازم است زماني را صرف وقايع پيش بيني نشده بگذاريد؟ آيا لازم است که برنامه مقداري فشرده تر شود تا براي فازهاي احتمالي بعدي، زمان آزاد کرد؟

فعاليت هايي که پيش نياز ديگر کارها هستند را مشخص کنيد. اين فعاليت ها، گلوگاه هاي کار هستند

بعد از انجام هر تغييرات ضروري، آن را به ديگر دوستان، همکاران يا ديگر افراد متخصص بدهيد تا نظرشان را درباره مشکلات احتمالي بدهند. آنها ممکن است مشورت هاي خوبي به شما بدهند. بعد از گرفتن اطلاعات خوب، طرحتان را براي حل مشکلات پيش رو و نهايي سازي برنامه ارائه دهيد

چگونگي اولويت بندي کارهاي جاري

وقتي که به برنامه تان نگاه مي اندازيد، مي بينديد که يک ليست بلند از کارهاي که بايد در هر مقطع از زمان انجام دهيد، پيش روي شماست. اين ليست کارهاي اجرايي را نبايد بر اساس اولين کاري که قابل انجام است يا ساده ترين کارها پيش برد. بلکه لحظه اي مکث کرده و اين کارها را اولويت بندي کنيد. مبناي اولويت بندي اين باشد که کدام فعاليت در تحقق هدف اصلي، نقش بيشتري دارد

از خودتان بپرسيد : کدام يک از اين فعاليت ها حياتي تر است؟ کدامشان نتايج بيشتري را در بر خواهد داشت؟ کدامشان نقش کمتري در تحقق هدف اصلي دارد؟ کدام کارها قابل واگذاري است؟

به خاطر داشته باشيد که برخي از کارها ضروري است اما در هدف اصلي نقش چنداني ايفا نمي کند؛ مثلاً تهيه گزارشي که زمان انجام آن فرارسيده است و نمي توان آن را به تاخير انداخت. اگر شما عمده زمان خود را صرف کارهاي فوريت دار که نقشي در هدف اصلي تان ندارد کنيد، شما در خطر عدم تحقق هدف اصلي تان قرار خواهيد گرفت

با تعيي اولويت فعاليت هاي جاري، خواهيد فهميد که انرژي و زمان خود را صرف چه کارهايي و با چه ترتيبي کنيد. به اين ترتيب شما مي توانيد زمانتان را تقسيم بندي کرده و کارهايي که بايد امروز، فردا، هفته آينده و ماه آينده انجام شود را متوجه شويد

شما همچنين مي توانيد مشخص کنيد که کدام يک از فعاليت ها را مي توانيد به ديگران واگذار کرده و يا حتي از انجام آن صرفنظر کنيد

هر پروژه شامل ليست بلندي از فعاليت هاي اجرايي است. از کجا آغاز مي کنيد؟ چگونه مي فهميد که کدام فعاليت ها حياتي تر هستند؟

منبع

http://ww3.harvardbusiness.org/corporate/demos/hmm10/strategic_thinking/establish_clear_realistic_timelines.html

Thursday, June 17, 2010

نکته 89 - تجزيه و تحليل اطلاعات


هنگامي که با موقعيت پيچيده اي روبرو هستيد، اعم از تصميم هاي حياتي، مديريت يک وضعيت پيچيده، حل يک مسئله دشوار يا ايجاد پيشرفت در انجام يک کار، شما بايد با انبوهي از اطلاعات درگير شويد. اول از همه، چگونه مي فهميد که همه اطلاعات لازم را در اختيار داريد؟ و بعد اينکه چگونه اطلاعات غير مرتبط را جدا مي کنيد؟ اين توانايي ها، براي تفکر استراتژيک ضروري است

قبل از جمع آوري اطلاعات، ليستي از اطلاعات مهمي که براي گذر از موقعيتي که با آن روبرو هستيد را مشخص کنيد. براي انجام اين کار نياز نيست که وارد جزئيات شويد، بلکه موضوع را از يک منظر جديد بنگريد. براي اينکار بايد سوالاتي را طرح کنيد که گويي در آن منظر استقرار يافته ايد

از قاعده 80-20 استفاده کنيد

وقتي اطلاعات را دسته بندي و مرتب مي کنيد، از قاعده 80 – 20 استفاده کنيد . اين قاعده که با پاراتو يا اقليت مهم، نيز مشهور است بيان مي دارد که 20درصد اطلاعات، 80 درصد اهميت را دارد

از اطلاعات غير مرتبط، اجتناب کنيد

از اطلاعاتي که ضروري يا مفيد نيستند يا اينکه به دست آوردن آنها زمان زيادي را از شما سلب مي نمايد، اجتناب کنيد حتي اگر برايتان خيلي جالب باشد. تنها بر اطلاعاتي متمرکز باشيد که به شما کمک مي کند تا پيشرفتي داشته باشيد

سوالي که در اين باره بايد به صورت پيوسته بپرسيد اين است که :«آيا به دست آوردن اطلاعات بيشتر، مي تواند تغيير اساسي در آنچه اکنون مي دانيد، ايجاد کند؟» اگر جواب منفي است، از جمع آوري آن اطلاعات صرفنظر کنيد

يک برنامه جمع آوري اطلاعات را تدوين و اجرا کنيد

مشخص کنيد که چطور، کجا، کي و توسط چه کسي اطلاعاتي که لازم داريد را بايد به دست آوريد. گفتگو با افراد داخل يا خارج سازمان، مطالب مکتوب، بحث هاي گروهي، نظرسنجي، جستجوي اينترنتي و مشاهدات مستقيم، همگي مي تواند منبعي براي کسب اطلاعات باشد

از اطلاعات موجود استفاده کنيد

چرخ را دوباره اختراع نکنيد. به جاي آن بپرسيد: «آيا کسي هست که قبلاً با اين مشکل روبرو شده باشد؟ اگر بله، چگونه آن را

حل کرده است؟ نتايج آن کجاست؟ چگونه مي توانيم راه حل را با موقعيت کنوني انطباق دهيم؟»

منبع

http://ww3.harvardbusiness.org/corporate/demos/hmm10/strategic_thinking/determine_critical_information.html

Wednesday, June 16, 2010

نکته 88 - تفکر استراتژيک، فرايندي جاري




تفکر استراتژيک يک فرايند جاري و دائم است نه لحظه اي و موقت. کساني که به صورت استراتژيک مي انديشند، دائماً محيط شان را ارزيابي مي کنند تا موقعيت ها، فرصت ها و چالش هاي آن را دريابند. آنها بعد از جمع آوري اطلاعات، آنها را آناليز کرده تا تغييراتي که امروز بايد انجام داد را بشناسند تا بتوانند به آنچه که فردا برايشان مطلوب است برسند

فرايند تفکر استراتژيک داراي دو مرحله متمايز است: نگاه کل نگر به محيط و اقدامات سيستماتيک جهت رسيدن به نتيجه



مرحله اول : نگاه کل نگر

در اين مرحله بايد نگاه وسيع و همه جانبه داشته و موضوعاتي که بايد با تفکر استراتژيک به آنها پرداخته شود تعيين گردد. براي رسيدن به چنين نگاهي بايد حدود و حريم محيطي که در آن فعاليت مي کنيد را بشناسيد و اهداف استراتژيکي که انتخاب مي کنيد در اين محدوده بگنجد

مرحله دوم: به کارگيري توانايي ها

ارتباطات، الگوها و روندها را بشناسيد. الگوها را از ميان حوادث نامرتبط به يکديگر بشناسيد. اطلاعات مرتبط را دسته بندي کنيد تا از تعداد موضوعاتي که در هر مقطع زمان بايد با آنها درگير شويد، کاسته شود

خلاقانه بيانديشيد و گزينه هاي گوناگوني پيش روي خود داشته باشيد. احتمالات جديد را ببينيد، مفروضات خود را به

چالش بکشيد و ذهن خود را براي دريافت اطلاعات جديد باز بگذاريد

اطلاعات را ارزيابي کرده و آنها را هنگام تصميم گيري، مديريت يک پروژه و برطرف کردن يک تعارض و ... اوليت بندي کنيد

اقداماتي که بايد انجام دهيد را نيز بر اساس اهداف، اولويت بندي کرده و در يک زمان به چند هدف که با يکديگر تداخل يا تعارض دارند نپردازيد

توازن و هماهنگي برقرار سازيد. نکات مثبت و منفي هر ايده يا اقدام را بررسي کنيد. انتخابتان بر اساس آنچه بايد و آنچه نبايد انجام دهيد باشد. بين اهداف کوتاه و بلند مدت خود، توازن برقرار سازيد

منبع

http://ww3.harvardbusiness.org/corporate/demos/hmm10/strategic_thinking/an_ongoing_process.html