به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Tuesday, August 02, 2011

نکته 193 : آنچه انتخاب کردید، انتخاب خودتان نیست

بسیاری از خوانندگان در مورد انتخاب مطالب من (نویسنده) هنوز سر در گم هستند. بیشتر انتقادت شامل موارد زیر است

یک- مسائل ذهنی‌ پایه و اساس مشکلات بدنی هستند. ولی‌ اگر ذهن از مغز جدا باشد (در هر سطحی) بنابرین انتخاب, تمایلی آزادانه است.

دو- قبول اینکه مسائل ذهنی‌ مانند: انتخاب ها، تلاش ها، اهداف، استدلالات و غیره باعث اقدامات خاص میشوند. اما چنین حالات ذهنی‌‌ای مستلزم اراده آزاد برای موجودیت خود هستند، که خود این تناقص مطالب گذشته است. یا ما آزادانه تفکر و رفتار می‌کنیم یا اینکه چنین چیزهایی به عنوان انتخاب، تلاش، هدف، استدلال و غیره وجود ندارند

سه- اگر حتی افکار و اعمال محصول ناخوداگاه ما باشند، هنوز هم افکار و اعمال ما هستند، هر چیز که مغز ما انتخاب کند، آگاهانه یا ناآگاهانه، چیزی است که ما آنرا انتخاب کرده ایم که انجام دهیم. این یک واقعیت است که آگاه بودن ذهن باعث اقدامات و انجام دادن‌ها میشود و نفی انتخاب آزادانه نیست

این انتقادت ابزار سردرگمی در مورد فرضیه اول من است. اولی‌ که بسادگی اشتباه است واین یک استدلال کاذب است که انتخاب آزادانه مستلزم فلسفه مادی گرایانه نیست. شکی نیست که رویداد‌های ذهنی‌ محصول حوادث پیرامون ما هستند. اما حتی اگر بخشی از ذهن انسان روحانی باشد، هیچ چیزی در مورد استدلال من تغییر نمیکند. عملیات ناخوداگاه روح، آزادی بیشتری از فیزیولوژی ناخوداگاه مغز به شما اعطا نمی‌کند. اگر شما در مورد حرکت بعدی روح خود نمیدانید یا اینکه چرا لحظه‌ای قبل اینگونه رفتار کردید، بخاطر اینست که کنترلی روی روح خود نداریم. این یک واقعیت محض است که در تمام مواردی که یک فرد آرزوی احساس یا رفتاری متفاوت می‌کند، نسبت به آنچه کرده: فکر کنید به اینکه میلیونها متدین خوب دیگر که احتمالا روحاً همجنس گرا یا دارای تمایلات جنسی‌ و یا مستعد چاقی مفرط هستند، از نماز و دعا خسته شده‌اند، با این حال، انتخاب آزادانه‌ای مشهود نیست، وقتی‌ که یک فرد، با نگاه به گذشته خود نسبت به آنچه آرزوی انجامش را داشته دقیقا انجام داده باشد. این نیروی اعجاز آور روحی است که بشما اجازه خوردن یک کیک گیلاس برای صبحانه را نمیدهد که در رژیم غذایی خود باقی‌ بمانید

انتقاد دوم هم بی‌اساس است. بلی، انتخاب ها، تلاشها، اهداف، استدلالات، و سایر فرایند‌های ذهنی‌ بر رفتار ما تاثیر گذارند. اما آنها خود قسمتی‌ از جریاناتی هستند که باعث آگاهی‌ میشوند که به افزایش بیداری (هوشیاری) می انجامد و ما نفوذی روی کنترل نهایی‌ آن نداریم. انتخاب‌های من مهم هستند، اما آنچه من انتخاب می‌کنم، انتخاب من نیست و حتی اگر به نظر برسد که انتخاب من هست. برای مثال: اگر بر سر دو راهی برای انتخاب دو گزینه قرار گیریم حقی‌ برای انتخاب راه سوم یا بیشتر نداریم، پس آنچه انتخاب می‌کنم آن چیزی نیست که می‌خواهم انتخاب کنم. نکته پسرفت در اینجاست که انتهای هر دو راه تاریکی‌ است. از نظر ذهنی‌، هر دو راه برای من مرموز و گنگ هستند

شوپنهاور می‌گوید: انسان میتواند آنچه می‌خواهد انجام دهد ولی‌ قادر به اختیار آنچه اراده می‌کند، نیست. انشتین (در تایید نظر شوپنهاور) به این نکته اشاره می‌کند : راستش، من نمی‌فهمم وقتی‌ که مردم در مورد انتخاب آزادانه انسان صحبت میکنند، که مثلا من بین یکی‌ از این دو راه باید انتخاب کنم، چه ربطی‌ به آزادی دارد؟ من که اصلا درک نمیکنم. من احساس می‌کنم که می‌خواهم پیپم (چپق) را روشن کنم، ولی‌ این به آزادی من چه ربطی‌ دارد؟ چه علاقه‌ای پشت عمل روشن کردن پیپ است؟ یک علاقه دیگر؟

اما بسیاری از مردم این مشکل پسرفت را ناچیز و کاذب میشمارند. برای آنها آزادی انتخاب و اراده مترادف با این ایده است که: با توجه به هر فکر یا اقدام خاص، واکنش هر کس متفاوت است. ولی‌ می‌توان گفت که من می‌توانستم کاری غیر از آنچه که در ذهنم بود، انجام دهم، تا آزادی عمل خویش را نشان دهم. این فکر درست مثل نوشته روی سنگ قبر، متعلق به زمان گذشته است. آنچه که ما در آینده میخواهیم انجام دهیم و چرا، در نهایت، برایم ناشناخته باقی‌ میماند. برای اعلام "آزادی" می‌توان اینگونه گفت: من نمیدانم که چرا اینکار را کردم ولی‌ چیزی بود که دوست داشتم انجام دهم و برایم مهم نیست که چرا انجام دادم

و این دقیقا نشاندهنده این است که آخرین انتقاد هم فرار از مشکل است. گفتن اینکه "مغز من" تصمیم گرفته که این فکر و عمل را به این روش خاص انجام دهد، آگاهانه یا ناآگاهانه، شامل آزادی من نیز هست، و این چشم پوشی دقیقا به این دلیل است که مردم در درجه اول معتقد به آزادی انتخاب هستند: احساس واسطه آگاهانه. مردم احساس میکنند که نویسنده افکار و اعمال خویشند، و این تنها دلیل اینست که چرا در ارتباط با مشکل انتخاب و اراده آزادانه، بحث کردن ارزش دارد

هر یک از ما دارای اندام‌هایی‌ که به مغز مربوط میشوند ، هستیم که باعث تصمیم‌گیری ناخوداگاه میشود ولی مسئول این تصمیم‌گیری ناخوداگاه نیستیم. آیا شما در حال حاضر می‌خواهید که سلول‌های قرمز خون تولید کنید؟ یا در حال حاضر می‌خواهید که آنزیم‌های گوارشی ترشح کنید؟ البته که این بدن شماست ولی‌ همین بدن اگر تصمیم به کاری دیگر بگیرد، غیر از آنچه به علل خودکار انجام میشود، آنگاه شما قربانی این تغییرات خواهید شد. گفته میشود که من "مسئول" تمامی‌ اتفاقات درون خودم هستم، چرا که این "منم" که ادعای مسئولیت حمل ارتباط احساسات و اخلاق را دارم و این انتخاب آزادانه را یک مشکل همیشگی‌ برای فلسفه می‌سازد.

همانگونه که من استدلال کردم، در هر صورت، مساله ساده‌ای نیست که انتخاب آزادانه یک معنای بیرونی و درونی ندارد (یعنی‌ زمانی‌ که فکر و اعمال ما بوسیله شخص سوم مشاهده میشود) ولی‌ این کاملا امکان پذیر است که از طریق درونگرایی توجه شود. در واقع، در حاضر مشغول انجام بررسی و تحقیق روی این انتخاب و اراده آزادانه هستم و میبنید که در ادامه این مطلب هر چه دوست دارم مینویسم. هر چه بنویسم البته که انتخاب و نوشته من است. هیچکس مرا مجبور نمیکند و هیچکس هم لغات خاصی‌ را به من دیکته نمیکند. اگر بخواهم می‌تونم دستور زبان را هم مراعات نکنم. و اگر بخواهم یک خرگوش در جمله بگذارم، آزاد هستم که اینکار را بکنم

ولی‌ توجه به جریان آگاهی‌ من نشان اینست که این مفهوم آزادانه از دسترس خارج است. خرگوش از کجا آمد؟ چرا فیل را در جمله قبل بکار نبرد‌م؟ نمیدانم. آیا آزاد بودم که کار دیگری انجام دهم؟ این سوالات عجیب و غریب و بیمعنا هستند. چگونه می‌تونم ادعا کنم که کاری غیر از آنچه کردم می‌توانستم انجام بدهم، در حالی‌ که علل اینکار برای من روشن نیست؟ بله، حتی حالا هم آزادم که خرگوش یا فیل را جای هم بگذارم، ولی‌ اگر اینکار را انجام دهم، چه توضیحی برای آن دارم؟ غیر ممکن است که علل هریک از این انتخاب‌ها را بدانم

در انتها، این مطلب چه چیزی را به همراه میاورد؟ به هر حال این مقاله باید بپایان برسد و حالا می‌خواهم ناهار بخورم. آیا آزادم که در مقابل این احساس گرسنگی مقاومت کنم؟ خوب، البته که هیچ کس بزور اسلحه مرا وادار به خوردن ناهار در این لحظه نمیکند، ولی‌ گرسنه هستم و می‌خوام که بخورم. آیا حالا میتوانم کمی‌ بیشتر در مقابل گرسنگی مقاومت کنم؟ بله البته و حتی برای لحظات خیلی بیشتر. اما نمی‌فهمم که چرا تلاش برای اینکار می‌کنم و نه کاری دیگر؟ چرا تلاشهای من دقیقا زمانی‌ که می‌خواهم قطع میشوند؟ در هر حال زمان رفتن فرا رسیده و من گرسنه هستم. بنظر می‌رسد که حق مطلب را بیان کردم. در واقع، چیز دیگری در این زمینه به ذهنم نمیرسد. کجای این آزادیست؟

تالیف : سام هریس

ترجمه : فرشاد سجادی

منبع

http://www.samharris.org/blog/item/you-do-not-choose-what-you-choose/


No comments: