به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Saturday, August 27, 2011

نکته 196- اول میترسم و بعد فکر میکنیم، بعد بیشتر میترسم و کمتر فکر میکنیم


ترس چیز مضحکی است، هنگامی که آنرا حس میکنیم، در همان حال بدن ما بخوبی مشغول دفاع از خود میشود. مغز اولین و مهمترین عضو بقاء زندگی است و هنگامی که کوچکترین خطری را حس کند، حتی قبل از اینکه قسمتهای آگاهانه وعقل درگیر آن شوند، بطورغریزی و ناخودآگاه پاسخ به موقعیت فرار یا مقابله را مییابد. که این موجب تغییرات تپش قلب، فشار خون، و دگرگونیهای شیمیایی در بدن میشود و هنگامی که مغز این تغییرات را دریافت میکند، و در انتها، در آگاهی شما ظاهر میشود: من میترسم

از آنجاییکه تفکر زمان بیشتری از پاسخ واکنش غریزی میطلبد و حتی چند صدم ثانیه هم میتواند فاصله مرگ و زندگی باشد، پس برای بقاء زندگی لازم است که مغز اول بترسد و بعد فکرکند و در پاسخ مداوم در بروز خطر، عواطف و غرایز دستی بالاتر از شناخت و عقل دارند. مغز اینگونه طراحی شده که بیشتر احساس کند، ولی این بی معنی است که با تکیه بر احساسات نسبت به واقعیات در برخی مواقع احتمال خطرکمتر، بیشتر میترسیم تا در مواقع احتمال خطرات بزرگتر، همانگونه که از شواهد همیشگی نمایان است. و این شکاف عقلانی میتواندخود به یک خطربرای فرد یا جامعه باشد

در اینجا در مورد نمونه ای روشن مینویسم... واکسن. واکسنها، بر اساس شواهد موجود، اثرات جانبی نادر و ایجاد آلرژی و حالت ویژه ای از احتمال خطر را مطرح میکنند. با اینحال، عدم واکسیناسیون موجب ترس مدام و افزایش احتمال وقوع خطر (بیماری) میشود. احتمال بیماری و مرگ افرادی مثل نوزادان، کودکان یا افرادی که در اثر کهولت سن و بیماری واکسیناسیون نشده اند بسیار بیشتر ازافرادی است واکسیناسیون شده است. اما واکسن تنها یک نمونه از این شکاف عقلانی خطرناک است. مردم در مورد رانندگی در حال مستی و یا مشغولیت با تلفن همراه در حین رانندگی به اندازه کافی دقت ندارند و نه تنها خود بلکه دیگران را هم به خطر میاندازند. بعضی دیگر نگرانی بیش از حد برای استفاده از پرتوهای رادیواکتیو برای رعایت اصول بهداشتی در مواد غذایی دارند. (استفاده از پرتو رادیواکتیو باندازه کم در تولید فراورده های غذایی موجب از بین رفتن میکروبها میشود بدون اینکه تغییری در کیفیت کالا ایجاد شود). در نتیجه شرکتهای تولیدی مواد غذایی از این فنآوری استفاده نمیکنند و خطر بیشتری ما را تهدید میکند. در مواردی خانمهای باردار نگرانی بیش از حد در مورد جیوه موجود در ماهی دارند. (جیوه برای توسعه شناخت جنین خطرناک است ولی دربرخی موادغذایی به مقدار بسیار ناچیز استفاده میشود). با اجتناب از خوردن ماهی، این خانمها، یک منبع خوب از اسیدهای چرب، که برای رشد سالم مغز جنین لازم است را از دست میدهند. تحقیقات نشاندهنده اینستکه، اجتناب از خوردن ماهی و چربیها نسبت به مقدار ناچیز جیوه در ماهی،آسیب بیشتری به بدن میزند

نمونه های زیادی برای اثبات شکاف عقلانی موجود است. برای بستن این شکاف نیاز به دانستن چگونگی ایجاد آن داریم. اینطور که معلوم است میدانیم که چرا ترسهای ما با واقعیات ما مطابقت ندارند. جزییات دقیق و علمی موجود هستند. از جمله علم ترس اعصاب، در کتاب جدیدی بنام "واقعا چقدر خطرناک است؟ چرا ترسهای ما همیشه با واقیعت های موجود مطابقت ندارند؟" توضیح در مورد شکاف عقلانی داده ام. اینهم توضیحی از روش ادبیات علوم اجتماعی درباره درک احتمال خطر

تحقیقات دانیل کاهنمن موجب کشف مجموعه ای از ابتکارات، تعصبات، و میانبرهای ذهنی شد. ما عادت داریم که از جمع آوری چند اطلاعات جزیی به قضاوت و تصویر کاملی از واقعیت برسیم. نمونه برداری، انطباق، کادربندی، غنیمت شمری، و نامهای دیگر آکادمیک و علمی زیادی برای این پیشداوری موجود است، خلاصه همینها بما در قضاوت و تصمیمگیری عجولانه کمک میکنند در حالی که ما همه چیز را نمیدانیم و نیازمند اطلاعات کامل هستیم

نتیجه پژوهشها ی پل اسلوویچ اینست که علیرغم وجود مجموعه ای از واقعیات و ویژهگیهای روانی موجب میشود که احتمال خطر، کم یا زیاد جلوه کند. این عوامل درک احتمال خطر عبارتند از

ترسهای کمتر و کوچکتر

ترسهای بیشتر و بزرگتر

داوطلبانه (تابش پرتوهای هسته ای)

تحمیلی (تابش اتفاقی پرتوهای هسته ای)

بیماری با خطر کمتر (بیماریهای قلبی)

بیماری هولناک (سرطان)

طبیعی (تابش آفتاب)

ساخته دست بشر (تابش پرتوهای فنی)

مزایای بیشتر (واکسن بیماریهای جدید مثل آنفولانزا خوکی)

مزایای کمتر (واکسن برای بیماریهای که ریشه کن شده اند)

اطمینان/آشنایی (تصادفات خودروها)

عدم اطمینان (پرتوهای هسته ای. زیرا ما نمیتوانیم آنها را تشخیص دهیم وعلم هم پاسخی برای آنها ندارد)

خطرات احتمالی بیماریهای بزرگسالان (واکسن بزرگسالان)

خطرات احتمالی بیماریهای کودکان (واکسنهای دوران کودکی)


تحقیقات اخیر بروی نظریه شناخت فرهنگی توسط "دون کاهان" نشان داده که دیدگاههای ما درباره احتمال وقوع خطر بشدت شکل گرفته از توافق و هماهنگی گروه اجتماعی ای که به آن تعلق داریم، است. ما، ترجیحا، در یکی از چهار گروه کلی اجتماعی قرار داریم که در دو شبکه امتدادی و زنجیری تعریف میشوند، همه ما در جایی در این دو امتداد قرار داریم

سنتگرا

|

جامعه گرا --------------------------------- فرد گرا

|

اصلاحگرا

فردگرایان جامعه ای را ترجیح میدهند که حداکثر کنترل فردی در زندگی خود داشته باشند. جامعه گرایان جامعه ای را ترجیح میدهند که گروههای فعال درگیر ساخت قواعد و حل مشکلات جامعه باشند. (فردگرایان مشکلاتی مانند پاسخ همگانی به محیط زیست و تغییرات آب و هوایی را نادیده میگیرند، بدلیل اینکه چنین مشکلاتی نیاز به پاسخ همگانی دارد و ما همه در این مشکل سهیم هستیم. واکنش جامعه گرایان به این مشکل اینست که آنها این را یک تهدید عظیم بشمار میاورند). در امتداد زنجیر دیگر، سنتگرایان جامعه ای را ترجیح میدهند که ساختار سفت و سخت و باثبات موجود و قابل پیش بینی باشد. در حالی که اصلاحگرایان یک جامعه انعطاف پذیرتر، با تحرکات اجتماعی و اقتصادی عادلانه تر، و تغییرات بیشتری را میخواهند. (سنتگرایان مشکلات تغییر آب و هوا را نادیده میگیرند چون ترس آنها اینست که بازار بورس سوخت فسیلی از وضع موجود خارج شود. درحالی که تغییرات موقعیت موجود بسان موزیک زیبایی در گوش اصلاح گرایان است. اینها تغییرات آب و هوایی را باور دارند).

توضیح اینکه چرا ترسهای ما گاهی اوقات با واقعیت های ما مطابقت ندارند، چیز جالبی است. مهم اینستکه بسته شدن شکاف عقلانی با فهمیدن و درک و شناخت آن شروع میشود. کاهنمن، سلوویچ، کاهان و همکاران آنها دانش مهمی درباره اینکه چرا گاهی اوقات در فهم احتمال وقوع خطرات اشتباه میکنیم، بما داده اند. ولی علم و دانش، بینش و آگاهی نیست. عاقلانه خواهد بود اگر بپذیریم که ما آن متفکر عاقلی نیستیم که باید باشیم. ما از آنچه آموخته یم قادر به دادن پاسخی عاقلانه درباره نقصان در سیستم درک احتمال خطر بعنوان یک ابزار برای عاقلتر کردن و انتخاب سالمتر برای خود و جامعه خود، نداریم


ترجمه : فرشاد سجادی

منبع

http://bigthink.com/ideas/39441

No comments: