شرط لازم و کافي
مفهوم شرط لازم و کافي به ما کمک مي کند تا انواع ارتباط بين مفاهيم را بفهميم و اينکه چگونه مفاهيم گوناگون به يکديگر ارتباط دارند
شرط لازم
گفتن اينکه الف شرط لازم براي ب است به اين معني است که وجود ب بدون الف امکان پذير نيست. به بياني ديگر، نبود الف منجر به نبود ب مي شود. به عنوان مثال: داشتن چهار ضلع، شرط لازم براي مربع بودن است – شجاع بودن شرط لازم براي يک سرباز خوب بودن است – قابل قسمت نبودن به 4 ، شرط لازم براي عدد اول بودن است
براي نشان دادن اينکه الف شرط لازم براي ب نيست، کافي است يک مصداق بياوريم که ب بدون الف وجود دارد. به عنوان مثال
ثروتمند بودن شرط لازم براي خوشبخت بودن نيست زيرا يک فرد فقير هم مي تواند خوشبخت باشد.
البته گاهي يک مفهوم مي تواند چند شرط لازم داشته باشد مثلاً وجود آب و اکسيژن براي ادامه حيات، شرط هايي لازم محسوب مي شوند
شرط کافي
بيان اينکه الف شرط کافي براي ب است يعني اينکه الف وجود ب را تضمين مي کند. به بيان ديگر وجود الف بدون ب غير ممکن است. اگر الف حاضر باشد بنابراين ب هم بايد حاضر باشد. به عنوان مثال: مربع بودن شرط کافي براي وجود چهار ضلع است يا قابل قسمت بودن بر چهار، شرط کافي براي زوج بودن است
براي نشان دادن اينکه الف شرط کافي براي ب نيست، کافي است نشان دهيم که الف هست اما ب نيست به عنوان مثال : دوست داشتن ديگران، شرط کافي براي دوست داشته شدن نيست. ممکن کسي ديگران را دوست داشته باشد اما همه او را دوست نداشته باشند
چهار حالت براي شروط کافي و لازم
از منظر شرط لازم و کافي، بين الف و ب چهار حالت ممکن است رخ دهد
يک – الف شرط لازم ب است اما کافي نيست
دو – الف شرط کافي براي ب است اما لازم نيست
سه – الف هم شرط لازم براي ب است و هم شرط کافي
چهار – الف نه شرط لازم است و نه شرط کافي
اين طبقه بندي براي فهم ارتباط بين مفاهيم، مفيد است. به عنوان مثال
يک – داشتن چهار ضلع شرط لازم براي مربع بودن است اما کافي نيست ؛ چون مستطيل هم چهار ضلع دارد
دو – داشتن پسر شرط کافي براي پدر يا مادر بودن است اما شرط لازم نيست ؛ زيرا پدر و مادري ممکن است دختر داشته باشند
سه – ازدواج نکردن، شرط لازم و کافي براي مجرد بودن است
چهار – بلند قد بودن نه شرط لازم و نه شرط کافي براي موفق بودن است
تمرين
يک - جملات زير را به صورت شرط لازم و کافي بنويسيد
- اگر مي خواهيد وارد شويد بايد ورودي بپردازيد
- براي ظهور عکس، به يک اتاق تاريک نياز است
- اگر چيزي يک الکترون باشد، آن يک ذره باردار است
- من هزينه ناهار را مي پردازم، اگر و تنها اگر تو هزينه شام را بپردازي
دو – تام فردي قد بلند اما ناموفق است. آيا اين بيانگر اين موضوع است که بلند قد بودن شرط کافي براي موفق بودن نيست؟ هم چنين بلند قد بودن شرط ضروري براي موفق بودن نيست؟
سه – نحوه ارتباط مفاهيم زير را با ذکر دليل معلوم کنيد
- فقير نبودن ، ثروتمند بودن
- عدد زوج بودن ، قابليت تقسيم بر دو
- دانش آموز تيزهوش بودن، تيزهوش ترين دانش آموز بودن
- داشتن صد تومان ، داشتن پنجاه تومان
- وجود حکومت قانون، وجود جامعه عدالت محور
- رشوه دادن، فساد
انواع غيرممکن
غيرممکن منطقي ؛ مثلاً غير ممکن است مربعي، گرد باشد. اين يک غيرممکن منطقي است زيرا بر خلاف منطق رياضيات است
غيرممکن عملي ؛ مثلاً غيرممکن است آب در طلا حل شود. اين يک غير ممکن عملي است زيرا برخلاف قوانين شيمي و فيزيک است
غيرممکن تکنولوژيک؛ مثلاً غيرممکن است که در کمتر از ده دقيقه از تهران به مشهد رفت زيرا هنوز تکنولوژي اين کار در دسترس نيست اما از نظر منطقي و يا قوانين فيزيک و شيمي، محال نيست
غيرممکن قانوني؛ مثلاً نمي توان بدون گذرنامه از مرزهاي رسمي گذشت زيرا قانون اجازه اين کار را نمي دهد اما از نظر منطق، قوانين فيزيک و شيمي و يا تکنولوژي مانعي در انجام اين کار نيست
حالات گوناگون شرط کافي و لازم
منطبق با انواع غيرممکن بودن، مفاهيم گوناگوني از شرط لازم و کافي هم وجود دارد به عنوان مثال
- داشتن چهار ضلع شرط منطقي لازم براي مربع بودن است
- پدر بودن شرط منطقي کافي براي والد بودن است
- وجود اکسيژن شرط عملي ضروري براي کارکرد درست مغز است
- گذر جريان برق از يک رزيستور شرط عملي کافي براي ايجاد حرارت است
- داشتن 18 سال سن، شرط قانوني کافي براي راي دادن است
- حضور شاهد، شرط قانوني لازم براي يک ازدواج قانوني است
همچنين براي بايد هم چنين حالاتي وجود دارد؛ مثلاً وقتي پدري به پسرش مي گويد بايد خواهرش به خوبي رفتار کند، اين بايد يک بايد اخلاقي است نه منطقي يا عملي
منبع
http://philosophy.hku.hk/think/meaning/nsc.php
No comments:
Post a Comment