به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Friday, December 24, 2010

نکته 176: آیا در یک دور خسته کننده و باطل گیر کرده اید؟ از متخصصین فرار کنید!


اگر در کارتان با یک چالش بزرگ روبرو شده اید و نمی توانید ایده های خلاقانه بوجود آورید، یا اگر تجارت شما در حال تضعیف شدن است و یا بخشی از زندگی شخصیتان، متوقف شده است، ایده های جدید و تازه، می تواند چاشنی بخش زندگی شما باشد.

در چنین شرایطی در زندگی، ممکن است وسوسه شوید که از کمک متخصصین استفاده کنید. فکر می کنید که شخصی که حداقل از شما بااطلاع تر است، بهترین منبع ایده است.

خوب، ممکن است اینگونه نباشد.

مشکلات با متخصصین

متخصصین نیاز به اختصاصی کردن مسائل دارند. آنها لازم می دانند که مرزهایی را اطراف موضوعها بکشند تا بتوانند توجه خود را محدود کرده و در زمینه خود تا جایی که می توانند، موثر واقع شوند.

این "تفکیک کردن در اندیشیدن" ، بطرز فوق العاده ای می تواند در سرعت بخشیدن به حل مسئله، مفید واقع شود. همچنین این ویژگی، بدین معناست که معمولاً متخصصین، کمتر، فراتر از زمینه های تخصص خود می روند و در نتیجه در مشاهده تصویر کلی موضوع، ناموفق هستند.

میکائیل میچالکو، این مسئله را در کتاب "بازی برای متفکر"، بخوبی بیان می کند: " این مانند شستن یکی از دندانهاست. شما یک دندان را بسیار خوب می شناسید اما در کل فرآیند، از بقیه دندانها غافل می شوید."

اما مسئله از این هم بدتر است؛ متخصصین نه تنها ممکن است که راه حلهای واضح را از دست بدهند، بلکه ممکن است با اجبار کردن راه حلهای نامناسب که در زمینه تخصص آنهاست، موجب آسیب شوند. آبراهام مازلویِ روان شناس، چه عاقلانه گفته است که " برای کسی که فقط چکش دارد، هر چیزی که با آن مواجه می شود، شبیه میخ به نظر می رسد".

اگرچند که استفاده از کمک متخصصین معمولاً مفید است، اما وقتی بحث خلاقیت است، بهتر است که بدون کمک آنها عمل کنید.


یک راه جایگزین: افراد غیرمتخصص اطراف خود را با آغوش باز بپذیرید

بجای صحبت با متخصصین، راه حل جایگزین این است که با غیرمتخصصین صحبت کنید؛ یعنی مردم عادی اطراف خود. مهم نیست که چه کسی باشد، رفقای فوتبالیست خود، عمو باب ... هر کسی که خارج از زمینه کاری شماست، هر کسی که مسئله برایش ناشناس است، هر کسی که " قوانین را نمی داند".

مردم عادی و غیرمتخصص، به اندازی کافی با تجربه نیستند که بداند کجا باید مرزها را کشید؛ آنها از محدودیت ها آگاه نیستند و نمی دانند که "چیزها قرار است چگونه پیش برود". نکته دقیقاً این است که آنها به سبب سادگی و بی تجربگی شان، بسیاری از فرضیات و محدودیتهایی را که شما، محض احتیاط در نظر گرفته اید نمی دانند. این افراد عادی، مردمی هستند که می توانند باعث جرقه خوردن ایده جدیدی در شما شوند. آنها واقعاً می توانند خارج از چارچوب فکر کنند، چون چارچوبی برای آنها نیست.

ما معمولاً تمایل داریم که برای کمک گرفتن در حل مشکلاتمان، به افراد متخصص رجوع کنیم و البته این کار در بسیاری از موارد، جواب می دهد. اما به منظور خلاقانه کوشیدن، نیاز به افرادی است که کمتر می دانند.

خبر خوب این است که اطراف شما آدم غیرمتخصص، کم نیست. همه افراد در بیشتر زمینه ها متخصص نیستند. آنچه که نیاز دارید بدانید این است که چگونه در زمینه ای که در آن نیاز به کمک دارید، راهی به عدم تخصص آنها بیابید. در اینجا سه پیشنهاد است که به شما کمک می کند:

یک. تعداد زیادی از مردم مختلف را ملاقات کنید

در برابر وسوسه ی گوش دادن به نصیحت کسانی که مثل خودتان فکر می کنند، مقاومت کنید؛ بله، می دانم که این کار راحتی است اما این کار مانع می شود که ذهنیت خود را تمام و کمال، گسترش دهید. برای تنوع هم که شده، بیرون بروید و با مردمی با علایق مخالف شما، سروکار داشته باشید.

ارتباط داشتن با چشم اندازهای مختلف، جریان داشتن عصاره خلاقیت شما را تضمین می کند (و جایزه شما این است که در حین این فرآیند، آدم بسیار جالبتری خواهید شد!).

دریابید که مردم مختلف، چگونه با مسئله شما گلاویز می شوند. مثلاً یک پرستار برای حل مسئله شما چه کار می کند؟ یک بچه پنج ساله چطور؟ یک اقتصاددان؟ یا مادرتان؟

هرگز فرصت مکالمات اتفاقی با غریبه ها را از دست ندهید. قصاب، خانم مسنی که جلوی شما در صف ایستاده و بستی فروش، همه منابعی هستند که برای جرقه ایده های مفید، پتانسیل دارند. حتی اگر مسئله خود را با آنها مستقیماً بحث نکنید (که البته معمولاً کار عاقلانه ای هم نیست)، کشف چشم اندازهای مختلف درباره موضوعهای اتفاقی زندگی، برای تهییج ایده های جدید، مفید است.

دو. به دنبال انسانهای ایده گرا بگردید

داشتن روابط فراوان، مقدم است اما بعد از حصول کمیت، اکنون لازم است که مطمئن شوید که روابط شما، کیفیت هم دارد!

همیشه افراد مشخصی هستند که بودن آنها در اطرافتان، به نفع شماست. این افراد نوعی از متفکرین هستند که هر وقت با آنها صحبت می کنید، تخیل شما را شعله ور می کنند؛ می دانید از چه کسانی صحبت می کنم:

کسانی که ایده های بدیع را دوست دارند و از ایده ها در زندگی و کارشان استفاده می کنند.

کسانی که بطور پایان ناپذیری کنجکاوند و به جهان اطراف خود توجه می کنند.

کسانی که ممکن است در کار شما بی تجربه باشند اما نادان نبوده و از چیزهایی که اهمیت دارد، بی اطلاع نیستند.

آنها دارای هوش و قوه ابتکارند و پوچی و نامربوطی مسائل را به چالش می کشند.

لیستی از این افراد تهیه کنید و ترتیبی ببینید که با آنها بیشتر ملاقات کنید. هرگز زمان زیادی را بدون ارتباط با آنها، نگذرانید. چالشهایی را که با آن روبرو هستید، با آنها بحث کنید و از آنها درخواست ایده کنید و یا فقط با آنها در یک گفتگوی بی هدف، شرکت کنید ( این کار به خودی خود، باعث جرقه خوردن سیلابی از ایده ها می شود).

بودن چنین افراد پرانرژی در اطرف شما، برای خلاقیت شما بسیار گرانبهاست و جالب تر از آن است که بخواهید این فرصت را از دست بدهید.

سه. به "مود احمق" وارد شوید (فرض کنید که همه نابغه اند)

این تکنیک جالبی است که بعضی اوقات از آن استفاده می کنم. مایلم آن را "مود احمق" بنامم.

وقتی در "مود احمق" هستم، هر کسی راه حل مسئله من را می داند. همه نابغه اند بجز من. یعنی نه تنها همه ی آنها راه حلی که به دنبال آن هستم را می دانند، بلکه در حال فاش کردن آن هستند؛ تنها مسئله این است که پیچیده صحبت می کنند، بنابراین، کار من این است که آن را دریابم.

پذیرش طرز تفکر احمق، خیلی خوب جواب می دهد زیرا تمایل ما را به از بین بردن ایده، قبل از اینکه کمی درباره آن فکر کنیم، کنترل می کند.

به این فکر کنید که فردی به ما راه حلی ارائه بدهد ولی ما نتوانیم فایده آن را ببینیم؛ ما به رد کردن فوری آن و برچسبِ "احمقانه" زدن به آن تمایل داریم. حالا اگر این شخص یک نابغه معروف مثل انیشتن بود چه؟ آیا در اینصورت به چیزی که او می گفت، کمی توجه نمی کردید؟ البته که توجه می کردید! ممکن است در بستر همین تفکری که به ظاهر چیزهای بی ارتباط را مرتبط می سازد، ایده غیرمنتظره شما قرار گرفته باشد.

رفتن به "مود احمق"، هم جالب است و هم درسهای مهمی به ما می آموزد؛ باعث می شود که ذهن خود را به جهان باز کنیم. همچنین از این طریق، قضاوت را به تعویق می اندازیم و تکبر عقلانی خود را رها می کنیم؛ فرض می کنیم هر کسی چیزی برای یاری رساندن به ما دارد و البته در می یابیم که حقیقتاً این طور است.

در پایان، باید گفت که نباید توقع داشته باشید که مردمی که تصادفاً از آنها کمک می گیرید، بتوانند یک مسئله پیچیده ای را که چیزی درباره اش نمی دانند، حل کنند. باید ذهنتان را باز کنید و مشتاق شنیدن باشید؛ آنها می توانند باعث جرقه خوردن سیلابی از ایده های تازه ای باشند که برای حل مسئله توسط خودتان، کافی است.

در هر صورت، متخصصین را رد نکنید. آنها تجربه بیشتری دارند و غالباً می توانند به شما کمک کنند. اما فراموش نکنید که ایده های ابتکاری بزرگ، معمولاً در جای دیگری هستند. راه حلی که دنبال آن هستید، ممکن است با همسایه شما یا عمو بابِ عجیب و غریب شما باشد و فقط لازم است که بروید و ایده هایتان را از آنها بگیرید.


مترجم : غ.س


منبع

http://litemind.com/run-from-experts/

No comments: