هوش از جمله عواملى است كه هم مىتواند نقشى مثبت و هم نقشى منفى در تفكر داشته باشد. فرد باهوش كسى است كه سريع به جواب مىرسد و اين به جواب رسيدن، به طور ناگهانى و بدون طى فرآيند تفكر است. هوش به شهود و الهام نزديك است و خيلى قابل كنترل نيست.
مزايا و محسنات هوش بسيار زياد است. در جاهايى كه مىخواهيم گزينهيابى كنيم و يا از ميان چند گزينه دست به انتخاب بزنيم، هوش، نقشى مثبت دارد. ولى هوش در مواردى مىتواند مانعى بر سر راه تفكر باشد. هوش از قواى فوقانى روح نشأت مىگيرد و به شهود و الهام نزديك است، لذا قابل كنترل نيست و از انرژى بالايى برخوردار است. وقتى كه هوش پا به ميان مىگذارد، تفكر را كمرنگ مىكند و در مواردى آن را كاملاً متوقف مىنمايد؛ زيرا تفكر يك حركت است، حركتى در ميدان گزينههاى متعدد و انتخاب اين گزينهها كه انتخاب هر گزينه، گزينههاى متعدد ديگرى را ايجاد خواهد كرد. تفكر ميل به جلو رفتن دارد و آنچه برايش مهم است كيفيت حركت است. ولى هوش به دنبال جواب است.
ارتباط بين هوش وتفكر مانند ارتباط بين ماشين و راننده آن است. يك ماشين خوب ممكن است به شيوه بدي رانده شود و يك ماشين معمولي ممكن است خوب رانده شود. توان ماشين مانند هوش است. اين مهارت راننده است كه چگونه از هوش استفاده ميكند. بعضى از متفكران از هوش چشمپوشى مىكنند و اجازه پرورش به آن نمىدهند زيرا آن را مانعى براى تفكر مىدانند. ايشان مايلند كه به مسائل با نگاهى گسترده نظر اندازند و جوانب و مسائل حاشيهاى را نيز در نگاه خود داشته باشند. ولى هوش نگاهى متمركز و دقيق دارد و تنها آنچه را كه در كانون محدودش قرار گيرد مىبيند. از طرف ديگر هوش، رويكردى انفعالى دارد و تنها به دنبال مرتب كردن دادههاست و ميل به ارائه ايدهها و گزينههاى گوناگون ندارد. در صورتى كه متفكر مايل به حركتى جلو رونده است كه در اين حركت مضمون، مفاهيم و اهداف آفريده مىشوند. هوش از آن رو ميل به انفعال دارد كه مىخواهد سختترين مسائل را بيابد همان طور كه بهترين كوهنوردان ترجيح مىدهند از سختترين قلل بالا بروند. يك ذهن منفعل مىتواند اطلاعات را بگيرد و آنها را مرتب كند و به اين وسيله سختترين مسائل را نشان دهد.
چشمپوشى از هوش كار درستى نيست زيرا كسى كه از هوش چشمپوشى مىكند از آن محروم مىشود، در صورتى كه مسائلى هستند كه تنها با هوش، آن هم در حالتى خودجوش و بدون زمينهسازى قبلى حل مىشوند... . يك متفكر بايد حداكثر استفاده را از هوش ببرد ولى در جاى خودش.
از آن طرف افراد باهوشى نيز هستند كه خود را متفكران خوبى مىدانند لذا به دنبال پرورش و تصحيح تفكر نيستند. براى اين دسته، هوش دامى مىشود تا از تفكر باز بمانند. آقای ادوارد دوبونو در کتاب تفکر جانبی، دام های هوش را به قرار زیر بر می شمارد:
1 - افراد باهوش مىتوانند براى هر ديدگاهى يك قضيه منطقى و مستدل بسازند. هر چه جانبدارى از ديدگاهى مستدلتر باشد فرد فكر كننده نياز كمترى براى كاوشى حقيقى در آن وضعيت مىبيند. چنين شخصى در اين صورت صرفاً به خاطر توانايى جانبدارى از ديدگاهى خاص گرفتار آن مىشود.
2 - روانى در گفتار اغلب در مدرسه و پس از آن، با فكر كردن اشتباه مىشود. افراد باهوش اين را مىآموزند و وسوسه مىشوند كه يكى را به جاى ديگرى به كار ببرند.
3 - وضعيت ممتاز افراد باهوش اين عقيده را محكم مىكند كه او همواره محق است و هر چه مىگويد درست است.
4 - استفاده انتقادآميز از هوش، همواره سريعتر از استفاده سازنده ازآن ، به شخص رضايت مىدهد. اثبات اينكه ديگران اشتباه مىكنند، دستاوردى فورى بوده و به شما برترى مىبخشد. موافقت كردن، شما را بىخاصيت و چاپلوس جلوه مىدهد. بنابراين ذهنهاى مستعد فراوانى در اين وضعيت منفى و وسوسهانگيز گرفتار مىشوند.
5 - افراد باهوش با دريافت چند نشانه اوليه به نتيجه مىرسند. ذهنهاى كندتر باید بيشتر در انتظار باشند و ممكن است به نتيجه درستترى برسند.
6 - افراد باهوش ترجيح مىدهند (ترغيب شدهاند) كه به هوشمندى ارزش بيشترى بدهند تا تفكر. شايد به اين دليل كه هوشمندى قابل نمايش است و همچنين كمتر نيازمند تجربه است (به همين دليل است كه فيزيكدانها ،رياضىدانها، نبوغ خود را در سالهاى اوليه بروز مىدهند).
7- افراد تیز هوش معمولاً در حل مسائلي خوب هستند كه تمام دادههاي آن موجود باشد. اما از سوي ديگر، در موقعيتهايي كه نياز به يافتن اجزاء وجود دارد، به طور بايسته عمل نميكنند
مزايا و محسنات هوش بسيار زياد است. در جاهايى كه مىخواهيم گزينهيابى كنيم و يا از ميان چند گزينه دست به انتخاب بزنيم، هوش، نقشى مثبت دارد. ولى هوش در مواردى مىتواند مانعى بر سر راه تفكر باشد. هوش از قواى فوقانى روح نشأت مىگيرد و به شهود و الهام نزديك است، لذا قابل كنترل نيست و از انرژى بالايى برخوردار است. وقتى كه هوش پا به ميان مىگذارد، تفكر را كمرنگ مىكند و در مواردى آن را كاملاً متوقف مىنمايد؛ زيرا تفكر يك حركت است، حركتى در ميدان گزينههاى متعدد و انتخاب اين گزينهها كه انتخاب هر گزينه، گزينههاى متعدد ديگرى را ايجاد خواهد كرد. تفكر ميل به جلو رفتن دارد و آنچه برايش مهم است كيفيت حركت است. ولى هوش به دنبال جواب است.
ارتباط بين هوش وتفكر مانند ارتباط بين ماشين و راننده آن است. يك ماشين خوب ممكن است به شيوه بدي رانده شود و يك ماشين معمولي ممكن است خوب رانده شود. توان ماشين مانند هوش است. اين مهارت راننده است كه چگونه از هوش استفاده ميكند. بعضى از متفكران از هوش چشمپوشى مىكنند و اجازه پرورش به آن نمىدهند زيرا آن را مانعى براى تفكر مىدانند. ايشان مايلند كه به مسائل با نگاهى گسترده نظر اندازند و جوانب و مسائل حاشيهاى را نيز در نگاه خود داشته باشند. ولى هوش نگاهى متمركز و دقيق دارد و تنها آنچه را كه در كانون محدودش قرار گيرد مىبيند. از طرف ديگر هوش، رويكردى انفعالى دارد و تنها به دنبال مرتب كردن دادههاست و ميل به ارائه ايدهها و گزينههاى گوناگون ندارد. در صورتى كه متفكر مايل به حركتى جلو رونده است كه در اين حركت مضمون، مفاهيم و اهداف آفريده مىشوند. هوش از آن رو ميل به انفعال دارد كه مىخواهد سختترين مسائل را بيابد همان طور كه بهترين كوهنوردان ترجيح مىدهند از سختترين قلل بالا بروند. يك ذهن منفعل مىتواند اطلاعات را بگيرد و آنها را مرتب كند و به اين وسيله سختترين مسائل را نشان دهد.
چشمپوشى از هوش كار درستى نيست زيرا كسى كه از هوش چشمپوشى مىكند از آن محروم مىشود، در صورتى كه مسائلى هستند كه تنها با هوش، آن هم در حالتى خودجوش و بدون زمينهسازى قبلى حل مىشوند... . يك متفكر بايد حداكثر استفاده را از هوش ببرد ولى در جاى خودش.
از آن طرف افراد باهوشى نيز هستند كه خود را متفكران خوبى مىدانند لذا به دنبال پرورش و تصحيح تفكر نيستند. براى اين دسته، هوش دامى مىشود تا از تفكر باز بمانند. آقای ادوارد دوبونو در کتاب تفکر جانبی، دام های هوش را به قرار زیر بر می شمارد:
1 - افراد باهوش مىتوانند براى هر ديدگاهى يك قضيه منطقى و مستدل بسازند. هر چه جانبدارى از ديدگاهى مستدلتر باشد فرد فكر كننده نياز كمترى براى كاوشى حقيقى در آن وضعيت مىبيند. چنين شخصى در اين صورت صرفاً به خاطر توانايى جانبدارى از ديدگاهى خاص گرفتار آن مىشود.
2 - روانى در گفتار اغلب در مدرسه و پس از آن، با فكر كردن اشتباه مىشود. افراد باهوش اين را مىآموزند و وسوسه مىشوند كه يكى را به جاى ديگرى به كار ببرند.
3 - وضعيت ممتاز افراد باهوش اين عقيده را محكم مىكند كه او همواره محق است و هر چه مىگويد درست است.
4 - استفاده انتقادآميز از هوش، همواره سريعتر از استفاده سازنده ازآن ، به شخص رضايت مىدهد. اثبات اينكه ديگران اشتباه مىكنند، دستاوردى فورى بوده و به شما برترى مىبخشد. موافقت كردن، شما را بىخاصيت و چاپلوس جلوه مىدهد. بنابراين ذهنهاى مستعد فراوانى در اين وضعيت منفى و وسوسهانگيز گرفتار مىشوند.
5 - افراد باهوش با دريافت چند نشانه اوليه به نتيجه مىرسند. ذهنهاى كندتر باید بيشتر در انتظار باشند و ممكن است به نتيجه درستترى برسند.
6 - افراد باهوش ترجيح مىدهند (ترغيب شدهاند) كه به هوشمندى ارزش بيشترى بدهند تا تفكر. شايد به اين دليل كه هوشمندى قابل نمايش است و همچنين كمتر نيازمند تجربه است (به همين دليل است كه فيزيكدانها ،رياضىدانها، نبوغ خود را در سالهاى اوليه بروز مىدهند).
7- افراد تیز هوش معمولاً در حل مسائلي خوب هستند كه تمام دادههاي آن موجود باشد. اما از سوي ديگر، در موقعيتهايي كه نياز به يافتن اجزاء وجود دارد، به طور بايسته عمل نميكنند
*************************************************************************
No comments:
Post a Comment