به ياد سيصد و شصت روز مظلومانه زندانی شدن استاد ايليا

Saturday, August 22, 2009

نکته 26- وجوه تفکر انتقادی - قسمت دوم


ا 3- تمرین درک دیگران
برای انتقادی اندیشیدن ما باید بتوانیم نقاط قوت و ضعف دیدگاه های متقابل را در نظر بگیریم. از این رو باید خود را جای افراد گوناگون بگذاریم تا آنها فهم کرده و از خودگرایی بگذریم و از میان درک آنی و یا اعتقادات و اندیشه های راسخ خود به درک حقیقت نایل شویم.
این منش بر این اساس است که از طریق دلایل، فرضیات و ایده های دیگران (نه خودمان) نقطه نظرات و دلایلمان را بهبود دهیم. هم چنین این روش ایجاب می کند که نسبت به یادآوری خطاهای مان در گذشته مشتاق بوده و همچنین متصور شویم که در موقعیت مشابه ممکن است مجدداً فریب بخوریم. تفکر انتقادی از قضاوت ایده های نا آشنایی که هنوز به خوبی درک نشده اند پرهیز می دارد.
جهان متشکل از جوامع و مردمان با دیدگاه ها و تفکرات گوناگون است. برای رسیدن به عقلانیت، نیاز داریم که در چارچوب فکری دیگر مردمان و جوامع بیاندیشیم.
ما نمی توانیم دنیا را بفهمیم اگر فقط از یک منظر به آن نگاه کنیم، به عنوان یک آمریکایی، آفریقایی یا یک ایرانی. علاوه بر این متفکران انتقادی می دانند که رفتار آنها بر دیگران اثر دارد بنابراین رفتار این افراد متاثر شده را نیز در نظر دارند.

4- افکار متاثر از احساسات و احساسات متاثر از افکار خود را کشف کنید
اگر چه متداول است که احساس و افکار از یکدیگر جدا و مستقل و مقابل یکدیگر هستند اما واقعیت این است که تمام احساسات بر اساس سطحی از افکار است و تمام افکار هم بر اساس سطحی از احساسات بوجود می آید. برای تفکر کردن بر اساس فهم و بینش خود، ما باید متوجه ارتباط نزدیک بین افکار و احساسات و دلیل و عاطفه باشیم.
متفکران انتقادی می دانند که احساس آنها واکنش آنهاست (البته نه اینکه تنها احتمال باشد) به یک موقعیت. آنها می دانند که احساسات آنها می تواند متفاوت باشد اگر آنها درک و یا تفسیر دیگری از موقعیت داشته باشند.
آنها احساس و افکارشان را دو چیز جدای از هم تلقی نمی کنند بلکه آنها دو بعد از واکنش هایشان هستند. متفکران غیر انتقادی ارتباط کم ویا عدم ارتباط بین افکار و احساسشان قایل هستند بنابراین نسبت به افکار، احساس و اعمالشان مسئولیتی را متصور نیستند. احساس آنها برای خودشان هم چندان واضح نیست.
هنگامی که احساس غم یا افسردگی می کنیم، معمولاً به این دلیل است که خود را در یک موقعیت بد و منفی تلقی می کنیم. ما ممکن است که جنبه های مثبت زندگی مان را فراموش کرده باشیم.
ما می توانیم احساسات خود را بهتر بفهمیم اگر از خودمان بپرسیم : چگونه من به این احساس رسیدم؟ چگونه دارم به موقعیت نگاه می کنم؟ به چه نتیجه ای رسیده ام؟ چه مدارکی دارم؟ چه فرضیاتی را ساخته ام؟ چه تلقیاتی را دارم؟ آیا تلقیات من صحیح هستند؟ نتیجه گیری من چه حسی را ایجاد کرده است؟ آیا تفسیر دیگری از این موقعیت وجود دارد؟
ما می توانیم بین فرضیاتی که می سازیم، الگوهای متشابهی را بیابیم و ببینیم که بین احساسات متفاوت ما یک عامل مشترکی قرار گرفته است.
خودشناسی گام اول خود کنترلی و مدیریت بر خویشتن است. برای خود شناسی ما باید بتوانیم احساسات و عواطفمان را در ارتباط با افکار، ایده ها و برداشتمان از جهان، بفهمیم.

5- تواضع متفکرانه و قضاوت معلق
متفکران انتقادی حدود دانش خود را می دانند. آنها نسبت به شرایطی که در آن خودگرایی باعث خود فریبی شان می شد، حساس هستند. آنها نسبت به تعصب و جزم اندیشی خود واقفند. تواضع متفکرانه بر اساس این است که فرد ادعایی بیش از آنچه می داند داشته باشد. این به معنای دنباله روی و انفعال نیست.
این منجر به کم رنگ شدن بزرگنمایی، تفاخر و غرور می شود. این منجر به آن می شود که فرد نسبت به پایه و اساس اعتقاداتش واقف شود: شناخت اینکه چه استناداتی دارد، چگونه به این اعتقاد رسیده است و چه استنادات بیشتری را باید برای آزمون جستجو کند. بنابراین متفکران انتقادی بین آنچه که می دانند و آنچه که نمی دانند تمایز قایل می شوند. آنها وقتی که از موضوعی مطمئن نیستند از اینکه بگویند من نمی دانم، نمی هراسند.
آنها می توانند این تمایز را قایل شوند زیرا به صورت خودانگیخته از خود می پرسند: چگونه کسی می فهمد که این درست است یا نه؟ آنها از اینکه قضاوتشان را نسبت به موضوعی که نمی دانند معلق کنند احساس ناراحتی یا نگرانی ندارند. آنها مایل هستند که نتایج را بر اساس دانش و اطلاعات تازه بازنگری کنند. آنها ادعاهایشان را به درستی می سنجند.

1 comment:

Anonymous said...

با تشکر از مسئولین وبلاگ. مطالب شما برخی از سوال هایی که داشتم را پاسخ داد