براي تفکر کردن سه راه کلي را مي توان در نظر گرفت. راه اول تفکر ديداري است. اين روش مبتني بر تصور يک سناريو است که درستي يک موقعيت را مورد آزمايش قرار مي دهد . انيشتين در اين روش تفکر، سرآمد بود؛ البته او مخترع اين روش نبود. او با تصور اينکه بر يک شعاع نور نشسته است و با آن حرکت مي کند، توانست که نادرستي نظريه اتر را دريافته و نظريه تئوري نسبيت خاص را طرح کند. به همين صورت نيکولا تسلا گفت که مي تواند يک ماشين را در ذهنش راه بياندازد و به اين صورت متوجه شود که آيا عملکرد آن صحيح است يا نه
اين روش تفکر بسيار قدرتمند است زيرا در سطح هوشياري آلفا رخ مي دهد. امواج مغزي آلفا (بين 4 تا 12 هرتز) در حالت آرامش توام با هوشياري مشاهده مي شود. اين امواج با انجام فعاليت هاي فيزيکي، کاهش مي يابد. امواج مغزي تتا بين 4 تا 8 هرتز است. اين امواج در حالت خواب يا کسي که تازه از خواب بيدار شده است، ديده مي شود
روش ديگر، که همان تفکر شنيداري است توسط سقراط بسط پيدا کرد. اين روش از طريق طرح پرسش و تبديل جواب به يک پرسش ديگر است. اين روش تفکر مبتني بر طرح زنجيره اي از پرسش هاست که منجر به دريافت معاني مي شود. اين روش باعث شد که فرهنگ يوناني تبديل به يکي از معروف ترين فرهنگ ها در تاريخ جهان شود
تفکر شنيداري در سطح گاما رخ مي دهد. امواج مغزي گاما که بين 26 تا 80 هرتز است در بالاترين حالت تفکر، حل مسئله و درک رخ مي دهد. اين تفکر در سطح بتا (بين 12 تا 26 هرتز) رخ نمي دهد زيرا در اين سطح فعاليت هاي مغز توام با هيجان يا استرس است و افکار غير هدفمند هستند
از اين رو يکي از دلايل کاهش توان تفکر از منظر خلاقيت و کشف ناشناخته ها، آموزش مدرن است. در آموزش مدرن تاکيد بر جمع آوري دانش بيشتر است تا تفکر مفهوم ياب. اين نتيجه مدرنيزم است زيرا در مدرنيزم ، انسان مانند ماشين تصور مي شود و مدارس نيز مانند کارخانه و براي اينکه کارخانه به توليد انبوه برسد بايد يک روش آموزشي را براي همه بچه ها پياده کرد. با کنار گذاشتن اين واقعيت که هر انسان موجود يکتايي است، آموزش از مفهوم اصلي خود، دور افتاده است
امروزه در آموزش تفکر بر تکرار است و تفکر و خلاقيت در آن کمتر رخ مي دهد. معمولاً معلم متني را مي خواند و دانش آموزان شنونده هستند و آنچه که بيان شده را بايد حفظ کنند. تنها بازخورد اين سيستم، تکرار محفوظات در زمان امتحان است که آن هم در فضايي توام با ترس و تنش صورت مي گيرد. از آنجايي که در اين روش، دانش آموزان منفعل هستند، آنچه را که يادگرفته اند خيلي سريع فراموش مي کنند
در کنار روش تفکر ديداري که توسط هنرمندان و دانشمندان صورت مي گيرد و تفکر شنيداري که توسط فيلسوفان است، روش ديگر، تفکر ناخودآگاه است. برتراندراسل در اتوبيگرافي خود بيان مي دارد که از کودکي از اين روش استفاده مي کرده است. اين روش که براي مسايل غيرقبل حل و شرايطي که فرد به بن بست رسيده است، کاربرد دارد به قرار زير است
1- هرآنچه که در مورد مسئله مي دانيد را بنويسيد
2- تمام راه حل هاي ممکن را نيز بنويسيد. اين کار را تا آنجا ادامه دهيد که تمام روش هاي احتمالي که به ذهنتان مي آيد را بنويسيد. جواب ها نياز نيست که حتماً عملي باشند. از نوشتن جواب هاي تکراري نيز اجتناب کنيد
3- موضوع را به حال خود رها کرده و کاملاً به موضوع غيرمرتبطي مشغول شويد
4- در جايي که اصلاً انتظارش را نداريد و به ناگهان جواب را ديافت خواهيد کرد. از اين رو آمادگي آن را داشته باشيد که ايده هايي که در اين حات به ذهنتان مي رسد را بنويسيد تا فراموش نشود و نسبت به آنها بي تفاوت نباشيد
دليل اينکه اين روش کارآمد است اين است که بعد از درگير کردن ذهن در مسئله و راه حل هايش و بعد از انحراف خودآگاه از روي موضوع، ضميرناخودآگاه به مسئله مي پردازد که بعد از دريافت جواب، آن را در قالب يک ايده به ضميرخودآگاه انتقال مي دهد. ناخودآگاه، هم از منابع بيشتري برخوردار است (زيرا تمام تجربيات و خاطره ها در آن ثبت است حتي آنهايي که فراموش شده اند) و هم اينکه مکانيزم آن کل نگري است و موضوع را در هماهنگي با ساير موضوعات در نظر مي گيرد
منبع
No comments:
Post a Comment