پرده شبکيه در انتهاي چشم قرار دارد، جايي که تصاويري که چشم مي بيند روي آن تشکيل مي شود. در مرکز شبکيه، تجمعي از سلولهاي مخروطي شکل قرار دارند که وظيفه آنها، ايجاد وضوح هنگام ديدن تصاوير دور يا نزديک است. در اطراف سلول هاي مخروطي شکل، تعداد زيادي سلول هاي ميله اي قرار دارد که امکان ديدن محدوده بيروني اجسام را مشخص مي کند و به اين ترتيب مي توان شي را از محيط پيراموني اش تفکيک کرد. اگر سلولهاي مخروطي نابود شوند، وقتي که فرد مي خواهد شي را ببيند، آن شي محو مي شود همانند وقتي که شي در نقطه کور قرار مي گيرد. اما اگر امکان ديدن محدوده اجسام از بين برود، حتي اگر توان امکان واضح ديدن آن وجود داشته باشد، مانند ديدن يک جسم با نور فلاش زن است که به اين ترتيب آن جسم محو و آشکار مي شود. ديدن محدوده خارجي يک جسم از واضح دين آن جسم ساده تر است. کارکرد اين دو نوع سلول را مي توان به کارکرد تفکر جزنگر و تفکر شهودي تشبيه کرد. شما هم حدس مي زنيد که کارکرد کدام سلول شبيه تفکر جزنگر است؟ بله سلول هاي مخروطي
چنين تصور مي شود که وکلا در تفکر جزنگر مهارت داشته باشند. آنها تا بدان حد موضوعات مرتبط با کار خود را ريز مي کنند که درک کليت آن را از دست مي دهند. اما همانطور که سلول هاي مخروطي در کنار سلول هاي ميله اي امکان ديدن صحيح يک جسم در ميان ديگر اجسام را ميسر مي سازند، قدرت واشکافي تفکر جزنگر نيز زماني است که تفکر شهودي، امکان ارتباط آن با کليت را فراهم کرده باشد. اگر شما ندانيد در حال نگاه کردن به کدام جهت هستيد، نمي توانيد به درستي موقعيت يک جسم را تشخيص دهيد
تفکر جز نگر از نظر تاريخي کاملاً جوان است در صورتيکه تفکر شهودي از ابتداي شکل گيري انسان با او بوده است. بنابر ديدگاه متفکرين غربي، يونانيان تفکر جزنگر را اختراع کردند، روميان تمدن خود را با آن بوجود آوردند، در قرون وسطي گم شد و روشنفکران آن را دوباره کشف کردند. مي توانيم موفقيت و مخاطرات تمدن مدرن را به غلبه تفکر جزنگر بر تفکر شهودي در اين چهار قرن اخير بدانيم. نافرجامي هاي نظام هاي حقوقي و جزائي نيز از پيامدهاي عدم تعادل بين تفکر جزنگر و تفکر شهودي است. اکنون زمان آن است که بين اين دو تعادلي بوجود آوريم زيرا مخاطرات تمدن مدرن در حال غلبه پيدا کردن بر موفقيت هاي آن است. کساني که تکيه شان تفکر جزنگر است داراي نقاط کور بسياري هستند در حالي که جامعه نيازمند کساني است که داراي ديد وسيع و گسترده باشند
تفکر جزنگر قدرتمند است. داراي قدرت تمرکز است، در هر لحظه مي تواند بر يک موضوع تمرکز کند، براي حل مسائل نيازمند زمان است، داراي قدرت بازسازي است، زاويه ديدش محدود است، ناتوان از تشخيص جهت است، مغز محور است و تمايل به انتزاعي ساختن موضوعات دارد. تفکر جزنگر در شرايط زير خوب عمل مي کند : داشتن زمان کافي، تغييرات اندک و تفاوت محسوس بين مشاهده شونده و مشاهده کننده. براي پرداختن به پيچيده گيها مناسب است و درحالي که معيارها آناليز ثابت هستند مانند قوانين حقوقي، بهترين گزينه هستند.
تفکر شهودي داراي ويژگي هاي متمايز ديگري است: غير متمرکز است، غير خطي است، نيازمند زمان نيست، در يک زمان مي تواند موضوعات بسياري را ببيند، زاويه ديد وسيع دارد، قلب محور است، داراي قدرت جهت يابي زماني و مکاني است و تمايل به عيني سازي دارد. وقتي که تفکر جزنگر ناکارآمد مي شود، فعال مي شود: در زماني کمبود زماني، وقتي محيط پوياست و تغييرات زيادي دارد و هنگامي که تفاوت بين مشاهده کننده و مشاهده شونده محسوس نيست. بهترين کاربرد آن هنگامي است که مشاهده کننده از آن موقعيت ، تجربه قبلي داشته باشد و براي موارد ناشناخته مناسب نيست
در مواردي که شرايط پيچيده و نامعين است، وقتي که متفکر داراي تجربه قبلي از آن نيست و يا مشاهده شونده به دليل تعصب يا عقايد متحجرانه، تحريف شده است، تفکر شهودي کاربرد ندارد. ضعف آن در ايجاد نگرش هاي ثابتي است که از اطلاعات جديد صرف نظر کند. از همين رو است که روشنفکران رنسانس، افراد انقلابي بودند. تفکر شهودي براي پيش بيني بازار سهام يا براي کشف اينکه قلب مانند يک پمپ است و يا براي واشکافي يک مشکل قانوني کاربرد ندارد
هنگاني که تفکر جزنگر و شهودي با يکديگر ترکيب شوند نتيجه از جامعيت برخوردار مي شود. براي رسيدن به اين حالت بايد ذهنيت افراد از حالت حق/وظيفه/برنده-بازنده به حالت نياز/منفعت/برنده-برنده تغيير يابد.
منبع
http://ezinearticles.com/?Analytical-/-Intuitive-Thinking&id=94800
No comments:
Post a Comment